خیال شیشه ای
پسندها
13,704

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • تلخ منم
    با این روزهای نحس
    من اومدم اما تو رفتی
    امروز بدترین روز زندگیم بود
    خدایا ؟ بگو چرا ؟؟؟؟
    اینم هدیه تولد من بود مرگ تو
    خدایا حالم بده
    چرا ؟
    این هم از شانس من
    همیشه روز تولدم بدترین روز زندگیم بود
    این هم سومیش
    تموووووووووووووووش کن می خوام بمیرم
    ﺩﻭﺭ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﻫﯿﺎﻫﻮ

    ﺩﻟﻢ ﮐﻮﯾﺮ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﻭ

    ﺗﻨﻬﺎﯾﯽ ﻭ ﺳﮑﻮﺕ ﻭ

    ﺁﻏﻮﺵ ِ ﺳﺮﺩ ِ ﺷﺒﯽ ﮐﻪ ﺁﺗﺸﻢ ﺭﺍ ﻓﺮﻭ ﻧﺸﺎﻧﺪ.

    ﻧﻪ ﺩﯾﻮﺍﺭ،

    ﻧﻪ ﺩﺭ،

    ﻧﻪ ﺩﺳﺘﯽ ﮐﻪ ﺑﯿﺮﻭﻧﻢ ﮐﺸﺪ ﺍﺯ ﺩﻧﯿﺎﯾﻢ،

    ﻧﻪ ﭘﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺩﺭ ﻧﻮﺭﺩﺩ ﻣﺮﺯﻫﺎﯾﻢ،

    ﻧﻪ ﻗﻠﺒﯽ ﮐﻪ ﺑﺸﮑﻨﺪ ﺳﮑﻮﺗﻢ،

    ﻧﻪ ﺫﻫﻨﯽ ﮐﻪ ﺳﻨﮕﯿﻨﻢ ﮐﻨﺪ ﺍﺯ ﺣﺮﻑ،

    ﻧﻪ ﺭﻭﺣﯽ ﮐﻪ ﺁﻭﯾﺰﺍﻧﻢ ﺷﻮﺩ.

    ﻣﻦ ﺑﺎﺷﻢ ﻭ

    ﺗﻨﻬﺎﯾﯽ ِ ﮊﺭﻓﯽ ﮐﻪ ﻧﻮﺭ ﺳﺘﺎﺭﮔﺎﻥ ﺭﻭﺷﻨﺶ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ

    ﻭ ﺁﺭﺍﻣﺸﯽ ﮐﻪ ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﻫﯿﭻ ﻃﻮﻓﺎﻧﯽ ﻧﯿﺴﺖ !
    ﻣﯿﺨﺎﻧﻪ ﺍﮔﺮ ﺳﺎﻗﯽ ﺻﺎﺣﺐ ﻧﻈﺮﯼ ﺩﺍﺷﺖ
    ﻣﯽ ﺧﻮﺍﺭﯼ ﻭ ﻣﺴﺘﯽ ﺭﻩ ﻭ ﺭﺳﻢ ﺩﮔﺮﯼ ﺩﺍﺷﺖ

    ﭘﯿﻤﺎﻧﻪ ﻧﻤﯽ ﺩﺍﺩ ﺑﻪ ﭘﯿﻤﺎﻥ ﺷﮑﻨﺎﻥ ﺑﺎﺯ
    ﺳﺎﻗﯽ ﺍﮔﺮ ﺍﺯ ﺣﺎﻟﺖ ﻣﺠﻠﺲ ﺧﺒﺮﯼ ﺩﺍﺷﺖ

    ﺑﯿﺪﺍﺩﮔﺮﯼ ﺷﯿﻮﻩ ﻣﺮﺿﯿﻪ ﻧﻤﯽ ﺷﺪ
    ﺍﯾﻦ ﺷﻬﺮ ﺍﮔﺮ ﺩﺍﺩﺭﺱ ﻭ ﺩﺍﺩﮔﺮﯼ ﺩﺍﺷﺖ

    ﯾﮏ ﻟﺤﻈﻪ ﺑﺮ ﺍﯾﻦ ﺑﺎﻡ ﺑﻼ‌ﺧﯿﺰ ﻧﻤﯽ ﻣﺎﻧﺪ
    ﻣﺮﻍ ﺩﻝ ﻏﻢ ﺩﯾﺪﻩ ﺍﮔﺮ ﺑﺎﻝ ﻭ ﭘﺮﯼ ﺩﺍﺷﺖ

    ﺩﺭ ﻣﻌﺮﮐﻪ ﻋﺸﻖ ﮐﻪ ﭘﯿﮑﺎﺭ ﺣﯿﺎﺕ ﺍﺳﺖ
    ﻣﻐﻠﻮﺏ ٬ ﺣﺮﯾﻔﯽ ﮐﻪ ﺑﺠﺰ ﺳﺮ ﺳﭙﺮﯼ ﺩﺍﺷﺖ

    (ﺳﺮﻣﺪ) ﺳﺮ ﭘﯿﻤﺎﻧﻪ ﻧﺒﻮﺩ ﺍﯾﻦ ﻫﻤﻪ ﻏﻮﻏﺎ
    ﻣﯿﺨﺎﻧﻪ ﺍﮔﺮ ﺳﺎﻗﯽ ﺻﺎﺣﺐ ﻧﻈﺮﯼ ﺩﺍﺷﺖ
    ادما همین یه روز میان و یه روز میرن
    فقط بعضیهاشون که میرن
    باور نداری رفتنشونو
    خدایا داغونم تموووووووووووووووووووووش کن دست از سرم بردار
    خداحافظ
    نه عزیزم مرسی مدیونی اگه فکر کنی منم دلم میخادا!!!! :razz:
    بچه میافتی ....آخه اون بالا چیکار میکنی؟؟؟ حالا که تا اون بالا رفتی بی زحمت چندتا میوه هم برا ما بچین:D
    ﺷﺒﻴﻪ ﻗﻄﺮﻩ ﺑﺎﺭﺍﻧﻲ ﮐﻪ ﺁﻫﻦ ﺭﺍ ﻧﻤﻲ ﻓﻬﻤﺪ
    ﺩﻟﻢ ﻓﺮﻕ ﺭﻓﻴﻖ ﻭ ﻓﺮﻕ ﺩﺷﻤﻦ ﺭﺍ ﻧﻤﻲ ﻓﻬﻤﺪ
    ﻧﮕﺎﻫﻲ ﺷﻴﺸﻪ ﺍﻱ ﺩﺍﺭﻡ ، ﺑﻪ ﺳﻨﮓ ﻣﺮﺩﻣﮏ ﻫﺎﻳﺖ
    ﺍﻟﻔﺒﺎﻱ ﺩﻟﺖ ﻣﻌﻨﺎﻱ «ﻧﺸﮑﻦ»! ﺭﺍ ﻧﻤﻲ ﻓﻬﻤﺪ
    ﻫﺰﺍﺭﺍﻥ ﺑﺎﺭ ﺩﻳﮕﺮ ﻫﻢ ﺑﮕﻮﻳﻲ «ﺩﻭﺳﺘﺖ ﺩﺍﺭﻡ»
    ﮐﺴﻲ ﻣﻌﻨﺎﻱ ﺍﻳﻦ ﺣﺮﻑ ﻣﺒﺮﻫﻦ ﺭﺍ ﻧﻤﻲ ﻓﻬﻤﺪ
    ﻣﻦ ﺍﺑﺮﺍﻫﻴﻢ ﻋﺸﻘﻢ ، ﻣﺮﺩﻡ ﺍﺳﻤﺎﻋﻴﻞ ﺩﻟﻬﺎﺷﺎﻥ
    ﻣﺤﺒﺖ ﻣﺎﻧﺪﻩ ﺷﻤﺸﻴﺮﻱ ﮐﻪ ﮔﺮﺩﻥ ﺭﺍ ﻧﻤﻲ ﻓﻬﻤﺪ
    ﭼﺮﺍﻍ ﭼﺸﻤﻬﺎﻳﺖ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﻳﻢ ﭘﺴﺖ ﮐﻦ ﺩﻳﮕﺮ
    ﻧﮕﺎﻫﻢ ﻓﺮﻕ ﺷﺐ ﺑﺎ ﺭﻭﺯ ﺭﻭﺷﻦ ﺭﺍ ﻧﻤﻲ ﻓﻬﻤﺪ
    ﺩﻟﻢ ﺧﻮﻥ ﺍﺳﺖ ﺗﺎ ﺣﺪﻱ ﮐﻪ ﻭﻗﺘﻲ ﺍﺯ ﺗﻮ ﻣﻲ ﮔﻮﻳﻢ
    ﻓﻘﻂ ﻳﮏ ﺭﻭﺡ ﺳﺮﺷﺎﺭﻡ ﮐﻪ ﺍﻳﻦ ﺗﻦ ﺭﺍ ﻧﻤﻲ ﻓﻬﻤﺪ
    ﺑﺮﺍﻱ ﺧﻮﻳﺶ ﺩﻧﻴﺎﻳﻲ ، ﺷﺒﻴﻪ ﺁﺭﺯﻭ ﺩﺍﺭﻡ
    ﮐﺴﻲ ﻣﻦ ﺭﺍ ﻧﻤﻲ ﻓﻬﻤﺪ، ﮐﺴﻲ ﻣﻦ ﺭﺍ ﻧﻤﻲ ﻓﻬﻤﺪ
    کف ِ دستم را که بو نکرده بودم

    که ما عاشق خواهیم شد

    دست در دست ِ هم

    .
    .
    .

    حالا هر شب قبل از خواب

    کف ِ دستم را بو می کنم

    و تو تمام مشامم را پر می کنی





    تو خود بگو !!!
    سرزمین
    نگاهت را
    روی کدامین گسل بنا کرده ای ؟.......
    که
    اینگونه
    شب وروز دلم در حال لرزیدن است !!!!!!



    به ستوه آمده ام
    از اين پيله ي تنگ و تاريک !
    دلم لک زده براي پروانه شدن
    رها کن مرا ... در هواي خود !
    بال پريدنم باش
    بگذار در هواي تو ...
    پروانگي کنم
    حرفهائی هستند که
    اگر نگویی می میری
    اگر بگویی می میرند !
    تا ابد در دلت می مانند
    و با تو زندگی میکنند
    بی آنکه گفته شوند . . .
    .
    .
    .
    خاطره تنها مدرکی است که فراموشی را محکوم می کند ،

    پس بمان در خاطرم
    سکوتـــ میکنمـ ــ به احتـ ـرامـ ــ

    آنـ ـ همه حرفــ ــ هایی که در دلــ ــم مُـــرد


  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا