"زهرا"
پسندها
1,187

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • فضيلت ماه رجب

    حديث قدسى : جَعَلتُ هذَا الشَّهرَ (رَجَبَ) حَبلاً بَيني و بَينَ عِبادي فَمَنِ اعتَصَمَ بِهِ وَصَلَ بِي ؛

    ماه رجب را ريسمانى ميان خود و بندگانم قرار داده ام ؛ هر كس به آن چنگ زند ، به وصال من رسد .

    حديث قدسى : الشَّهرُ شَهري و العَبدُ عَبدي و الرَّحمَةُ رَحمَتي فَمَن دَعاني في هذَا الشَّهرِ أجَبتُهُ و مَن سَألَني أعطَيتُهُ ؛

    ماه (رجب) ، ماه من ، بنده ، بنده من ، و رحمت ، رحمت من است ؛ هر كه در اين ماه مرا بخواند ، اجابتش كنم و هر كه حاجت آورَد ، عطايش كنم .


    ������ پيامبر صلي الله عليه و آله : رَجَبٌ شَهرُ اللّه ِ الأصَبُّ يَصُبُّ اللّه ُ فِيهِ الرَّحمَةَ عَلى عِبادِهِ ؛ رجب ماه بارش رحمت الهى است . خداوند در اين ماه رحمت خود را بربندگانش فرو مى ريزد .

    پيامبر صلي الله عليه و آله : إنَّ في الجَنَّةِ قَصرا لايَدخُلُهُ إلاّ صُوّامُ رَجَبٍ ؛

    در بهشت قصرى است كه جز روزه داران ماه رجب وارد آن نمى شوند .

    امام كاظم عليه السلام: رَجَبٌ شَهرٌ عَظيمٌ يُضاعِفُ اللّه ُ فيهِ الحَسَناتَ و يَمحُو فيهِ السَّيِّئاتَ
    آخرین پرنده را هم رها کردم
    اما هنوز غمگینم
    چیزی
    در این قفس ِ خالی هست
    که آزاد نمی شود
    گروس عبدالملکیان
    قطره ی بارون دلم،خلوت زندون دلم
    لیلای بی دریای دلم،گریه ی مجنون دلم
    ابر کبود من تویی،بود و نبود من تویی
    مهرسجود من تویی،وای به روزگارمن
    هوا تویی،نفس تویی،لحظه ی پیش وپس تویی
    عاشق در قفس منم،ای دل بی قرار من
    گریه منم ،ابر تویی،درد منم،صبرتویی
    بارش بی وقفه منم،ای دل بی قرار من
    هدهدمن،هدای من،همدم باوفای من
    خبر ببر به عشق من ،عشق من خدای من
    عاشق دیدار منم و هم پدیدار تویی
    خسته و بیمار منم،عشق تویی،یار تویی
    هواتویی،نفس تویی،لحظه ی پیش وپس تویی
    عاشق در قفس منم،ای دل بیقرار من
    صبح بخیر


    به عزیزی گفتم : صبح به خیر ... در پاسخم گفت:عاقبتت بخیر به وجد آمدم از پاسخش... چه دعایی...! من برای او خیری خواستم به کوتاهی یک صبح و او خیری برای من خواست به بلندای یک سرنوشت... " عاقبتتون بخير "

    #
    اصلا قرار نیست کـــه سرخم بیاورم

    حالا که سهم من نشدی کم بیاورم

    دیشب تمام شهر تو را پرسه میزدم

    تا روی زخمهـــای تـــو مرهم بیـاورم

    میخواستم که چشم تو را شاعری کنم

    امّا نشد کــــه شعــــر مجسم بیــــاورم

    دستم نمی رسد به خودت کاش لااقل

    می شد تــــو را دوباره به شعرم بیاورم

    یادت که هست پای قراری که هیچ وقت.....

    میخواستم برای تــــو مریـــــم بیاورم؟

    حتی قرار بود که من ابر باشم و

    باران عاشقانـــه ی نم نم بیاورم

    کلّــی قرار با تــــو ولی بی قرار من

    اصلا بعید نیست که کم هم بیاورم

    ......

    اما همیشه ترسم از این است٬ مردنم

    باعث شود بـــه زندگیت غـــــم بیــاورم

    حوّای من تو باشی اگر٬ قول میدهم

    عمراً دوباره رو به جهنّـــــم بیاورم

    خود را عوض کنم و برایت به هر طریق

    از زیــــر سنگ هم شده٬ آدم بیــــاورم

    بگذار تا خلاصه کنم٬ دوست دارمت

    یا باز هـــم بهــــانه ی محکم بیاورم؟

    ف.عباسی
    بغضی که مانده در دل من وا نمی‌شود

    حتی برای گریه مهیا نمی‌شود

    بعد از تو جز صراحت این درد آشنا

    چیزی نصیب این من تنها نمی‌شود

    آدم بهانه بود برای هبوط عشق

    اینجا کسی برا تو حوا نمی‌شود

    دارم به انتهای خودم می‌رسم ببین

    شوری شبیه باد تو برپا نمی‌شود

    از من مخواه تا غزلی دست و پا کنم

    احساس من درون غزل جا نمی‌شود
    هر شب به ذهن خسته من میکنی خطور

    بانـــــــــــــو، شبیه خودت؛ ساده - پر غرور

    من خواب دیده ام که شبی با ستاره ها

    از کوچـــــــه های شهر دلم میکنی عبور

    یا خواب من مثال معجزه تعبیر میشود

    یا اینکه آرزوی تو را میبرم به گــــــــــور

    بی تو، خراب، گنگ، زمینگیر میشوم

    مانند شعرهای خودم؛ شکل بوف کور

    کِی میشود میان کوچه... نه، صبر کن، نیا

    میترسم از حسادت این چشـم های شور

    تقدیر من طلسم تو بود و عذاب و شعر

    از چشــــم های شرجیت اما بلا یه دور

    ر، کامرانی
    رو به تو سجده می کنم دری به کعبه باز نیست
    بس که طواف کردمت مرا به حج نیاز نیست
    به هر طرف نظر کنم نماز من نماز نیست
    مرا به بند می کشی از این رهاترم کنی

    زخم نمی زنی به من که مبتلاترم کنی
    از همه توبه می کنم بلکه تو باورم کنی

    قلب من از صدای تو چه عاشقانه کوک شد
    تمام پرسه های من کنار تو سلوک شد

    عذاب می کشم ولی عذاب من گناه نیست
    وقتی شکنجه گر تویی شکنجه اشتباه نیست
    حال من خوب است اما با تو بهتر می شوم

    آخ ... تا می بینمت یک جور دیگر می شوم

    با تو حس شعر در من بیشتر گل می کند

    یاسم و باران که می بارد معطر می شوم

    در لباس آبی از من بیشتر دل می بری

    آسمان وقتی که می پوشی کبوتر می شوم

    آنقدر ها مرد هستم تا بمانم پای تو

    می توانم مایه ی گهگاه دلگرمی شوم

    میل - میل توست اما بی تو باور کن که من

    در هچوم باد های سرد پرپر می شوم
    گیسوانت زیر باران، عطــر گندم‌زار… فکــرش را بکن!
    با تو آدم مست باشد، تا سحر بیدار… فکرش را بکن!
    در تراس خانه رویارو شوی با عشق بعـد از سال‌ها
    بوسه و گریه، شکوه لحظه‌ی دیدار… فکرش را بکن!

    سایه‌ها در هم گــره، نور ملایـــم، استکان مشترک
    خنده خنده پر شود خالی شود هربار… فکرش را بکن!

    ابـــر باشم تا کـــه ماه نقـــره‌ای را در تنــم پنهــان کنم
    دوست دارد دورِ هر گنجی بچرخد مار… فکرش را بکن!

    خانه‌ی خشتی، قدیمی، قل قل قلیان، گرامافون، قمر
    تکیـه بر پشتــی زده یار و صدای تار… فکرش را بکن!

    از سمــاور دست‌هایت چای و از ایوان لبانت قند را…
    بعد هم سیگار و هی سیگار و هی سیگار… فکرش را بکن!

    اضطراب زنگ، رفتم وا کنم در را، کـــه پرتم می‌کنند
    سایه‌ها در تونلی باریک و سرد و تار… فکرش را بکن!

    ناگهان دیوانه‌خانه… ــ وَ پرستاری که شکل تو نبود
    قرص‌ها گفتند: دست از خاطرش بردار! فکرش را نکن
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا