معذرت مي خواهم . . .
كلبه ي دلم كمي دلگير است 
گر اميد ، گم شده در پاورقي هاي مچاله شده ام 
كه حقيقت بود تو و رنگ ِ پريشان من است 
باور كن . . .
كه ديوانگي ام ، از ترس آدم بودن است 
آدمي كه عقل را ضايع كرد 
اشك ، كوزه نشين ، بر سر طاقچه ي دل
مردمك ، بهت زده ، در پس هر پلك ، تو را مي جويد 
غم كتابي است ، هزار فصل . . .
كه پايانش ، همان مرگ من است 
زندگي ، به كام ما تلخ گذشت 
سختي اش عادت شد . . . 
دل ما ، سخت شدن را آموخت 
مرگ در آينه هر صبح ، سلام مي كند 
و تبسم من از آن همه بي خبري . . .
در دلم مي پرسم . . . كي ؟ كجاست ، پايانم 
و سكوت ، پاسخ ِ گستاخي من 
بي خوابي ،يا مرگ را خواب ديدن 
پرسه هايم ، از سر درد كمر 
خاطره از خنده هاي مبهم . . .
دختري از كنارم رد شد 
عشق آخر مرا نفرين كرد . . .
مرگ من ، در عشق اول نطفه بست 
معذرت مي خواهم . . .
گر تو را گرياندم . . .
مرگ من ، ارزش اشك هايت را نداشت 
از يادها رفتم و ميروم و ميدانم 
كه از چشمي ، اشكي ، برايم نمي بارد . . .