مشاعرۀ سنّتی

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
تا شدم حلقه به گوش در میخانۀ عشق
هردم آید غمی از نو به مبارک بادم
منم كه شهره شهرم به عشق ورزيدن
منم كه ديده نيــــــــالوده ام به بد ديدن

به مي پرستي از آن نقش خود بر آب زدم
كه تا خراب كنم نقش خود پرســــتيدن​
 

baran72

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
منم كه شهره شهرم به عشق ورزيدن
منم كه ديده نيــــــــالوده ام به بد ديدن

به مي پرستي از آن نقش خود بر آب زدم
كه تا خراب كنم نقش خود پرســــتيدن​
ناصحم گفت که جز غم چه هنر دارد عشق

برو ای خواجه ی عاقل هنری بهتر از این؟
 

I2ose

عضو جدید
دريا صبور وسنگين
می خواند و می نوشت
"من خواب نيستم
خاموش اگر نشستم
مرداب نيستم
روزی كه برخروشم و زنجير بگسلم
روشن شود كه آتشم و آب نيستم!"

مشیری
 

مهندس2010

عضو جدید
دريا صبور وسنگين
می خواند و می نوشت
"من خواب نيستم
خاموش اگر نشستم
مرداب نيستم
روزی كه برخروشم و زنجير بگسلم
روشن شود كه آتشم و آب نيستم!"

مشیری



مرا مهر سيه چشمان ز سر بيرون نخواهد شد
قضای آسمان است اين و ديگرگون نخواهد شد..
 

RZGH

عضو جدید
کاربر ممتاز

[FONT=&quot]مســاحــت خلــوتــم را پــر کــن[/FONT]!
[FONT=&quot]فــرقــی نــمی کنــد،[/FONT]
[FONT=&quot]عمــودی یــا افقــی[/FONT]!
[FONT=&quot]همیــن کــه ضلعــی[/FONT]
[FONT=&quot]از چهــار دیــواری ام بــاشــی،[/FONT]
[FONT=&quot]کــافــی ســت[/FONT] .
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
مســاحــت خلــوتــم را پــر کــن!
فــرقــی نــمی کنــد،
عمــودی یــا افقــی!
همیــن کــه ضلعــی
از چهــار دیــواری ام بــاشــی،
کــافــی ســت .

ترا ز دفتر حافظ گرفته ام یعنی
كه تا همیشه ز چشمت نمی نهم ای فال
مرا زدست تو این جان بر لب آمده نیز
نهایتی ست كه آسان نمی دهم به زوال

محمد علی بهمنی

 
  • Like
واکنش ها: RZGH

RZGH

عضو جدید
کاربر ممتاز
لب های تو و تشنگی چک چک لیوان

دستان من و سفره ی نانی که گرسنه است

وقت است بیایی و دل تب زده ام را

هذیان صدایی بچشانی که گرسنه است
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
تو را گم می كنم هر روز و پیدا می كنم هر شب
بدینسان خوابها را با تو زیبا می كنم هر شب

محمد علی بهمنی
 
  • Like
واکنش ها: RZGH

RZGH

عضو جدید
کاربر ممتاز

[FONT=&quot]بی خبر در پی یک حادثه ی گنگ و غریب[/FONT]

[FONT=&quot]چشم بر هم زده ام تا شده ام می دانی[/FONT]
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
یا بوسه یا دشنام ده این عاشقِ ناکام را
دل دوست دارد از لبت هم بوسه هم دشنام را

فروغ الدین اصفهانی
 

RZGH

عضو جدید
کاربر ممتاز
اگر چه نزد شما تشنه ی سخن بودم
كسی كه حرف دلش را نگفت من بودم
دلم برای خودم تنگ می شود آری
همیشه بی خبر از حال خویشتن بودم
نشد جواب بگیرم سلام هایم را
هر آنچه شیفته تر از پی شدن بودم
چگونه شرح دهم عمق خستگی ها را ؟
اشاره ای كنم انگار كوهكن بودم
 

baran72

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
اگر چه نزد شما تشنه ی سخن بودم
كسی كه حرف دلش را نگفت من بودم
دلم برای خودم تنگ می شود آری
همیشه بی خبر از حال خویشتن بودم
نشد جواب بگیرم سلام هایم را
هر آنچه شیفته تر از پی شدن بودم
چگونه شرح دهم عمق خستگی ها را ؟
اشاره ای كنم انگار كوهكن بودم
مجنون چو حدیث عشق بشنید
اول بگریست پس بخندید
از جای چو مار حلقه برجست
در حلقه ی زلف کعبه زد دست
 

I2ose

عضو جدید
تو چه هستی ای همه هستی ما ازتو ؟
تو چه هستی، جز دو دست گرم در بازی؟

دیگران در کار گل مشغول و تو در گل
می دمی تا بنده ی سر گشته ای سازی

فروغ
 

aida22

عضو جدید
کاربر ممتاز
تو چه هستی ای همه هستی ما ازتو ؟
تو چه هستی، جز دو دست گرم در بازی؟

دیگران در کار گل مشغول و تو در گل
می دمی تا بنده ی سر گشته ای سازی

فروغ
یوسغ از غیرت آن نرگس نیلوفر رنگ
رفت تا مصر که در نیل زند پیراهن
 

I2ose

عضو جدید
نمی توانستم ديگر نمی توانستم
صدای پايم از انکار راه بر ميخاست
و يأسم از صبوری روحم وسيعتر شده بود
و آن بهار، و آن وهم سبز رنگ
که بر دريچه گذر داشت، با دلم ميگفت
نگاه کن
تو هيچگاه پيش نرفتی
تو فرو رفتی

فروغ
 

aida22

عضو جدید
کاربر ممتاز
نمی توانستم ديگر نمی توانستم
صدای پايم از انکار راه بر ميخاست
و يأسم از صبوری روحم وسيعتر شده بود
و آن بهار، و آن وهم سبز رنگ
که بر دريچه گذر داشت، با دلم ميگفت
نگاه کن
تو هيچگاه پيش نرفتی
تو فرو رفتی

فروغ
یوسف گم گشته باز آید ب کنعان غم مخور
کلبه احزان شود روزی گلستان غم مخور
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
یوسف گم گشته باز آید ب کنعان غم مخور
کلبه احزان شود روزی گلستان غم مخور
روز و شب خوابم نمی‌آید به چشم غم پرست


بس که در بیماری هجر تو گریانم چو شمع




رشته صبرم به مقراض غمت ببریده شد


همچنان در آتش مهر تو سوزانم چو شمع
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
روز و شب خوابم نمی‌آید به چشم غم پرست


بس که در بیماری هجر تو گریانم چو شمع




رشته صبرم به مقراض غمت ببریده شد


همچنان در آتش مهر تو سوزانم چو شمع

عیب این نیست که همگان ارام میایستند
در گوشه ای
اما عیب این هست که مرده ای هستم در میان شما زندگان
کسی نمیداند
کاش میفهمیدند ادمها وقتی احساست را کشتند از کشتن جسم هم بدتر هست
 

baran72

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
عیب این نیست که همگان ارام میایستند
در گوشه ای
اما عیب این هست که مرده ای هستم در میان شما زندگان
کسی نمیداند
کاش میفهمیدند ادمها وقتی احساست را کشتند از کشتن جسم هم بدتر هست
تيرگی می آيد
دشت می گيرد آرام
قصه رنگی روز
می رود رو به تمام

شاخه ها پژمرده است
سنگ ها افسرده است
رود می نالد
جغد می خواند
غم بياويخته با رنگ غروب
می تراود ز لبم قصه سرد
دلم افسرده در اين تنگ غروب
..

« سهراب »
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
تيرگی می آيد
دشت می گيرد آرام
قصه رنگی روز
می رود رو به تمام

شاخه ها پژمرده است
سنگ ها افسرده است
رود می نالد
جغد می خواند
غم بياويخته با رنگ غروب
می تراود ز لبم قصه سرد
دلم افسرده در اين تنگ غروب
..

« سهراب »
بازآی و دل تنگ مرا مونس جان باش

وین سوخته را محرم اسرار نهان باش


زان باده که در میکده عشق فروشند

ما را دو سه ساغر بده و گو رمضان باش
 

F A R Z A N E

عضو جدید
کاربر ممتاز
بازآی و دل تنگ مرا مونس جان باش

وین سوخته را محرم اسرار نهان باش


زان باده که در میکده عشق فروشند

ما را دو سه ساغر بده و گو رمضان باش

شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین هایل

کجا دانند حال ما سبک باران ساحلها
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین هایل

کجا دانند حال ما سبک باران ساحلها
اساس توبه که در محکمی چو سنگ نمود
ببین که جام زجاجی چه طرفه‌اش بشکست

بیار باده که در بارگاه استغنا
چه پاسبان و چه سلطان چه هوشیار و چه مست


 

F A R Z A N E

عضو جدید
کاربر ممتاز
اساس توبه که در محکمی چو سنگ نمود
ببین که جام زجاجی چه طرفه‌اش بشکست


بیار باده که در بارگاه استغنا
چه پاسبان و چه سلطان چه هوشیار و چه مست




تکیه بر تقوا و دانش در طریقت کافری ست
راهرو گر صد هنر دارد توکل بایدش
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
تکیه بر تقوا و دانش در طریقت کافری ست
راهرو گر صد هنر دارد توکل بایدش
شکوه آصفی و اسب باد و منطق طیر
به باد رفت و از او خواجه هیچ طرف نبست

به بال و پر مرو از ره که تیر پرتابی
هوا گرفت زمانی ولی به خاک نشست

 

F A R Z A N E

عضو جدید
کاربر ممتاز
شکوه آصفی و اسب باد و منطق طیر
به باد رفت و از او خواجه هیچ طرف نبست

به بال و پر مرو از ره که تیر پرتابی
هوا گرفت زمانی ولی به خاک نشست



تو شمع انجمنی یکزبان و یکدل شو
خیال و کوشش پروانه بین و خندان باش
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
تو پنداری که بدگو رفت و جان برد
حسابش با کرام الکاتبین است
تا بر دلش از غصه غباری ننشیند

ای سیل سرشک از عقب نامه روان باش


حافظ که هوس می‌کندش جام جهان بین

گو در نظر آصف جمشید مکان باش
 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
naghmeirani اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه مشاعره 109
Fo.Roo.GH مشاعرۀ شاعران مشاعره 11

Similar threads

بالا