مشاعرۀ سنّتی

mahdi26465

عضو جدید
کاربر ممتاز
درد دوری می‌کشم گر چه خراب افتاده‌ام//بار جورت می‌برم گر چه تواناییم نیست

تو همچو صبحی و من شمع خلوت سحرم//تبسمی کن و جان بین که چون همی سپرم
چنین که در دل من داغ زلف سرکش تست//بنفشه زار شود تربتم چو درگذرم
 

tracer

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
تو همچو صبحی و من شمع خلوت سحرم//تبسمی کن و جان بین که چون همی سپرم
چنین که در دل من داغ زلف سرکش تست//بنفشه زار شود تربتم چو درگذرم



مکن گرگی، مرنجان همرهان را//که تا چون گرگ در صحرا نمانی
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
من از آن حسن روزافزون که یوسف داشت دانستم
که عشق از پرده عصمت برون آرد زلیخا را.......
افسوس که شد دلبر و در دیده گریان

تحریر خیال خط او نقش بر آب است


بیدار شو ای دیده که ایمن نتوان بود

زین سیل دمادم که در این منزل خواب است
 

امالیا

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دوش دیدم که ملائک در میخانه زدند!
گل ادم بسرشتندو به پیمانه زدند!

دی شیخ با چراغ همی گشت گرد شهر
کز دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست
گفتند یافت می نشود جسته ایم ما
گفت آنکه یافت می نشود آنم آرزوست
 

tracer

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
تا سر به رهش هر قدمی فرش نماید//خورشید کمر بست چو آن یار سفر رفت
 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
naghmeirani اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه مشاعره 109
Fo.Roo.GH مشاعرۀ شاعران مشاعره 11

Similar threads

بالا