درد دلی با صاحب الزمان(حضرت مهدی عج)

M A S III

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز




در مسجد دوست بوى جان پیچیده ست

انفاس خوشش به جمکران پیچیده ست

امروز درین محفل روحانى ما

عطر خوش صاحب الزمان پیچیده ست

ما حلقه اگر بر در مقصود زدیم

از بندگى حضرت معبود زدیم

این التفات ما بدوست امروزى نیست

یک عمر دم از مهدى موعود زدیم

دیشب که رقم ز امر خدا مى کردند

دلسوختگان ترا صدا مى کردند

اى کاش که کاتبان قسمت امروز

دیدار ترا قسمت ما مى کردند

من چشم به خورشید و به نورش دارم

در دل قبس از طور ظهورش دارم

صد بار اگر بمیرم و خاک شوم

باز آرزوى درک حضورش دارم

اى دلشده اى که یار مهدى باشى

یک عمر در انتظار مهدى باشى

امروز درین جمع مشو غافل ازو

شاید که تو در کنار مهدى باشى

هر چند ره طلب بسى باریک ست

و ایام فراقش چو شب تاریک ست

خوش باش که از پرتو خورشید امید

پیداست ظهور حضرتش نزدیک ست

از غیب جمال سرمدى پیدا شد آئینه

حسن ایزدى پیدا شد

از گلشن عسکرى و باغ نرگس

یک شاخه گل محمدى پیدا شد..................
 

M A S III

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز





حافظ آیات
دل شود امشب شکوفا در زمین
می زند لبخند شادی بر زمین
آسمان ِ دل تبسم می کند
روی ماهت را تجسم می کند
ای مسیح آل پیغمبر سلام
انتهای سوره ی کوثر سلام
ای کتاب رازهای مرتضی
یادگار حضرت خیرالنسا
ای صفات تو صفات انبیا
حاصل جمع ِ تمام اولیا
ای قدمهایت صراط المستقیم
حافظ آیات قرآن کریم
ای امام صالحان در روی خاک
اکفیانی اکفیان روحی فداک
السلام ای آفتاب پشت ابر
السلام ای اوج قله، کوه صبر
السلام ای آخر هر دلخوشی
عاقب از غم تو ما را می کُشی
السلام ای فخر آدم در زمین
یادگار حضرت روح الامین
تو تمام چارده نور مبین
جلوه ی زیبای ربُ العالمین
تو حدیث ناب عترت در زمین
زاده حیدر امیر المومنین
تو همان نوری که از روز ازل
کرد خالق روی ماهت بی بدل
تو سرشت ناب از نسل علی
نور رب در جلوه ی تو منجلی
عمر تو تاریخ ساز عالم است
مبداء آن از رسول خاتم است
ترسم آخر من نبینم روی تو
صورت زهرائی و دلجوی تو
تو کجائی شیعه می خواند تو را
پس نمی گوئی جوابش را چرا
کی می آیی دل تمنایت کند
تا که روزی بوسه بر پایت کند
کی می آیی عقده از دل وا کنم
روضه خوانی پیش تو آقا کنم
کی می آیی کربلا را تاب نیست
در میان خیمه دیگر آب نیست
وای بر طفل رباب و اضطراب
خیمه خیمه جستوی جرعه آب
آب نَبوَد تا که سیرابش کند
جرعه ای نوشاند و خوابش کند
کربلا و یک بیابان اشک و آه
شیرخواره در میان قتلگاه
نام تو آمد در آنجا بر زبان
کی می آیی حضرت صاحب زمان
ای خوش آن روزی فرج برپا شود
با دو دست فاطمه امضا شود
 

M A S III

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
جمعه يعني شوق،يعني انتظار *** جمـعــه يعنـي طاق ابروي نـگار


جــمـعه يـعنـي غـروب غصه دار *** جمعه يعني مهدي چشم انتظار


جمـعه هــا بر ما دعا دارد حبيب *** در قــنــوتش ياد ما دارد حبـيــب


كـاش روزي بـه دست دلـبـــــرم *** ســـايه پـرچم بيفــتـد بــر سرم

 

M A S III

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
گـــر چــه پیـمان را شکستم بر سـر پیمانه ام *** بـا همـــه بد عــهدی ام آن عـاشق دیوانـه ام


گـــر بــه ظاهــر دورم از درگــاه تو ای نازنیـــن *** بـاز هــــم مشــتاق روی دلـــکش جـانـانــه ام


از در مـــیخانه ات ای شـــاهد خـــوبان مـــران *** با هـــمه عصیان همان دردی کـش میخانه ام


پـــــرده بردار از رخ زیـــــبا که مشتاق تـــــوام *** آن رخ زیـــــبـا ندیــــــده، والــــه و دیــــوانه ام


پادشـــــاه جــــودی و ما بـــنده درگـــاه تـــــو *** منتـــــظر بـر درگهت ،زان بخشش شاهانه ام


در مـــــیان بحــر هجران غوطه ور گشتم ولی *** باز هـــم در جستجوی گــوهـــــر دردانـــــه ام


همچون من هرگز نباشـد بردرت پیمان شکن *** لیــک با الــــطاف غــیر از تو، شـها !بیگانه ام


چون که لطف توست تنها ضامن رســوایی ام *** ور نـــه آن گــردم که افشـــان در دل ویرانه ام


انتـــظارت بیش از حــد شد، تحمل تا به کی؟ *** آفتـــابـا! بـــــهر دیـــــدار رخـــــت پروانـــــه ام



والــــــه و شــــیدا و مـستم لیک، محتاج توام


یک نــــظر بر من نــــــمـا، ای عارف فرزانه ام!
 

M A S III

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
در جوار کوچه های انتظار دعايم کن، در تنگنای سرودن غزل هايم نمی دانم از چه غريبم که ديدگانم به غروب عشق می مانند و به فکر کدامين لاله هستم که اشک در خاکريز چشمانم موج می زند. نمی دانم در ساحل شب به جستجوی کدامين مهتابم و کرانه ی آسمان را به ديدار چه کسی نظاره گر شده ام!!! فقط می دانم که باران در کنج نگاه تو آمدنی است!!!

يوسف فاطمه! ای زمزمه واپسين حياتم، بدان که ابهام اشک من تنديس حضور توست و غروب شعرهايم در سرا پرده انتظار،عبور غريبانه تو را گريه می کند .......
 

M A S III

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
جمعه های تکراری



سیل چشمانم باز از فراغت جاریست....خسته ام باز بیا جمعه ها تکراریست



در پی قافیه ها چه پریشان ماندم .....قافیه در شعرم با حضورت جاریست



به هوایت آقا بغض کرده شعرم....آسمانش انگار نم نمک بارانیست



دل من پر غصه حال شعرم خوش نیست... نفسی مانده فقط جای شکرش باقیست



در فراغت آقا چشم در راهم من.... گر چه این جمعه همان جمعه ی تکراریست.....
 

M A S III

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
آقا اجازه!

آقا اجازه! اين دو سه خط را خودت بخوان!

قبل از هجوم سرزنش و حرف ديگران

آقا اجازه! پشت به من کرده قلبتان

ديگر نمي دهد به دلم روي خوش نشان!

قصدم گلايه نيست، اجازه! نه به خدا!

اصلا به اين نوشته بگوييد «داستان»

من خسته ام از آتش و از خاک، از زمين

از احتمال فاجعه، از آخرالزمان!

آقا اجازه! سنگ شدم، مانده در کوير

باران بيار و باز بباران از آسمان

- اهل بهشت يا که جهنم؟ خودت بگو!

- آقا اجازه! ما که نه در اين و نه در آن!

«يک پاي در جهنم و يک پاي در بهشت»

يا زير دستهاي نجيب تو در امان!

آقا اجازه!............................

.......................................!

باشد! صبور مي شوم اما تو لااقل

دستي براي من بده از دورها تکان...


آقا اجازه خسته ام از اينهمه فريب!

آقا اجازه! خسته ام از اين همه فريب،

از هاي و هوي مردم اين شهر نا نجيب.

آقا اجازه! پنجره ها سنگ گشته اند،

ديوارهاي سنگي از کوچه بي نصيب.

آقا اجازه! باز به من طعنه مي زنند

عاشق نديده هاي پر از نفرت رقيب.

«شيرين»ي وجود مرا «تلخ» مي کنند

«فرهاد»هاي کينه پرست پر از فريب!

آقا اجازه! «گندم» و «حوا» بهانه بود،

«آدم» نمي شويم! بيا: ماجراي «سيب»!

باشد! سکوت مي کنم اما خودت ببين..!

آقا اجازه! منتظرند اينهمه غريب....
 

M A S III

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز

بیمار

بيمار مي شوم که پرستاري ام کني

خود را زمين زدم که هواداريم کني

گوشم پر از نصيحت و حرف است اي رفيق

من آمادم که رفع گرفتاريم کني

گفتي تو سنگدل شده اي خب شدم ولي

نزد تو آمدم که قلم کاريم کني

اصلا مرا به چوب ادب بستنت چه بود ؟

اصلا که گفته بود فلک کاريم کني ؟

ناني ز من بگيري و ناني دگر دهي

بر تو نيامده که دل آزاريم کني

رودست خوردم از همه حتي زدست خويش

کي خواستم که کاسب بازاريم کني ؟

فريادم از قليلي آب و طعام نيست

من جار مي زنم که شبي جاري ام کني

با من دوباره قصه شاه و گدا نخوان

حيف است صرف قصه تکراريم کني

من اختيار خويش به دست تو داده ام

حيف است وقف آتش اجباري ام کني

فردا بيا و نامه ما را به آب ده

ز آن بيشتر که مجرم طوماري ام کني

اوقات خويش ز ناله ام اعلام مي شوند

وقتش رسيده ساعت ديواري ام کني

دعواي ما به قوت خود باقي است و باز

من بر همان سرم که سحر ياري ام کني

 

M A S III

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
برای امدنت جمعه ای معین کن



در اضطراب چه شب‌ها که صبح شان گم شد
چـه روزهـا کــــه گـرفـتـــــار روز هـفــــتـم شد
چه قدر هفته پر از شنبه شد، به جمعه رسید
و جـمـعــــه روز تـفــــرّج بـــــرای مـــــردم شـد!



چه قــدر شنبـه و یـک شنبـه و دوشنـبه رسید
ولی همـیشه و هـر هـفـتـه جـمـعـه ‌هـا گم شد



چه هفته‌ها که رسید و چه هفته‌ها که گذشت
شمـارشی کــه خلاصـه بـه چـنـد و چـنـدم شد



و هـفـتـه‌ای که فـقـط ریـشه در گذشتن داشت
بـرای شعـله کـشیـدن بـه خـویـش هـیـزم شد



نـه شنـبـه و نـه بـه جـمـعـه، نـه هیـچ روز دگر
در انتــظار تـو قـلـبـی پـــر از تـلاطـــــم شد !؟



کـــدام جــمـعـه‌ مـــوعـــود می‌زنـی لـبـخـنـد
بـه این جـهـان کـه پـر از قـحطی تبسم شد؟



بــرای آمــدنـت جـــمــعــه‌ای مـعـــیــن کـــن

کـه هـفتـه‌ها همـه‌شـان خـالی از تـرنـم شد
 

M A S III

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
بخوان دعای فرج دعا اثر دارد

بخوان دعاي فرج را ، دعا اثر دارد ... دعا كبوتر عشق است ، بال و پر دارد

بخوان دعاي فرج را و عافيت بطلب ... كه روزگار، بسي فتنه زير سر دارد

::::::::::

:::::::::::

بخوان دعاي فرج را ولي به قلب صبور... كه صبر ، ميوه شيرين تر از ظفر دارد
بخوان دعاي فرج را كه با شكسته دلان... نسيم لطف خدا ، انس بيشتر دارد

:::::::::::::::::

:::::::::::::::::::

بخوان دعاي فرج را و نا اميد مباش ... بهشت پاك اجابت ، هزار در دارد
بخوان دعاي فرج را كه صبح نزديك است... خداي را، شب يلداي غم سحر دارد

::::::::::::::

:::::::::::

بخوان دعاي فرج را به شوق روز وصال... مسافر دل ما ، نيت سفر دارد

بخوان دعاي فرج را كه آسمان ها را... شميم غنچه نرگس، ز جاي بردارد

::::::::::::

::::::::::

بخوان دعاي فرج را ز پشت پرده ي اشك... كه يار، گوشه ي چشمي به چشم تر دارد
بخوان دعاي فرج را كه يوسف زهرا... ز پشت پرده غيبت به ما نظر دارد

:::::::::::

:::::::::::::::

بخوان دعاي فرج را به ياد خيمه سبز... كه آخرين گل سرخ از شما خبر دارد
بخوان دعاي فرج را كه دست مهر خدا... حجاب غيبت از آن روي ماه بردارد

:::::::::::::

:::::::::::::

غروب و دامنه نورآفتاب و شفق... بخوان دعاي فرج را دعا اثر دارد
 

M A S III

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
شعر ترکی در وصف امام زمان عج

کولدن یانیب دولوبدو اوجاقلار هایانداسان؟

یوخ بیر گولوش سولوبدو دوداقلار هایانداسان؟

هر ایل عزیزله دیک آقاجان شعبان اون بئشین

سسلیرله پوفله شمعی اوشاقلار هایانداسان؟

هر جومعه گلمیشیک گله سن جمکران یولون

چالدی قابار یولوندا ایاقلار هایانداسان؟

سسلیر ” نبی ” دوزه نمیریک آنجاق اوزاقلیقا

گلسن گلر دوباره قاچاقلار هایانداسان؟


بیزده دوزه نمیریک داها آرتیق فراقینا

سیللی له آل قالیبدی یاناقلار هایانداسان؟

زرتشت یاندیران آلاوین ایستیسی گئدیب

کولدن یانیب دولوبدو اوجاقلار هایانداسان؟
 

M A S III

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
آه، ای انتظار معصوم!

تا کی درسایه ی دیوارها و در پناه فواره ها بایستم و نیامدن تو راتماشاکنم!

چه اندازه به تمنای توپرده ها راکنارکشم وفانوس فرومرده ی نگاهم رابرسقف بی پنجره ی یاس آویزان کنم! آخر تا کی بر بوم آرزوهای خود تصویر انتظار تو را بکشم و ثانیه ی مقدس دیدارت را از ساعت های رهگذر بپرسم؟

کجائی ای حامی گنجشکهای گرسنه!

ای دوستدارکودکان وکبوتران!

ای پشت وپناه ناودان ها!

ای تکیه گاه شیروانی ها !

به چشم هایم نگاه کن! زائر زاری تواند، به دست هایم بنگر!قلب زخمی شقایق ها درفراق توست! کبوتر دلم برای پشت بام تو له له می زند.

صبح ها وقتی با دست های مهربان تو سجاده را پهن می کنم روءیای روءیت تو می بینم، ظهرها وقتی لک لک ها بر سپیدارها اذان می گویند باران عشق تو بر دلم می گیرد، عصرها دستم را بر قناری مظطرب قلبم می گذارم و برای تو "والعصر" می خوانم!
:gol:
 

*** s.mahdi ***

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
کی شود در ندبه های جمعه پیدایت کنم ،
گوشه ای تنها نشینم تا تماشایت کنم ،
می نویسم روی هر گل نام زیبای تو را ،
تا که شاید این شب جمعه ملاقاتت کنم ،

یاصاحب الزمان (ع)

 

صدای سکوت

عضو جدید
کاربر ممتاز
میدانم توهم مانده ای دربین آمدن گفتن های من و هزار کار بی دلیل کردن برای نیامدن
از صبح استغاثه میکنم برای آمدنت، نذر میکنم
اما
درکنار همین ها هزار خطا و اشتباه که هر کدامشان قدمی که به طرفم برداشتی را به عقب میکشد
همیشه شرمنده ام
همیشه...!!
 
آخرین ویرایش:

صدای سکوت

عضو جدید
کاربر ممتاز
پائیز شدفصل بهاری که به من دادند
طی شد تمام روزگاری که به من دادند
خورشید پیشم هست اما من نمی بینم
نفرین به این چشمان تاری که به من دادند
یعقوب نابینای راه یوسفم کرده
این گریه ی بی اختیاری که به من دادند
از بس نیامد که زمان رفتنم آمد
اینگونه سرشد انتظاری که به من دادند
پایان کار "من" به وصل "او" نینجامید
آخر چه شد قول و قراری که به من دادند
ای جاده ها! ای جمعه ها! ای مردم دنیا
کو وعده آن تکسواری که به من دادند
من آرزوی دیدنش را می برم _ شاید ...
... گاهی بیاید تا مزاری که به من دادند

:cry::cry::cry:

 

**آگاهدخت**

مدیر تالار اسلام و قرآن
مدیر تالار



دلم به ” مستحبی ” خوش است که جوابش ” واجب ” است:

السلام علیک یا بقیه الله فی ارضه



یا ايها العزيز مسنا و اهلنا الضر و جعنا ببضاعة مضجاة و اوف لنا الكيل و تصدق علينا ان الله يجزي المتصدقين


آهی در این بساط به غیر از امید نیست یـا نـاامیدمــان ننـمـا یـا، قـبـول کن




آقا:کدام برگ راازتقویم هاکنده اند،که تاریخ هیچ گاه به جمعه ی ظهورت نمیرسد...



ای رود، سـمـت آمـدنـت را نشـان بده
رخـصـت بـده کنـار درختـان بایـستیم

توگفته‌ای که جمعه می‌آیی ولی بگو
بـایـد کـدام سمـت خیـابـان بایـستیـم

 
آخرین ویرایش:

*** s.mahdi ***

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
بــایـد تــمام حــاشــیه‌ها را رهــا کــنم
آقــا اجــازه هــست شــما را صـــدا کــنم ؟؟


ایــنجا کـسی به فکر شما نیست! چاره نیست

بــاید کــه راه را ، ز رفیـــقان جــدا کــنم


شــایــد زیــاد رفتــه‌ای آقــا ! چـــگـونــه مـن
بـا ایــن ‌هــمـه گـذشـتن آدیـــنه ، تــا کــنم ؟؟


آنــقـدر جــمـعه رفــت و خـبر نیـست از شـما
مـانــدم چــگونـه آمـدنـت را دعـا کـنـم !؟


دل در قـنوت بـود و دو چــشمم بــه خــواب رفت
بــایــد نــمازهـــای خـــودم را قــضــا کـــنم !!


بــا شــعر هـم نمــی‌شود از غــربــتت سـرود
آقـــا چــگـونـه دیـن خــودم را ادا کــنم
 

zeinab70

کاربر فعال تالار اسلام و قرآن ,
کاربر ممتاز
یک نخ از جامه احرام تو ما را کافی است
نه که ما را ،همه خلق جهان را کافی است
پسر حضرت نرگس به جمالت نازم
گوهر مهر تو ما را به دو دنیا کافی است
در منا یا به حرم یا عرفات یا مشعر
لحظه ای یاد کنی از من شیدا کافی است
گر تو راضی شوی از من همه روزم عرفه است
نامه ام گر شود از سوی تو امضا کافی است
 

*** s.mahdi ***

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
بیا که آینه ی روزگار زنگاری ست

بیا که زخم زبان های دوستان کاری ست

به انتظار نشستن در این زمانه ی یاس

برای منتظران چاره نیست ناچاری است

به ما مخند اگر شعرهای ساده ی ما

قبول طبع شما نیست کوچه بازاری است

چه قاب ها و چه تندیس های زرینی

گرفته ایم به نامت که کنج انباری است !

نیامدی که کپرهای ما کلنگی بود

کنون بیا که بناهایمان طلاکاری است

نه این که جمعه فقط صبح زود بیدارند

که کار منتظرانت همیشه بیداری است

به قول خواجه ی ما در هوای طره ی تو

" چه جای دم زدن نافه های تاتاری است "

 

صدای سکوت

عضو جدید
کاربر ممتاز
عمریست که از حضور او جا ماندیم


در غربت سرد خویش تنها ماندیم


او منتظر است تا که ما برگردیم


ماییم که در غیبت کبری ماندیم


:gol::gol::gol::gol:
 

*** s.mahdi ***

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
اي غايب از نظر ها كي مي شود بيايي
برقع ز رخ بگيري صورت به ما گشايي

آيا به كوه رضوان آيا به طور سينا
آيا به بيت القصي يا اينكه ذي طوايي

در مكه يا مدينه يا در نجف مقيمي
در شهر كاظميني يا سر من رائي

در كعبه در طوافي يا زائر بقيعي
در مشهد مقدس يا دشت كربلايي

هم پرچم حسيني بر دوش خود بگيري
هم قبر مادرت را بر شيعيان نمايي
 

s1m5j8

عضو جدید
کاربر ممتاز

.
.
.
.

من از اشکی که می ریزد زچشم یار می ترسم...



از آن روزی که اربابم شود بیمار می ترسم...


رها کن صحبت یعقوب و دوری و غم و فرزند...


من از گرداندن یوسف ، سر بازار، می ترسم...


همه گویند این جمعه بیا ، اما درنگی کن...


از اینکه باز عاشورا شود تکرار می ترسم..


اشتیاق کوفیان و دعوت یار بر سر نیزه...


من از آمین مردم در تعجیل حضور یار می ترسم...
 

Similar threads

بالا