صهبا
عضو جدید
چون درختي در صميم سرد و بي ابر زمستاني
هر چه برگم بود و بارم بود
هر چه از فر بلوغ گرم تابستان و ميراث بهارم بود
هر چه ياد و يادگارم بود
ريخته ست.
 
چون درختي در زمستانم،بي كه پندارد بهاري بود و خواهد بود
ديگر اكنون هيچ مرغ پير يا كوري
در چنين عرياني انبوهم آيا لانه خواهد بست؟
 
ديگر آيا زخمه هاي هيچ پيرايش
با اميد روزهاي سبز آينده،خواهدم اينسو و آنسو خست؟
چون درختي اندر اقصاي زمستانم
ريخته ديريست
 
هر چه بودم ياد و بودم برگ.
			
			هر چه برگم بود و بارم بود
هر چه از فر بلوغ گرم تابستان و ميراث بهارم بود
هر چه ياد و يادگارم بود
ريخته ست.
چون درختي در زمستانم،بي كه پندارد بهاري بود و خواهد بود
ديگر اكنون هيچ مرغ پير يا كوري
در چنين عرياني انبوهم آيا لانه خواهد بست؟
ديگر آيا زخمه هاي هيچ پيرايش
با اميد روزهاي سبز آينده،خواهدم اينسو و آنسو خست؟
چون درختي اندر اقصاي زمستانم
ريخته ديريست
هر چه بودم ياد و بودم برگ.
 
				 
 
		 
 
		
 
 
		 
 
		 
 
		
 
 
		 
 
		 
 
		 
 
		 
 
		

 
 
		 
 
		 
 
		 
 
		 
 
		 
 
		 
 
		 
 
		 
 
		