دانشجوي كامپيوتر

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • اگر ماه بودم به هر جا که بودم
    سراغ تو را از خدا می گرفتم
    وگر سنگ بودم،به هر جا که بودی
    سر رهگذار تو جا می گرفتم
    ***
    اگر ماه بودی-به صد ناز-شاید
    شبی بر لب بام من می نشستی
    و گر سنگ بودی به هر جا که بودم
    مرا می شکستی،مرا می شکستی

    فریدون مشیری
    خدای که میگین دو بار از مرگ حتمی نجاتم داد اولین بار ممنونش شدم اما دومین بار نه خودم دلم میخواست برم پیشش
    سلام..خوبین؟
    فردا شب (جمعه) ساعت 12 صندلی داغ منه.
    خوشحال میشم شرکت کنین.:smile:
    فقط قبل از پرسیدن سوال حتما قوانین رو بخون:
    قوانین و شرایط صندلی داغ !!

    منتظرتونم.;):gol:
    :que:بازی فکری و فوق العاده زیبای bottleship solitare:que:
    به دوستانتان اطلاع دهید;)
    یه کار هم با مجید خرات ها داشتم به نام تک ستاره توی نت پره که توش گیتار میزدم برای پارساله
    لینک هاش توی امضام هست خواننده که نه اما گیتار میتار میزدم و چند تای هم میخوندم
    رسالت ادمی دل اوست دلی که گاهی به نزدیکی ایزد میرست رسالت ادمی صفای عقل و منطق اوست و ماهیت درون عین وجود ادمی و منشائ گرفت از صفای ادمیست که ادمی را مسخ و وجودش راش پر از مهر و اطوفت کرده بلی ایزاد انسان را در زندان زندگانی اسیر کرده تا از بند اسارت را فقط لایقی را جدا سازد
    مردی جوان در راهروی بیمارستان ایستاده،نگران و مضطرب.
    در انتهای کادر در بزرگی دیده می شود با تابلوی"اتاق عمل"
    چند لحظه بعد در اتاق باز و دکتر جراح با لباس سبز رنگ از آن خارج می شود
    مرد نفسش را در سینه حبس می کند.
    دکتر به سمت او می رود.
    مرد با چهره ای آشفته به او نگاه می کند.
    دکتر: واقعاً متاسفم، ما تمام تلاش خودمون رو کردیم تا همسرتون رو نجات بدیم.
    اما به علت شدت ضربه نخاع قطع شده و همسرتون برای همیشه فلج شده
    ما ناچار شدیم هر دو پا رو قطع کنیم، چشم چپ رو هم تخلیه کردیم
    باید تا آخر عمر ازش پرستاری کنی،با لوله مخصوص بهش غذا بدی
    روی تخت جابجاش کنی، حمومش کنی، زیرش رو تمیز کنی و باهاش صحبت کنی ...
    اون حتی نمی تونه حرف بزنه، چون حنجره اش آسیب دیده ...
    با شنیدن صحبت های دکتر به تدریج بدن مرد شل می شود، به دیوار تکیه می دهد.
    سرش گیج می رود و چشمانش سیاهی می رود.
    با دیدن این عکس العمل،دکتر لبخندی می زند و دستش را روی شانه مرد می گذارد.
    دکتر: هه !شوخی کردم...زنت همون اولش مُرد !!!!!
    ممنون دوست عزیزم که میخواهی از دردم بکاهی اما طبیعت گل زیبایس که در محور وجودی خویش باعث بروز راییه خیش شده و مردم را مسرور میکنه اگر من ادمه در درون خویش چرخی زنم و ان یاس خندان رو برگردانم به اصل خویش جفا کردم جفای به عهد به معبودم گاهی ادمی اسیری میگردد که رهایی ان از بند اسارت مشکل میباشد حال من ان اسیر هستم اسیر زنداگنی خویش
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا