من بهانه ای شدم برای دست های تو
که
به شکل ساده ای نوشته
روی برگ گل
دوست دارمت
مثل شعر نو
برگ زیر
پافتاده است
زیر پای عابران خسته ای
که هیچگاه شعر را ندیده اند
گرچه
بارها و بارها
از زبان این و آن شنیده اند
من ترانه ام بخوان مرا
شعر
جاودانه ام مرا بگیر
در میان دستهای روشنت
از گزند باد و آفتاب
دور کن
مرا
من غریب مانده ام
در مسیر پیچ تند جاده ها
آشناترین من
بی تو
نام روشنی
برای من نمانده است
نام من
ترانه ای برای توست