امشب زغمت میان خون خواهم خفتدل می رود ز دستم صاحبدلان خدا را
دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا
وزبسترعافیت برون خواهم خفت
امشب زغمت میان خون خواهم خفتدل می رود ز دستم صاحبدلان خدا را
دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا
امشب زغمت میان خون خواهم خفت
وزبسترعافیت برون خواهم خفت
ترسم که اشک در غم ما پرده در شود
وین راز سر به مهر به عالم سمر شود
دیدی ای دل که غم عشق دگر بار چه کرد
چون بشد دلبر و با یار وفادار چه کرد
دل میرود ز دستم صاحبدلان خدا را دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا
آتش است این بانگ نای و نیست باد
هر که این آتش ندارد نیست باد
چه زیبا می گه احمدرضا احمدی:
در كمین اندوه هستم
بانو
مرا دریاب
به خانه ببر
گلی را فراموش كرده ام
كه بر چهره اممی تابید
زخم های من دهان گشوده اند
همه ی روزگار پر.ازم
اندوه بود
بانو مرا
قطره قطره دریاب
در این خانه
جای سخن نیست
زبا بستم
عمری گذشت
مرا از این خانه
به باغ ببر
سرنوشت من
به بدگمانی
به خوناب دل
خاموشی لب
اشك های من بسته
بر صورت من است
هیچكس یورش دل را
در خانه ندید
بانو
من به خانه آمدم
و دیدم
كه عشق چگونه
فرو می ریزد
و قلب در اوج
رها می شود
و بر كف باغچه می ریزد
بانو مرا دریاب
ما شب چراغ نبودیم
ما در شب باختیم
ماهم این هفته برون رفت و به چشمم سالیست
حال هجران تو چه دانی که چه مشکل حالیست
تو فصل پنجم عمر منی و تقویمم
بشوق توست كه تكرار می شود هر سال
ترا ز دفتر حافظ گرفته ام یعنی
كه تا همیشه ز چشمت نمی نهم ای فال
مرا زدست تو این جان بر لب آمده نیز
نهایتی ست كه آسان نمی دهم به زوال
خوشا هر آنچه كه تو باغ باغ می خواهی
بگو رسیده بیفتم به دامنت یا كال ؟
محمد علی بهمنی
تو فصل پنجم عمر منی و تقویمم
بشوق توست كه تكرار می شود هر سال
ترا ز دفتر حافظ گرفته ام یعنی
كه تا همیشه ز چشمت نمی نهم ای فال
مرا زدست تو این جان بر لب آمده نیز
نهایتی ست كه آسان نمی دهم به زوال
خوشا هر آنچه كه تو باغ باغ می خواهی
بگو رسیده بیفتم به دامنت یا كال ؟
محمد علی بهمنی
لینک دانلود را مکن با رمز کار !
رمز را بربردار از فال زیپت ای شه سوار!
از خودم بود فالبداهه!
لب بجنبان که سر تنگ شکر بگشاید//شکرستان ترا قفل ز در بگشاید
تو کیستی که من اینگونه بی تو بی تابملب فروبسته ام از ناله و فریاد ولی
دل ماتمزده در سینه من نوحه گر است
گریه و خنده آهسته و پیوسته من
همچو شمع سحر آمیخته با یکدیگر است
از رهی معیری(قسمتی از شعر خاک شیراز)
تو کیستی که من اینگونه بی تو بی تابم
شب از هجوم خیالت نمیبرد خوابم
مارارهاکنیددراین رنج بی حساب*باقلب پاره پاره وباسینه ای کباب
بس که دیشب خواب شیرین دیده اممارارهاکنیددراین رنج بی حساب*باقلب پاره پاره وباسینه ای کباب
دوش در حلقه ی ما قصه ی گیسوی تو بودبس که دیشب خواب شیرین دیده ام
پلک چشمانم به هم چسبیده اند
دیدی آنرا که تو خواندی به جهان،یارترینديدمش خرم و خندان قدح باده بدست
واندر آن آينه صد گونه تماشا مى كرد
دیدی آنرا که تو خواندی به جهان،یارترین
چه دل آزارترین شد چه دل آزارترین
نه وعده وصلم ده نه چاره کارم کن
من تشنه آزارم خوارم کن و زارم کن
ناز پرورد تنعم نبرد راه به دوست//عاشقی شیوه رندان بلاکش باشد
دوش دیدم که ملائک در می خانه زدند
گل ادم بسرشتندو به پیمانه زدند!
در دلم بود که بی دوست نباشم هرگز
چه توان کرد که سعی من و دل باطل بود
دریغا دخمه ای در خورد این تنهای بدفرجام نتوان یافت
كجایی ای حریق ؟ ای سیل ؟ ای آوار ؟
اشارتها درست و راست بود اما بشارتها
ببخشا گر غبار آلود راه و شوخگینم ، غار
درخشان چشمه پیش چشم من خوشید
از واژه های مهدی اخوان ثالث
در باغ پرشكوفه
رگبار صبحگاهي گنجشكان
چيزي كم از هجوم ملخها نيست
گهگاه دوست
بيآنكه خود بخواهد
در كار دشمني است
محمد علی بهمنی
ترک جان عزیز بتوان گفت
ترک یار عزیز نتوانیم
مرا در منزل جانان چه امن عیش چون هر دم جرس فریاد میدارد که بر بندید محمل ها (حافظ)
از خون دل چو غنچهٔ گل پاک دامنان//مستانه می کشیده و مستور بودهاند
گر ماه من ز مهر بود دور، دور نیست//تا بوده مهر و ماه ز هم دور بودهاند
دل به امید صدایی که مگر در تو رسد
ناله ها کرد در این کوه که فرهاد نکرد
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
![]() |
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | |
![]() |
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |