بوی تو از سمت انتظار نیامد
ساعت چشمت سر قرار نیامد
شاعری اینجا کنار یاد تو پوسید
یاد تو با من ولی کنار نیامد
برگ به برگ از نگاه شاخه چکیدم
پر شدم از خش خش و بهار نیامد
حضرت بلبل بخوان که خیل کلاغان
طعنه زدند که قارقار، نیامد
اشک شدم رو به روی قبله چکیدم
گریه ی این جمله هم به کار نیامد
سطر به سطر، اسب قصه مرا برد
تا ته باران ولی سوار نیامد
بوی تو از سمت انتظار نیامد
ساعت چشمت سر قرار نیامد
ساعت چشمت سر قرار نیامد
شاعری اینجا کنار یاد تو پوسید
یاد تو با من ولی کنار نیامد
برگ به برگ از نگاه شاخه چکیدم
پر شدم از خش خش و بهار نیامد
حضرت بلبل بخوان که خیل کلاغان
طعنه زدند که قارقار، نیامد
اشک شدم رو به روی قبله چکیدم
گریه ی این جمله هم به کار نیامد
سطر به سطر، اسب قصه مرا برد
تا ته باران ولی سوار نیامد
بوی تو از سمت انتظار نیامد
ساعت چشمت سر قرار نیامد