مشاعرۀ سنّتی

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
من از آن حسن روزافزون که یوسف داشت دانستم
که عشق از پرده عصمت برون آرد زلیخا را.......
افسوس که شد دلبر و در دیده گریان

تحریر خیال خط او نقش بر آب است


بیدار شو ای دیده که ایمن نتوان بود

زین سیل دمادم که در این منزل خواب است
 

امالیا

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دوش دیدم که ملائک در میخانه زدند!
گل ادم بسرشتندو به پیمانه زدند!

دی شیخ با چراغ همی گشت گرد شهر
کز دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست
گفتند یافت می نشود جسته ایم ما
گفت آنکه یافت می نشود آنم آرزوست
 

tracer

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
تا سر به رهش هر قدمی فرش نماید//خورشید کمر بست چو آن یار سفر رفت
 

samiyaran

عضو جدید
دو ... شاخه از یکی درخت:
یکی تیرِ تابوت وُ
یکی تختِ گهواره؟


نگران نباش گردوی پیر!
حالا هزار پاییز است
که گاه میآیند وُ
هزار بهار است که گاه میروند،
هیچ پرندهای
آشیانِ پرنده ی دیگری را تصرف نخواهد کرد.

سید علی صالحی
:gol:
 

901010

عضو جدید
کاربر ممتاز
دوستت دارم و دانم که تویی دشمن جانم / ز چه با دشمن جانم شده ام دوست ندانم
 

901010

عضو جدید
کاربر ممتاز
تا کی به تمنای وصال تو یگانه / اشکم شود از هر مزه چون سیل روانه
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
تا کی به تمنای وصال تو یگانه / اشکم شود از هر مزه چون سیل روانه
همچو گرد این تن خاکی نتواند برخاست

از سر کوی تو زان رو که عظیم افتادست


سایه قد تو بر قالبم ای عیسی دم

عکس روحیست که بر عظم رمیم افتادست


 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
naghmeirani اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه مشاعره 109
Fo.Roo.GH مشاعرۀ شاعران مشاعره 11

Similar threads

بالا