مشاعرۀ سنّتی

behnaz_arch

عضو جدید
فکر کنم درست شده حالا

شیرین بود لعلش؟ بلی، بوسی تو او را؟ کی توان
در حسرتش چون می کنی؟ جان می کنم چون کوهکن
 

russell

مدیر بازنشسته
یک حرف صوفیانه بگویم اجازت است ؟؟؟
ای نور دیده صلح به از جنگ و داوری ...

حافظ غبار فقر و قناعت ز رخ مشوی
کاین خاک بهتر از عمل کیمیاگری ....

 

= nAviD =

عضو جدید
تو را من چشم در راهم شبا هنگام
که مي گيرند در شاخ تلاجن سايه ها رنگ سياهي
تو را من چشم در راهم
شبا هنگام، در آن دم که بر جا دره ها چون مرده ماران خفتگانند
تو را چشم در راهم
در آن نوبت که بندد دست نيلوفر به پاي سرو کوهي دام
گرم ياد آوري يا نه، من از يادت نمي کاهم
ترا من چشم در راهم........
 

russell

مدیر بازنشسته
هز‌ار معبد به‌ يکى‌ شهر...

بشنو:
گو يکى‌ باشد معبد به‌ ‌همه‌ د‌هر
تا من‌ ‌آنجا برم‌ نماز
که‌ تو باشى‌....
 

رنگ خدا

عضو جدید
کاربر ممتاز
یکشب ز لوح خاطر من بزدودی تصویر عشق ونقش فریبش را
خواهم به انتقام جفا کاری در عشق تازه فتح رقیبش را
 

peiman_eng

عضو جدید
اگر روح خداوندی دمیده در روان آدم و حواست
پس ای مردم خدا اینجاست خدا اینجاست
خدا در قلب انسانهاست
 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
naghmeirani اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه مشاعره 109
Fo.Roo.GH مشاعرۀ شاعران مشاعره 11

Similar threads

بالا