پس چرا گشت شبانه. در به در يادت نيست؟
من به خط و خبري از تو قناعت کردم
قاصدک کاش نگويي که خبر يادت نيست
عطش خشک تو در ريگ بيابان ماسيد
کوزه اي دادمت اي تشنه مگر يادت نيست؟
تو که خود سوزي هر شب پره را مي فهمي
باورم نيست که مرگ بال و پر یادت نیست
تو به دل ريختگان چشم نداري بي دل
انچنان غرق غروبي که سحر يادت نيست