سلام
چند روز پیش یه شعر فرستادم.چرا هنوز به نمایش در نیومده؟
------------------------------------------------------------------------------------
روزها در آينه
روزها در آينه
لحظه هاي آخر سال
کوچه بن بستي است
کافي است دست دراز کني
و قبل از آنکه توپ هاي تحويل
راه را باز کنند
ناخنک بزني به سال نو
.
سال محتضر
با تمام وجود
دارد چنگ مي زند
به ريشه هاي دلتنگي
آن قدر مهربان شده
که آدم فکر مي کند
زنگ بزند، سال نو را به تاخير بيندازد
با نگاه عميقي
که فرستاده است براي حلاليت.
از توي آينه اي که معلوم نيست
چه مي کند وسط سفره انحصاري هفت سين ها،
پشت سر را نگاه کني
به روزهايي که با تمام سنگيني شان
رد شدند از روي آرزوهاي مان
به روزهايي که اشک مان را درآوردند
به اشک هايي که روزها را
به روزهايي که تحميل مان شده
به تحميلاتي که روزمان شدند
به روزهايي که قسط زندگي مان بودند
البته بازم ادامه داره که کاراکترا زیاد میشه
چند روز پیش یه شعر فرستادم.چرا هنوز به نمایش در نیومده؟
------------------------------------------------------------------------------------
روزها در آينه
روزها در آينه
لحظه هاي آخر سال
کوچه بن بستي است
کافي است دست دراز کني
و قبل از آنکه توپ هاي تحويل
راه را باز کنند
ناخنک بزني به سال نو
.
سال محتضر
با تمام وجود
دارد چنگ مي زند
به ريشه هاي دلتنگي
آن قدر مهربان شده
که آدم فکر مي کند
زنگ بزند، سال نو را به تاخير بيندازد
با نگاه عميقي
که فرستاده است براي حلاليت.
از توي آينه اي که معلوم نيست
چه مي کند وسط سفره انحصاري هفت سين ها،
پشت سر را نگاه کني
به روزهايي که با تمام سنگيني شان
رد شدند از روي آرزوهاي مان
به روزهايي که اشک مان را درآوردند
به اشک هايي که روزها را
به روزهايي که تحميل مان شده
به تحميلاتي که روزمان شدند
به روزهايي که قسط زندگي مان بودند
البته بازم ادامه داره که کاراکترا زیاد میشه