سیلاااااااااااااااااااااااااااااااااااااام
-
باز هم نغز وزیبا بود.....
شبی با رویاهای رنگی رو براتون ارزومندم................
ممنون لطف دارین..
چه قدر این جنوبیا مهمون نوازن..................
به به !
نگفته بودید از شیردلان بوشهرید.
من عاشق جنوبیام ، بخصوص غذاهاشون...............
منم متولده تبریزم..........
من جنوبیم ( بوشهر ) بله تهران و 18 شهر دیگه هم تعطیله ...
شما کجا ساکنید..
تهران که تعطیله......
خواهش میکنم
عید شما هم مبارک خانوم....................
چه خبر؟
سلام
خوبی زهرا خانوم.......
یه وقت یادی از ما نکنی.........
زهرا خانوم باز هم نوشته هاتون زیبا بود....
ممنون
سلام
یه چند وقتیه کم پیدایی زهرا خانوم.................
شرمنده ها ناراحت نشی
ولی .......
کجا بریم حالا؟؟؟؟؟؟
پیش به سوی چی؟؟؟؟؟
به سوی اینکه طرح بدیو خریدار نداشته باشه؟؟؟؟
مرسی ..........
ولی مطمئن باش این روزیو که میگی هیچ وخت نمیاد
البته ما دوس داریم همینطوری بشه
ترم آخر کاردانی.البته یه 6 واحد مونده
همچنین ...........
ولی ما که فعلا جا پای بزرگا نمیزاریم............
هنوز همون جوجه ایم
خوبه از آشنایی با دوستان معمار ما که بسیار خوشنود میشویم ... هر خروس و مرغی یه روزی جوجه بوده دیگه جای نگرانی نیست .
کاملانه/
ولی جوجه معمار هستیم
سلام معمار
زنده باشی گلم. زحمت میدم بهت.
مرسی از جوابت عزیزم. خیلی لطف کردی.
شبتون خوش.
زهرا خانوم ، امید وارم در تمام مراحل زندگی اموختن رو فراموش نکنید.
من هم از داستان های شما استفاده میکنم.
سلام. خوبی؟ می شه جواب اینو بدی؟
می شه بگی بچه ها تو ایران از ترم اول تا ترم آخر به ترتیب چه پروژه هایی دارن؟ شما چیا داشتید؟
مسکونی- بیمارستان...موزه اینا....
هر کدوم مال چه ترمیه؟
من میلادم
20 سالمه
دانشجوی مهندسی صنایعم
ممنون!
دختر معمار میتونم اسمتون رو بدونم!
داستانهاتون خیلی تاثیرگذاره ، خودتونم اهل نوشتن هستید؟
سلام
دختر معمارداستانگو!
چه خبر؟
دختر معمار ، سلام!
ما همچنان منتظر نیم نگاهی از سوی شما می باشیم!
اگر جویای حال ما باشید حال ما نیز مانند هوا تعریفی ندارد.
چرا به ساحل بکرم قدم نمی زند او
و حال خوشتر من را رقم نمی زند او
گذشت وقت ملاقات این دل تنها
حصار تیره ی غم را به هم نمی زند او
ميياي سر ميزني ولي سلام نميكني؟؟؟؟؟؟
درود!
احوالاتتون چطوره؟
چشمان دخترک پر از اشک شد و گفت شما رو به خدا برادرم خيلي مريض ِو بابام پول ندارد و اين همهء پول من است. من از
کـــــجــا مي توانم معجزه بخرم؟؟؟؟
مردي که گوشه ايستاده بود و لباس تميز و مرتبي داشت از دخترک پرسيد:چقدر پول داري؟
دخترک پولهارا کف دستش ريخت و به مرد نشان داد.مد لبخندي زد وگفت:
آه چه جالب!!!فکر ميکنم اين پول براي خريد معجزه کافي باشه.بعد به آرامي دست اورا گرفت و گفت من ميخوام برادر و والدينت را ببينم فکر ميکنم معجزهء برادرت پيش من باشه ان مرد دکتر آرمسترانگ فوق تخصص مغز و اعصاب در شيکاگو بود.فرداي
آن روز عمل جراحي روي مغز پسرک با موفقيت انجام شد و او از مرگ نجات يافت. پس از جراحي پدر نزد دکتر رفت و گفت از شما متشکرم نجات پسرم يک معجزه واقعي بود،مي خواهم بدانم بابت هزينهء عمل جراحي چقدر بايد پرداخت کنم؟
دکتر لبخندي زد و گفت فقط 5 دلار. -
بارگذاری...
-
بارگذاری...
-
بارگذاری...
