کوچه های تنهایی

وضعیت
موضوع بسته شده است.

solo69

عضو جدید
گاه دلتنگ ميشوم.دلتنگ از همه ي دلتنگيها.گوشه اي مينشينم و حسرتها را ميشمارم.ويافتن
ها را وصداي شكستنها را.ووجدانم را محاكمه ميكنم.من كدامين قلب را شكسته ام وكدامين
اميد را نااميد كرده ام وكدامين احساس را له كرده ام و كدامين خواهش را نشنيده ام وبه
كدامين دلتنگي خنديده ام كه...........................اين چنين دلتنگم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
 

solo69

عضو جدید
اشک
بلورین و زیبا،شفاف و بی رنگ از مژگان فرو می ریزی و سرزمین دلی سوخته و شکسته را به آب دیده مرهم می نهی،هر زمان که دلی به درد می نشیند،قلبی میشکند و امیدی ناامید می گردد،تو چه مهربانانه دست یاری می دهی و با بلور شفافت بر چهره فرو می ریزی تا عقده از دل بگشایی و اندکی از بار غم بکاهی.در تمامی لحظات تلخ و شیرین زندگی به دامان پر مهر تو ای اشک روی آورده ایم تا دلمان را صفا بخشی و ز نگار غم از دلمان بزدایی و با قطراتی پاک و ساده،سادگی را به ارمغان آوری.
 
آخرین ویرایش:

solo69

عضو جدید
درپستوی دلم جای یکی خالیست

انگار نمی خواهد پر شود
یادش از یادم نمی رود
با خود کلنجار می روم
بروم یا نروم؟
هر چیزی مرا به یاد او می اندازد
همه چیز ایینه ایست که در آن اینه ، او را میبینم
او را ندیده و میبینم

دل از کف داده ام
بی هیچ نشانه رو به سویش می روم
می روم
میروم ... باز میروم
به انتهای بی انتهایی میرسم
هر چه میروم کمتر میرسم
از مقصدم گویی دور تر میشوم
مقصدم کجاست؟
انتهای بی انتهایم کجاست ؟
از مسیرم باز ایستم؟
برگردم؟
روانه ی ...
به کجا آخر
نمی دانم

ولی این را می دانم انتهای مسیر باید خدا باشد
انتهای بی انتهایی ها کجاست؟
 

solo69

عضو جدید
شب که مي شود خداچراغ ماه راروشن مي کند.تا من

درحضورچشمان کنجکاو ستارگان برايت نامه
بنويسم.کاغذم برگ هاي درختان است ومدادم شاخه اي
تردوتازه شب که مي شود.خيال تودراتاقم گام مي
نهدوهمه اشيا جان مي گيرند.پروانه هاي خشکيده بال
زنان ازدفترچه ام بيرون مي ايند.پرده ها ازشيشه هم
شفاف تر مي شودومن مي توانم خودم رادرهمه اينه
هاي ناشناس تماشا کنم

گاه حتي يک وازه هم ندارم که برايت شعربگويم وگاهي​
هزاران وازه دردستان من است اما بازنمي دانم چه
بسرايم که شايسته توباشد.ان گاه به قناري ها
حسودي ام مي شودکه ازمن شاعرترند کاش تخته
سنگي بودم که خانه اش دراغوش دريا جاي دارديابنفشه
اي که هميشه لب جوي رامي بوسدوياخيابان ساکتي
که پيوسته خواب قدم هاي تورامي بيند

کاش ترازويي براي اندازه گرفتن دلتنگي وعشق
وجودداشت.کاش مي توانستي درروياهايم بخوابي
ودرارزوهايم بيداربشوي.کاش بين لب هاي من ونام
عزيزتوهيچ فاصله اي نبود.کاش جزتاخيرديدارديدار هيچ
گله اي نبود
 

fatima12

کاربر بیش فعال
فکــر می کــردم
در قلب تــ ـــ ـــو
محکومم به حبــس ابد !!
به یکبــاره جــا خــوردم …
وقـــتی
زندان بان برســـرم فریاد زد:
هــی..
تــو
آزادیـــــ!
.
و صـــدای گامهای غریبهـــ ای که به سلـــول من می آمـــد
 

fatima12

کاربر بیش فعال
خیالت راحــتـــــ . . .
شکسـ ــــته ها نفرین هم بکـ ــنند ،
گیرا نیسـ ــت …!
نـــفرین ،
ته ِ دل می خـ ــواهد
دلِ شکسـ ــته هـ ـــم که دیگر
ســــر و ته ندارد . . .

 

fatima12

کاربر بیش فعال
از حساب و کتاب بازار عشق هیچگاه سر در نیاوردمو هنوز نمی دانم چگونه می شود هربار که تو بی دلیل ترکم می کنی من بدهکارت می شوم . . .
 
آخرین ویرایش:

میهن مشرقی

عضو جدید
وقتی که به تو رسیدم هنوزم آهو نفس داشت

هنوزم چلچله انگار تو چشاش غم قفس داشت

غزلک گریه نمی کرد تو شبای بی چراغی

من و تو هم قصه بودیم از ستاره به اقاقی

حالا اما دیگه وقت رفتنه

جاده اسم منو فریاد می زنه
..........
 

میهن مشرقی

عضو جدید
[h=5]میخواهم با کسی بروم
که دوستش دارم..
نمیخوام بهای همراهی را
با حساب و کتاب بسنجم،
یا در اندیشه ی خوب و بدش باشم،
نمیخوام بدانم
دوستم میدارد یا نمیدارد..
میخواهم بروم
با کسی که
دوستش میدارم..

برتولت برشت

[/h]
 

میهن مشرقی

عضو جدید
انگار دستات سرد سردن انگار چشمات شب تارن
آسمون سیاه ابر پاره پاره شر شر بارون داره می باره

حالا رفتی یو من تنهاترین عاشقم رو زمین تنها خاطراتم تو بودی فقط همین

.
.


گفتی برو تنها بمون با غصه ها همراه بمون، دیگه نمیتونم خسته ی خستم طلسم غم رو زدم شکستم، داره چشمام ابر بارون رو گونه هام شده روون، رفتی یو رفتی تنها می مونم تا آخر عمر واست می خونم

حالا رفتی یو من تنهاترین عاشقم رو زمین تنها خاطراتم تو بودی فقط همین
 

solo69

عضو جدید



[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]گذر روزها ...

[/FONT]
[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]صدای پای افکار زخم خورده ام
[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif] که در میان بودن ها و نبودن ها سردرگمم میکند !

[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]تلخی روزهای رفته ی دهشتناکی که از روحم تکه ای را با خود برده و ...[/FONT]
[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]فکر میکنم ...به فکر کردن فکر میکنم ...![/FONT]
[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]به افکار پریشانی که گذشته ...[/FONT]
[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]و اکنون...من مانده ام و روحی که زخم خورده ...[/FONT]

[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]چه روزهای تلخی ...[/FONT]
[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]اما ...حال میدانم ...[/FONT]
[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]همیشه جایی برای شکر باقی میگذاری ...![/FONT]
[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]جایی برای عشق ![/FONT]
[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]برای شروعی دوباره ... به نیت پرواز ![/FONT]

[/FONT][/FONT]
 

solo69

عضو جدید
اگر روزی بر سر مزارم آمدی
یک وقت حرف این و آن را برایم نیاوری
کمی از خودت بگو
کمی از عشق تازه ات بگو
بگو که بیشتر از من دوستت دارد
بگو که دشت شقایق مسافر دیگری هم دارد
نگاهی به شمع نیمه جان مزارم کن
سوختنش را ببین بیشتر نگاهش کن
با اینکه میداند لحظه ای دیگر می سوزد و میمیرد
ولی می جنگد تا نیمه جان به دست باد نمیرد
می جنگد تا لحظه ای بیشتر سنگ قبرم را روشن کند
می ماند و می سوزد تا سوختنم را باور کند
حال لحظه ای به خود نگاه کن
مرا در خاطرات فراموش شده ات پیدا کن
میدانم اثری از اسمم درخاطراتت نیست
میدانم ردپایی از اشک و آهم نیست
عشق من چه بی ارزش و ارزان بود برایت
ارزانتر از ارزانم فروختی به حرف مردمانت
التماس و جان کندنم را ندیدی
ولی دروغ این و آن را خوب شنیدی
برای پرواز آرزوهای مردم
در قفسم انداختی بی آب و گندم
یک عمر در قفس تنگت زندان بودم
مثل قناری جان میدادم و لحظه لحظه از عشقت می سرودم
روزی در قفس را باز کردی و آسمان را نشانم دادی
اما افسوس که هرگز پرواز را یادم ندادی
آسمان من همینجاست کنار چشمانت
اما چشمانت کجاست به دهان پر از دروغ مردمانت
با یک دل پر از امید به سویت پر گشودم
ولی بالهایم را شکستی مرا کشتی در سکوتم
تو که با قصه این مردمان خوابیده ای
چرا با شعر لالایی من از این کابوس بیدار نشده ای
تو که برای این مردمان دل می سوزانی
چه قصه های شومی از سیاهی چشمانت برایم گفته اند
افسوس که نمیدانی
چه تهمت ها از تو بر خیالم نیاورده اند
چه مدرک ها برای اثبات جرمت نساخته اند
عشقت را به صد حرف دنیا نفروشم
ارزان پیدایت نکردم و به دو دنیا نفروشم
کاش میدانستی زندگی بجز گذر عشق ارزش دیگری ندارد
حرف این مردمان بجز رنگ جدایی رنگ دیگری ندارد
کاش چشمان نازت را بر حرف این مردمان می بستی
با عشق من عهد و پیمانی تازه می بستی
ولی افسوس من زیر خاکم
با هزار آرزوی رفته بر بادم
ولی هنوز هم میگویم
دوستت دارم ای عزیز جانم
کاش می فهمیدی
 

solo69

عضو جدید
از تو میگذرم بی آنکه دیگر تو را ببینم ،

از تو میگذرم بی آنکه خاطره ای را از تو بر دوش بکشم ،
نمیخواهم دیگر طعمی را از عشق بچشم.
از تو میگذرم ، تویی که گذشتی از همه چیز ،
این را هم فراموش میکنم ، جای من در اینجا نیست!
میروم تا آرام باشی ، تا از شر من و احساسم راحت باشی ،
میروم تا روزی پشیمان شوی ،حیف احساسات عاشقانه ام بود ،
میروم تا با کسی دیگر همنشین شوی
از تو میگذرم و شک نکن که فراموشت میکنم ،
هر چه شمع و شعله و آتش بود را در قلبم خاموش میکنم ….
نه اندیشیدن به تو فایده دارد ، نه فکر کردن به خاطره هایت ،
حالا آنقدر به دنبالم بیا تا خسته شود پاهایت….
تو لیاقت مرا نداری ، از تو میگذرم تو ارزشی برایم نداری….
کارت شده بود دلشکستن و بی وفایی ،
روز و شب من این شده بود که از تو سوال کنم کجایی؟؟
چرا پاسخی به دل گرفته ام نمیدهی ،
چرا سرد شده ای و مثل آن روزها سراغی از من نمیگیری؟
فکر کرده ای کیستی، برو با همان عاشقان سینه چاکت ،
برو که تو با یک نفر راضی نیستی!
از تو میگذرم بی آنکه تو را ببینم ،
محال است دیگر برگردم ، حتی اگر از غم و غصه بمیرم….

از تو میگذرم و بی خیالت میشوم ،
شک نکن بدون تو از شر هر چه غم در این دنیاست راحت میشوم
اشتباه گرفته ای ، من آن کسی که میخواهی نیستم ،
تا هر چه دلت خواست با دلش بازی کنی ،
میروم تا حتی نتوانی یک لحظه هم نگاهم کنی….
از تو میگذرم بی آنکه لحظه ای برگردم و تو را ببینم ،
یک روز بیا تا حساب تمام بی محبتهایت را از قلب شکسته ام برایت بگیرم….
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
در سرزمین من
عشق تنها کلمه ای جذاب هست
دیگر هیچ ارزشی ندارد
کاش همین قدر که بی ارزش شده دیگر استفاده نمیشد تا دلی نشکند
 

RZGH

عضو جدید
کاربر ممتاز
[FONT=&quot] [/FONT][FONT=&quot][/FONT]
[FONT=&quot]گاهی گــذشــت میکنم[/FONT] ..

[FONT=&quot]گاهی گـذر[/FONT] ..

[FONT=&quot]و کاش[/FONT] ..

[FONT=&quot] [/FONT][FONT=&quot]بدانی فرق این دو را[/FONT][FONT=&quot] [/FONT]
 

MehD1979

متخصص زراعت و اگرواکولوژی
کاربر ممتاز
همه برگهای تقـــویم رابه دنبال تو شمــــرده ام
برگـــــــهای ســـیب
برگـــهای انگــــور
پاییز اما فصل خرمالوست
فصل گس و تنهایی .....
به شب یلدا که رسیدیم چه کنم :|
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
کمی محبت بی دریغ اشکالی ندارد
کمی نگاه مهربان اشکالی ندارد
کمی دوست داشتن اشکالی ندارد
اما اشکال اینجاست که کسی نیست تا اینها را تقدیمش کنم
در عو او نیز دوستم داشته باشد
انطور که هستم
نه انطور که تفسیر میکنندو دوستش دارند
کمی محبت بی دریغ ان هم به کسی که معنای زندگیش همان معنای تلخ وکزی دارد که هرگز به شیرینی نمیرود
 

anise b

عضو جدید
کاربر ممتاز
چه شغل عجیبی!
شروع هفته تو را می بینم
باقی هفته
به خاموش کردن خودم در اتاقم مشغولم.


 

ICE-G

عضو جدید
کاربر ممتاز
میـבآنــے چَنـב رُوز اَستـــ

کـِـﮧ جآے نِگآهـ هآیَتــ בَر آلبُومِــ قَلبَمــ خآلیستــ ؟؟؟

ایـ ـ ن روزهآ تَنهآ نسیمــ اَستــ

کـِـﮧ جُرئتِــ میکُنـבَ بُوے خآطرآتَتــ رآ بَرآیَمــ بیآوَرَב

بُگذآر بَرآیَتــ اَز قآصِـבَکــ هآ بٍگُویَمــ ...

آنهآ کـِـﮧ بـے رَحمآنـِـﮧ، سیآهـِـﮧ هآیــے اَز تُو بَرآیَمــ مــے سُرآیَنـב

تآ وُسعَتِــ בِلتَنگــے اَمــ حَتــے ثآنیـِـﮧ هآ رآ کَبُوב کُنَـב

وَلــے مَـ ــ ن بـِـﮧ ایـ ـ ن سَرمَشقــ عآشِقــے عآבَتــ בآرَمــ کـِـﮧ :

اِنتِظآرِ شیریـ ــ ن اَستــ ...مَخصوصاً بَراے تُو !...
 

ICE-G

عضو جدید
کاربر ممتاز
دیگَـر هـیچ چیـز مِثـلِــ قَبـل نیستــ!

در زِندِگـﮯ بَـرآﮮِ هَر آََدَمـﮯ !

اَز یِـڪ روز،


از یِـڪ جــآ،

اَز یِـڪ نَفــَـــر،

بـہ بـَـعـد...!

دیگَـر هـیچ چیـز مِثـلِــ قَبـل نیستــ!


نـہ روزهآ، نـہ رنگ هآ،نـہ خیـآبـآטּ هآ

همـہ چیـز مـﮯ شـود:

دلــــتــنـــگـﮯ...!
 

ICE-G

عضو جدید
کاربر ممتاز
دلـــم مـــی خــواهـــد

زنــدگــــی ام رامــوقتــــاً بدهـــم دســـت آدمـــی دیگــــر

و بگـــویــم : تــو بـــازی کـــن تــا مــن بـــرگــــردم

فقــــط نســــوزیهــــــا !
 

ICE-G

عضو جدید
کاربر ممتاز
نگران تنهایی من نباش

رو به راهم ؛

رو به راهی که رفته ای

رو به راهی که مانده ام . . .


روزها ،

با همان شال پائیزی

سرگرم میشوم

و شبها ،

کنار دلواپسی های فردا

دراز میکشم

روزها ،

دلم را به دوش میکشم وُ

شبها ،

دلم مرا
 

ICE-G

عضو جدید
کاربر ممتاز
سکوت که می کنی

وزن جهان را تنها به دوش می کشم!

و کم که می آورم

زمین آنقدر کند می چرخد

که تو توی تقویم می ماسی

و من

آونگ می مانم

بین حقیقتِ تو

و افسانه ای که از تو در سرم دارم!



سکوت که می کنی

شب پشتِ پلک های سکوت

حتم می کند که تو هم تنهایی!



 

fatima12

کاربر بیش فعال
گــــفته باشــــم !.!.!
مـــن درد مــــــــی کــشــم ؛
تــــو امــــا …. چشم هـــــایت را ببنـــــــد !
سخت است بـدانـــــم می بینی ، و بی خیــــــــــالی … !
 
وضعیت
موضوع بسته شده است.

Similar threads

بالا