خدا هست هنوز
غصه واندوه اگر هم روزی
مثل باران بارید،یا دل شیشه ات
از لب پنجره ی عشق زمین خورد وشکست
با نگاهی به خدا ،چتر شادی واکن
وبگو با دل خود که خداهست ،خدا هست
او همانی یست که در تارترین لحظه ی شب
راه نورانی امید نشانم می داد
او همانی ست که هر لحظه دلش می خواهد
همه زندگی ام غرق شادی باشد
این همه غصه وغم ،این همه شادی وشور
چه بخواهی وچه نه ،میوه ی یک باغ اند
همه را با هم با عشق بچین
ولی از یاد مبر که خدا هست
غم واندوه چرا؟