*زهره*
پسندها
14,783

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • سلام زهره جان
    عیدت پیشاپیش مبارک
    ایشالا ساله خوبی داشته باشی .
    باز کن پنجره را
    که بهاران آمد
    که شکفته گل سرخ
    به گلستان آمد
    سال نو مبارک
    خدايا: اگر ادب بندگی نمی دانم اما دوستانی دارم كه به ذكرت مشغولند و مؤدب به آداب بندگی،كه به دوستی باآنان امیدوار و خرسندم؛خدایا به نعمت وجودشان و حرمت مناجاتشان و دل پاكشان ،نظرلطف وعنایتت راازمابرمگیر. آمین
    سال نو پیشاپیش مبارک ......
    سلام
    همکار عزیز و دوست داشتنی لطفا در مورد زیر همکاری بفرمایید

    http://www.www.www.iran-eng.ir/showthread.php/356168-مختصر-بیوگرافی-مدیران-(از-قدیم-تا-جدید)

    سپاس بی کران
    (پیغام عمومی جهت همکاران)
    دلت شاد و لبت خندان بماند
    برایت عمرجاویدان بماند
    خدارا میدهم سوگند برعشق
    هرآن خواهی برایت آن بماند
    بپایت ثروتی افزون بریزد
    که چشم دشمنت حیران بماند
    تنت سالم سرایت سبز باشد
    برایت زندگی آسان بماند
    تمام فصل سالت عید باشد
    چراغ خانه ات تابان بماند
    عيد آمد و ما خانه ي خود را نتكانديم
    گردي نسترديم و غباري نستانديم
    ديديم كه در كسوت بخت آمده نوروز
    از بيدلي آن را زدر خانه برآنديم

    سال نو مبارک
    اهوم به روی چشم ! دلم میخواد کم جواب بدم برسم به آخری زود !ولی دلم نمیاد میگم این یکی رو هم بنویسم ! دستم که به تایپ میرره از خود بی خود میشم سوزش اثر ندارد :دی
    فقط خیلی از کسانی که انتظار داشتم بیان هنوز نیومدن!! هی روزگار !! فکر میکردیم چقده دوست داریم که ما رو بچزونن!!! غریبه ها بیشتر از دوستامون مایه گذاشتن برام!!!
    من روز اول چادر را سر و ته و وارونه پوشیده بودم
    بعدا فهمیدم که چرا همه چپ چپ نگام می کردن :d
    اوه اسم دانشگاه و مدرک نیار که دهن من ...
    یعنی انقدر بلا به سرم آوردن سر این مدرک که من روزی که سوار هواپیما شدم حتی یه ثانیه هم تردید نکردم واسه اومدن و با ناراحت شدن
    حالا اینا به کنار
    ما 2 سال اول دانشگاهمون چادر اجباری بود
    من 2 روز اول پوشیدم دیدم نه
    نمی شه
    من مال این حرفا نیستم
    رنگ مشکی و تیره هم که تو کت من نمی رفتم
    هر روز یه رنگی می پوشیدم :دی
    یه روز آبی ، یه روز بنفش و ....
    همه بچه ها تو کار من مونده بودن
    می گفتن چرا حراست نمی گیرتت :d
    اصلا همینه ادمین رو آواتار اینا حساسن
    الان این عکس باعث انحراف فکر دو جوون شده

    خانوم عکستون مورد اخلاقی داره
    جوونای مردم را به فکر آرایش میندازه :دی
    چه این دختره نازه
    من یه باز خواستم چشمام مثه این درست کنم شبیه دراکولا شدم :d
    بوی عیدی، بوی توت، بوی کاغذرنگی،
    بوی تند ماهی‌دودی وسط سفره‌ی نو،
    بوی یاس جانماز ترمه‌ی مادربزرگ،


    با اینا زمستونو سر می‌کنم،
    با اینا خسته‌گی‌مو در می‌کنم!


    شادی شکستن قلک پول،
    وحشت کم شدن سکه‌ی عیدی از شمردن زیاد،
    بوی اسکناس تانخورده‌ی لای کتاب،


    با اینا زمستونو سر می‌کنم،
    با اینا خسته‌گی‌مو در می‌کنم!


    فکر قاشق زدن یه دختر چادرسیا،
    شوق یک خیز بلند از روی بته‌های نور،
    برق کفش جف‌شده تو گنجه‌ها،


    با اینا زمستونو سر می‌کنم،
    با اینا خسته‌گی‌مو در می‌کنم!


    عشق یک ستاره ساختن با دولک،
    ترس ناتموم گذاشتن جریمه‌های عید مدرسه،
    بوی گل محمدی که خشک شده لای کتاب،


    با اینا زمستونو سر می‌کنم،
    با اینا خسته‌گی‌مو در می‌کنم!


    بوی باغ‌چه، بوی حوض، عطر خوب نذری،
    شب جمعه پی فانوس توی کوچه گم شدن،
    توی جوی لاجوردی هوس یه آب‌تنی،


    با اینا زمستونو سر می‌کنم،
    با اینا خسته‌گی‌مو در می‌کنم!
    ولی من خونه بزرگ دوست دارم
    از اون قدیمیا که وسطش حوض داره
    دل آدماش قده همه آدمای روز زمین جای مهمون داره

    من کم کم برم بخوابم
    از هم صحبتی با شما مفیوض شدم :gol:
    حالا خونه من خوبه
    هنوز از سرش شروع نکرده به خونه تکونی به تهش می رسی :D
    نه بابا من کابینتا می ریختم بیرون همه را با هم
    بعد آشپزخونه می شد میدون جنگ
    حالا بیا و جا بده :D

    اینجام گاهی تنهام ، گاهی مامان ، گاهی بابا ، گاهی خودم
    ولی ما همیشه دم عید کلی کار داشتیم
    چون مامانم می گفت اگر از یک ماه قبل شروع کنیم باز خونه را خاک بر می داره
    می گفت کل خونه لاید تو همون 2-3 روز مونه به عید پاک سازی بشه :d
    من الان کلی حس عید دارم
    :(
    دلم می خواد
    اما جیبم نمی خواد
    اتفاقا امسال همش به یاد هیاهوی و خونه تکونی های اونجام
    همیشه تا صبح عید من بالاب پنجره بودم داشتم شیشه پاک می کردم :D
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا