سلااااااااام.
ادوارد بهم گفته که زن میخوام.حالا میخواییم واسش زن بگیریم.
میشه شما هم کمک کنین.
آخه نمیشه که یه پسر دسته گل رو همینجوری ولش کنیم به امون خدا.
[IMG][IMG]
اجی چه داداشی مهربونی داری قدرش رو بدونی ها .................ممنون اجی امیدوارم کردی الان میرم سر درس و مخششششششششش
امیدوارم بیست شیم ها........قوربببببببببببون اجی گلم برم..موفق باشی و سربلند...
خداوندا هر چه ناشکری کردم و قدر ندانستم بخشیدی
خدایا اینبار هم ببخش باز دل بنده ی نازنینت را رنجاندم
خداوندا به راستی که همه ی دلها متصل به دریای پر مهر توست چگونه میتوان مخلوقی که خالقش تو هستی را رنجاند
پس کمکم کن تا باز دلی را به دست آورم
خداوندا مگر نه اینکه او بنده ی برگزیده ی توست پس برایش بگو تا مرا ببخشد چون میدانم اگر او نبخشد تو نیز نخواهی بخشید
خداوندا بینظیری و صابر
از صبرت به ما نیز ارزانی بدار
بنده ی شرمنده ی تو
ادوارد
اجی اگه حس درس بود فک میکنی اینجا بودم!!!!!اجی یه جزوه دارم از این درس در حد تیم....یه داغونیه....فک کن یه کلاف سردرگم بهت بدن بگن اینو مرتبش کن....تازه بدترش اینه که هیچ وسیله ای برای این کار نداشته باشی.............واییییییییییییییییییی......
سلاااااااااام اجیییییییییییییییییییییییی دلمون گرفته شدیییییییییییییییییییییددددددددد
تازه استرررررررررررررررررررس هم داریییییییییییییییم شدیییییییییییییییییییییییییییید
بدتر از اون حس درس خوندن نداریم (دیگه بدتررررررررررررر)
مثل هر آدم ضعیفی که در سختی ها بیش تر به یاد خدا می افتد و در بی کسی بیش تر می فهمد که خدا، تنها کس هر کسی است، خدا را به روشنی و صراحت صبحی که دارد در برابر چشم های منتظرم طلوع می کند، حس می کنم، می بینم، دست های لطیف و حمایت گرش را بر روی شانه هایم لمس می کنم و از این همه لطف و مهر که به این بنده حقیر و بی ارج ارزانی داشته است، غرق هیجان و خجلتم.
خدایا! چندیست که زمان برایم به سختی می گذرد، از همه رنجهایم با غم و اندوه به تو پناه بردم و حال با تمام وجود به تو پناه می برم مرا از رنج چه غم که تو را دارم. مرا همین بس که توفیق یاد تو و همنشینی تو و بندگی تو را یابم.
مهربانم! لحظاتی بود که خنده و گریه را به هم پیوستم… خندان گریستم! لحظاتی که تنهایی بر وجودم چنگ انداخته بود و رنج توان از قدمهایم می گرفت، زمین خوردم، با یادت برخاستم و ادامه دادم! لحظاتی که هیچ پناهی را نمی یافتم و هیچ همراهی نبود، خدایا به تو پناه بردم! لحظاتی که دلم را مملو مهرت و ذهنم را سرشار یادت کردم و آن زمان آرامش یافتم…
آبجي خانم چرا ميگي استاداتون؟؟؟؟
بابا يه دونه درسم به مشكل بر خوردم كه هنوز معلوم نيست چي ميخواد به سرم بياد.
تو ديگه خيلي از من نا اميديااااااااااااااااا
تازه برداشتي عكس اين جونور منفور رو واسه من گذاشتي كه چي بشه؟؟؟؟
ميخواي دق مرگم كني؟؟؟