Esprit watch
عضو جدید
کــسی نیست ..با خــیال خود قدم زده ام تا
ایـــنجا..!
ایـــنجا..!
دل نامه یا نامه دل
- شروع کننده موضوع MAHDI.VALVE
- تاریخ شروع
- وضعیت
DOZI
اخراجی موقت
يادته يه روز بهم گفتي
هروقت خواستي گريه کني
برو زير بارون که نکنه نامردي اشکاتو ببينه و
بهت بخنده ...گفتم اگه بارون نيامد چي؟
گفتي اگه چشماي تو بباره اسمون گريش ميگيره ...
گفتم :يه خواهش دارم وقتي اسمون چشمام خواست بباره تنهام نذار
- گفتي به چشم ..
.حالا من دارم گريه مي کنم و آسمون نمي باره ......
..تو هم اون دور دورا ايستادي به من مي خندی
هروقت خواستي گريه کني
برو زير بارون که نکنه نامردي اشکاتو ببينه و
بهت بخنده ...گفتم اگه بارون نيامد چي؟
گفتي اگه چشماي تو بباره اسمون گريش ميگيره ...
گفتم :يه خواهش دارم وقتي اسمون چشمام خواست بباره تنهام نذار
- گفتي به چشم ..
.حالا من دارم گريه مي کنم و آسمون نمي باره ......
..تو هم اون دور دورا ايستادي به من مي خندی
DOZI
اخراجی موقت
چشم هايم را به آسماني که خدايت در آن است دوخته ام و
دستهای خسته ام را سوی او دراز کرده ام و
از تو می خواهم که بیایی و مرا از عطر نفسهایت لبریز کنی
بیایی و مرا به سرزمين آب هاي نقره اي ،
به سرزمين آرزوها ببری و امشب باز به گذشته مینگرم
آنجا که در اوج نا امیدی سر راهم قرار گرفتی
و با نگاهت قلب یخ بسته ام را گرما بخشیدی
و امشب چون گذشته تمام حرفهایم برای توست
آه...پس کي مي آيي چشمهای خسته ام انتظار آمدنت را می کشند؟
دستهای خسته ام را سوی او دراز کرده ام و
از تو می خواهم که بیایی و مرا از عطر نفسهایت لبریز کنی
بیایی و مرا به سرزمين آب هاي نقره اي ،
به سرزمين آرزوها ببری و امشب باز به گذشته مینگرم
آنجا که در اوج نا امیدی سر راهم قرار گرفتی
و با نگاهت قلب یخ بسته ام را گرما بخشیدی
و امشب چون گذشته تمام حرفهایم برای توست
آه...پس کي مي آيي چشمهای خسته ام انتظار آمدنت را می کشند؟
تنهایی ام را می برم با خود
تا در خیابان ها بچرخانم
از من تو را می خواهد و ...
از تو ..
تنها برایش شعر می خوانم ..
لمس کن کلماتی را
که برایت می نویسم
تا بخوانی و بفهمی چقدر جایت خالیست…
تا بدانی نبودنت آزارم می دهد…
لمس کن نوشته هایی را
که لمس ناشدنیست و عریان…
که از قلبم بر قلم و کاغذ می چکد
لمس کن گونه هایم را
که خیس اشک است و پر شیار…
لمس کن لحظه هایم را…
تویی که می دانی من چگونه
عاشقت هستم٬
لمس کن این با تو نبودن ها را
لمس کن…
همیشه عاشقت میمانم
دوستت دارم ای بهترین بهانه ام
می مانم ...
می روی ...
لعنت به این افعال !
که ماندن را برای من صرف کرد و رفتن را برای تو !!!
می روی ...
لعنت به این افعال !
که ماندن را برای من صرف کرد و رفتن را برای تو !!!
DOZI
اخراجی موقت
شب را دوست دارم!
چون ديگر رهگذري از كوچه پس كوچه هاي شهرم نمي گذرد
تا سر گرداني مرا ببيند .
چون انتها را نمي بينم .
تا براي رسيدن به آن اشتياقي نداشته باشم
شب را دوست دارم
چون ديگر هيچ عابري از دور اشك هاي يخ زده ام را در گوشه ي چشمان بي فروغم نمي بيند
شب را دوست دارم :
چرا كه اولين بار تو را در شب يافتم
از شب مي ترسم :
تو را در شب از دست دادم.
از شب متنفرم ،
به اندازه ي تمام عشق هاي دروغين با آفتاب قهرم
چرا شبها به ديدارم نمي آيد؟
چون ديگر رهگذري از كوچه پس كوچه هاي شهرم نمي گذرد
تا سر گرداني مرا ببيند .
چون انتها را نمي بينم .
تا براي رسيدن به آن اشتياقي نداشته باشم
شب را دوست دارم
چون ديگر هيچ عابري از دور اشك هاي يخ زده ام را در گوشه ي چشمان بي فروغم نمي بيند
شب را دوست دارم :
چرا كه اولين بار تو را در شب يافتم
از شب مي ترسم :
تو را در شب از دست دادم.
از شب متنفرم ،
به اندازه ي تمام عشق هاي دروغين با آفتاب قهرم
چرا شبها به ديدارم نمي آيد؟
آن شب ...
که مـــاه عاشـــقــانه هـــایمـان را ...
تماشا می کرد ...
سرشار از عطر بوسه و ترانه بود... !
دانستم..
تـــــو پـــژواک تمــــام عـــاشــقـانه های تاریخی...!
که مـــاه عاشـــقــانه هـــایمـان را ...
تماشا می کرد ...
آن شب که شب پره ها ..
عاشــقـــانه تر ..
عاشــقـــانه تر ..
نــــور را می جســـتند ...!
و اتاقم ..
سرشار از عطر بوسه و ترانه بود... !
دانستم..
تـــــو پـــژواک تمــــام عـــاشــقـانه های تاریخی...!
)[/FONT]
مهربانیت رابه دستی ببخش که می دانی بااو خواهی ماندوگرنه حسرتی می گذاری بردلی که دوستت دارد..............باید مــــــــردونه پـــــــاش وایســــتی...
دل آدما...!!
شیشه نیست که روی آن "هــا" کنیم...!!
......
بعد با انگـــشت قــــلب بکشیم و وایسیم آب شـــدنش رو تماشــــا کنیم
و کیـــــف کنیم...
رو شیشه نـــازک دل آدمـــا
اگـــه قلبـــــــــی کشیدی،
باید مــــــــردونه پـــــــاش وایســــتی....
دل ساده وعاشقم رو میگیرم دستم و از این شهر میرم
تا شاید بتونم تو وخاطراتت را فراموش کنم
تا شاید بتونم تو وخاطراتت را فراموش کنم
از من پرسید:
تو مال منی؟
گفتم:آره!
مال خود خودتم،هر کاری دلت می خواد با هام بکن
گفت:هرکاری؟ گفتم:آره
تنهام گذاشت و رفت
گفتم:آره!
مال خود خودتم،هر کاری دلت می خواد با هام بکن
گفت:هرکاری؟ گفتم:آره
تنهام گذاشت و رفت
- وضعیت
Similar threads
| Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
|---|---|---|---|---|
|
معماری با مصالحی از جنس دل | ادبیات | 18272 | |
|
گریه کن ای دل.......... | ادبیات | 427 | |
|
دل نوشته‌هاي عرفاني | ادبیات | 430 | |
|
|
*****حرف دل***** | ادبیات | 117 | |
|
۩ ۞ ۩ جایی برای حرفهای دل فیدل ۩ ۞ ۩ | ادبیات | 13 |