یا رب آن نو گل خندان که سپردی به منش
میسپارم به تو از دست حسود چمنش
شاهد آن نیست که مویی و میانی دارد
بنده طلعت آن باش که آنی دارد
یا رب آن نو گل خندان که سپردی به منش
میسپارم به تو از دست حسود چمنش
شاهد آن نیست که مویی و میانی دارد
بنده طلعت آن باش که آنی دارد
دیشب به سیل اشک ره خواب میزدم,
نقشی به یاد خط تو بر آب میزدم.
من همگی چو شیشهام شیشه گریست پیشهام//آه که شیشه دلم از حجری چه میشود
دانی که چیست دولت دیدار یار دیدن
در کوی او گدایی بر خسروی گزیدن.
تا آمدم که با تو خدا حافظی کنمنقش بند جان که جانها جانب او مایلست//عاقلان را بر زبان و عاشقان را در دلست
تا آمدم که با تو خدا حافظی کنم
بغضم امان نداد و خدا در گلو شکست
تو بشکن چنگ ما را ای معلا//هزاران چنگ دیگر هست این جا
تو بشکن چنگ ما را ای معلا//هزاران چنگ دیگر هست این جا
آ مده ام که سر نهم عشق تو را به سر برم
ور تو بگوییم که نی نی شکنم شکر برم
تا تو نگاه میکنی کار من آه کردن استاز من به تو ای سفر گزیده
ای از همه عاشقان بریده
ای همسفر شبانه ی من
وی یاد تو عطر خانه ی من
یک روح و دو تن حکایت ماست
دو خواندن ما حدیث بی جاست
نا برده رنج گنج میسر نمی شودمن به بهترین بهار ها رسیده ام
ای غم تو همزبان بهترین دقایق حیات من
نا برده رنج گنج میسر نمی شود
مزد آن گرفت جان برادر که کار کرد
در کنج دلم عشق کسی خانه ندارد
کس جای در این خانه ی ویرانه ندارد
دل را به کف هر که نهم باز پس آرد
کس تاب نگهداری دیوانه ندارد
دل میرود زدستم صاحب دلان خدا را
دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا
آشنایی نه غریبست که دلسوز من است.........چون من از خویش برفتم دل بیگانه بسوخت
تورا من چشم در راهم شباهنگام.
که می گیرند در شاخ "تلاجن" سایه ها رنگ سیاهی
و از آن دلخستگانت راست اندوهی فراهم
ده روز مهر گردون افسانه است و افسونمفلسانیم و هوای می و مطرب داریم............آه اگر خرقه پشمین به گرو نستانند
ده روز مهر گردون افسانه است و افسون
نیکی به جای یاران فرصت شمار یارا
ناظر روی تو صاحب نظرانند! آریاو به خونم تشنه و من بر لبش تا چون شود..........کام بستانم از او یا داد بستاند ز من
ناظر روی تو صاحب نظرانند! آری
سیر گیسوی تو در هیچ سری نیست که نیست
تا ابد بوی محبت به مشامش نرسد..............هر که خاک در میخانه به رخساره نرفت
تو چشمای تو می دیدم تموم آرزوهاموتو به من خندیدی و نمی دانستی
من به چه دلهره از باغچه همسایه سیب را دزدیدم
باغبان از پی من تند دوید
سیب را دست تو دید
غضب آلود به من کرد نگاه
سیب دندان زده از دست تو افتاد به خاک
و تو رفتی و هنوز،
سالهاست که در گوش من آرام آرام
خش خش گام تو تکرار کنان می دهد آزارم
و من اندیشه کنان غرق در این پندارم
که چرا باغچه کوچک ما سیب نداشت
من نگویم که مرا از قفس آزاد کنیدتو چشمای تو می دیدم تموم آرزوهامو
به همه می خندی با همه دست میدی
دستتو می گیرم دستمو پس میدی
اما دوست دارم اما دوست دارم
پشت من بد میگی حرف مردم میشم
دستشو می گیری عشق دوم میشم
اما دوست دارم اما دوست دارم
من نگویم که مرا از قفس آزاد کنید
قفسم برده به باغی و دلم شاد کنید
یا رب چه غم نشسته به دامان عاشقی؟
دوباره پلک دلم می پرد نشانه ی چیست؟
شنیده ام که می آ ید کسی به مهمانی
یا رب چه غم نشسته به دامان عاشقی؟
سرخی گرفته حلقه به چشمان عاشقی
یار بیگانه مشو تا نبری از خویشم / غم اغیار مخور تا نکنی ناشادم
تن مرا رهاکن ...ترک منه خراب شبگرد مبتلا کنمثل عکس رخ مهتاب که افتاده در آب
در دلم هستی و بین من وتو فاصله هاست
تن مرا رهاکن ...ترک منه خراب شبگرد مبتلا کن
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
![]() |
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | |
![]() |
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |