آقا گفتین پفک... یاد یه خاطره ی شیرین(!) افتادم!
بگیم دوستان هم استفاده کنن:
آقا ما نشسته بودیم، کتاب می خوندیم. دختر خاله و پسر خاله مونم داشتم پفک میخوردن. هی گفتن بیا تو هم پفک بخور! ما گفتیم مرسی!
یه ذره گذشت، دختر خاله مون یه پفک از پسر خاله مون گرفت، گذاشت تو دهنمون، دیدیم تره!
خلاصه... هی دختر خاله مون پفک گذاشت تو دهنمون، هی ما تو دلمون گفتیم چرا این پفکه تره؟
بعد از این که 10-20 تایی ترپفک(!) تناول کردیم، یه نظر انداختیم به پسر خاله مون... آقا چشتون روز بد نبینه...
نگو این پسرخاله هه پفکارو نصف می کرده، دوباره با تف به هم میچسبونده، میداده به دختر خاله مون، اونم انتقال میده به ما!!!
