الهه20
پسندها
1,607

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • ابرها مثل من در کوچه پس کوچه های شهر سرگردانند!

    باران میبارد و من غرق در زیر قطره های بارانم ،

    دستهایم را بر روی گونه ام گذاشته ام تا کسی نفهمد که گریانم!

    با دلهره از کوچه ها میگذرم ، نمیخواهم کسی بفهمد که در جستجوی یارم!

    چه آرام میبارد باران بر تن نا آرامم ،

    چه زیبا میریزد اشکهایم همراه با قطره های باران!

    چه سخت میسوزد تن خسته ام ، به خدا مثل یک پرنده با بالهای شکسته ام!

    کسی نمیداند که همراه با خود یک قلب شکسته دارم
    بـا تــــو کــه همــراه مـی شــوم

    چتــــــرم را کنــار می گـــذارم

    بــا تـــو جـــــز مهــربانی بارانـــــی نمی بــــارد...
    وقتی دلتنگ باشی

    تمام آرامش یک ساحل را هم به تو بدهند،

    بازهم دل تو بارانـــــــیـــــست. . .

    خیس تر از دریا. . .

    خراب تر از موجها
    دیروز دسته جمی رفته بودیم کوه, جای توخالی/بساط شادی و تیکه و خنده , جای تو خالی
    شتابان هر یک ب سوی همچو اهوی خیزرانی/وزیدن گرفت نسیم سرد کوهستانی, جای تو خالی
    عجب تیم وگروهی بودیم همچو بزهای کوهی/نبود دانایی میان جمع ما همچو تو , جای تو خالی
    دویدیمو پریدمو خندیدم همچو اسبهای سر کش/غلط کردیم ک رفتیم ب کوهستان, جای توخالی
    شدیم خسته وتشنه سرگردان وشاخ شکسته/مصیبت بود وناله ن شادی وخنده ,جای تو خالی
    یکی پایش پیچیدودیگری زمین خورد زبی حالی/عجب جایی ن اورژانس و ن راهی ,جای تو خالی
    شدیم همچو شکست خورده لشکری در خاک/ن سازی و برگی ن یک توشه راهی, جای تو خالی
    عجب بودی بلا نگشتی همسفر با ما در این راه/تو هم در کوله بار تجربه, داری کلام جای تو خالی[IMG]
    دیر آمدی‌ای نگار سرمست

    زودت ندهیم دامن از دست

    بر آتش عشقت آب تدبیر

    چندان که زدیم بازننشست

    از روی تو سر نمی‌توان تافت

    وز روی تو در نمی‌توان بست

    از پیش تو راه رفتنم نیست

    چون ماهی اوفتاده در شست

    سودای لب شکردهانان

    بس توبه صالحان که بشکست

    ای سرو بلند بوستانی

    در پیش درخت قامتت پست

    بیچاره کسی که از تو ببرید

    آسوده تنی که با تو پیوست

    چشمت به کرشمه خون من ریخت

    وز قتل خطا چه غم خورد مست

    سعدی ز کمند خوبرویان

    تا جان داری نمی‌توان جست

    ور سر ننهی در آستانش

    دیگر چه کنی دری دگر هست
    جمع ما ساده تر از ساده شود

    تا که در خلوت پیچیده ما گام نهی
    اي همزاد، اي همراه،

    اي هم سرنوشت

    هر دومان حيران بازي‌هاي دوران‌هاي زشت.

    شعرهايم را نوشتي

    دست‌خوش؛

    اشك‌هايم را كجا خواهي نوشت؟
    گویندهر انکس که از
    دیده
    برون شداز دل برفت

    در
    مکتب
    عاشقان چنین نباشد, هر انکس ک
    برفت


    عشق همچو
    آتش
    زیر خاکستراست

    عشق نیست ان شراره ک بر
    باد
    برفت...
    گویندهر انکس که از دیده برون شداز دل برفت/در مکتب عاشقان چنین نباشد, هر انکس ک برفت
    عشق همچوآتش زیر خاکستراست/عشق نیست ان شراره ک بر باد برفت
    پس ما تنها نیستیم راستی پروژت راجع به چیه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
    شاه شمشادقدان خسرو شیرین دهنان

    که به مژگان شکند قلب همه صف شکنان

    مست بگذشت و نظر بر من درویش انداخت

    گفت ای چشم و چراغ همه شیرین سخنان

    تا کی از سیم و زرت کیسه تهی خواهد بود

    بنده من شو و برخور ز همه سیمتنان

    کمتر از ذره نه‌ای پست مشو مهر بورز

    تا به خلوتگه خورشید رسی چرخ زنان

    بر جهان تکیه مکن ور قدحی می داری

    شادی زهره جبینان خور و نازک بدنان

    پیر پیمانه کش من که روانش خوش باد

    گفت پرهیز کن از صحبت پیمان شکنان

    دامن دوست به دست آر و ز دشمن بگسل

    مرد یزدان شو و فارغ گذر از اهرمنان

    با صبا در چمن لاله سحر می‌گفتم

    که شهیدان که‌اند این همه خونین کفنان

    گفت حافظ من و تو محرم این راز نه‌ایم

    از می لعل حکایت کن و شیرین دهنان
    افتاب می شود

    نگاه کن

    تمام هستیم

    خراب می شود

    شراره ای مرا به کام می کشد

    مرا به اوج می برد

    مرا به دام می کشد

    نگاه کن

    تمام اسمان من

    پر از شهاب میشود

    نگاه کن

    من از ستاره سوختم

    لبالب از ستارگان تب شدم

    چو ماهبان سرخ رنگ ساده دل

    ستاره چین برکه های شب شدم
    دلم برای کسی تنگ است که افتاب صداقت را به مهمانی گل های

    باغ می اورد وگيسوان بلندش را به بادها می داد ودستهای سپيدش

    را به اب میبخشد

    دلم برای کسی تنگ است که چشمهاي قشنگش را به انتهای ابی

    اين واژگون دريا می دوخت وشعرهای مرا می خواند واشک های

    سپيدش ستاره سان مي ريخت

    دلم برای کسی تنگ است که همچون کودک معصومی دلش برای

    دلم می سوخت ومهربانی رانثار من می کرد

    دلم برای کسی تنگ است که ...
    گفتی به احترام دل باران باش باران شدم و به روی گل باريدم

    گفتی که ببوس روی نيلوفر را از عشق تو گونه های او بوسيدم

    گفتی که ستاره شو ولی روشن کن من هم چون ستاره ها تابيدم

    گفتی که برای باغ دل پيچك باش بر ياسمن نگاه تو پيچيدم

    گفتی که برای لحظه ای دريا شو دريا شدم و تو را به ساحل ديدم

    گفتی که بيا و لحظه ای مجنون باش مجنون شدم و ز رويت ناليدم

    گفتی که شکوفه کن به فصل پاييز روييدم و گل دادم

    گفتی بيا و از وفايت بگذر از لهجه ی بی وفاييت رنجيدم

    گفتم که بهانه ات برايم کافی است معنای لطيف عشق را فهميدم

    عاشقانت همه نام و نشانی دارند ان که در عشق تو بی نام و نشان

    است منم...
    حاشیـه دفتـرش نوشـت



    آدم عـاشق به آسـانی‌ نمی‌‌میـرد



    یک روز سرد بارانی



    دستش را می‌گذارد روی قلبـش



    و اجـازه می دهد



    دلـش آرام آرام بـگیرد



    نوشـت



    من از این عشـق رد نمیشوم



    من در این عشـق حل می‌شوم



    نوشـت


    و



    دفترش را بسـت



    و دستـش را گذاشت روی قلبش
    ازم پرسید به خاطر کی زنده هستی؟

    با اینکه دوست داشتم با تمام وجود داد بزنم به خاطر تو

    گفتم به خاطر هیچ کس

    ازم پرسید به خاطر چی زنده هستی؟

    با اینکه دلم داد میزد به خاطر دل تو

    با یه بغض بهش گفتم به خاطر هیچ کس

    ازش پرسیدم

    تو به خاطر چی زنده هستی؟

    در حالیکه اشک تو چشاش جمع شده بود

    گفت:

    به خاطر کسی که به خاطر هیچ زنده است...
    هر انساني عطري خاص دارد !

    گاهي ...

    برخي ؛ عجيب بوي خدا مي دهند

    مثل " مـــــــــادر "
    دنبال کسی میگردم که توی بهار که زنگ بزنم بدون هیچ دلیل

    بگم: میای بریم زیر این رگبار و هوای خوش قدم بزنیم؟

    در جوابم فقط بگه: نیم ساعت دیگه کجا باشم....

    توی تابستون که زنگ بزنم بدون هیچ دلیل

    بگم: میای بریم خیابون تا هر جا شد قدم بزنیم؟

    در جوابم فقط بگه: ناهار اونجایی که من میگم...
    ...

    توی پاییز زنگ بزنم بدون هیچ دلیل

    بگم: میای صدای ناله ی برگارو در بیاریم خش خش صدا بدن؟

    در جوابم فقط بگه: دوربینتم بیار...

    توی زمستون زنگ بزنم بدون هیچ دلیل

    بگم چنارا منتظرن با یه عالمه برف، بعد با تردید بپرسم: میای که؟

    در جوابم بدون مکث بگه :

    یه جفت دستکش میارم فقط . یه لنگه من یه لنگه تو...سر اینکه

    دستای گره شدمون توی جیب کی باشه بعدا تصمیم میگیریم...
    نم بارون . بوی چوب خیس . اتیش نیمه روشن و بوی خاکسترش. نسیم خنک

    کافی است برای من که شده حتی فقط برای چند لحظه دنیا رو فراموش کنم!
    بايد که از آن يار باراني شکايت کرد

    آني که بر اين دل شکستن ها رضايت داد
    .
    بايد که از اين خانه ي خوابيده در پندار

    صدها خروسِ بي محل را هم فدايت داد
    .
    بايد که تا صد خوشه ي گندم به پايت ريخت

    يا که نهال زندگي را در هوايت داد
    .
    بايد به گلدان هاي خشکيده نگاهي کرد...

    بايد به ماهي هاي مرده هم درايت داد..........
    از تمام عشق

    همين که يادت

    سجده هايم را طولاني تر ميکند

    براي من کافي ست ...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا