اشعار و نوشته هاي عاشقانه

MARIA RED

عضو جدید
کاربر ممتاز
در دو چشمش گناه می خندید
بر رخش نور ماه می خندید
در گذرگاه آن لبان خموش
شعله یی بی پناه می خندید
شرمنک و پر از نیازی گنگ
با نگاهی که رنگ مستی داشت
در دو چشمش نگاه کردم و گفت
باید از عشق حاصلی برداشت
سایه یی روی سایه یی خم شد
در نهانگاه رازپرور شب
نفسی روی گونه یی لغزید
بوسه یی شعله زد میان دو لب

فروغ فرخزاد
 

MARIA RED

عضو جدید
کاربر ممتاز
نه امیدی که بر آن خوش کنم دل
نه پیغامی نه پیک آشنایی
نه در چشمی نگاه فتنه سازی
نه آهنگ پر از موج صدایی
ز شهر نور و عشق و درد و ظلمت
سحر گاهی زنی دامن کشان رفت
پریشان مرغ ره گم کرده ای بود
که زار و خسته سوی آشیان رفت
کجا کس در قفایش اشک غم ریخت
کجا کس با زبانش آشنا بود
ندانستند این بیگانه مردم
که بانگ او طنین ناله ها بود
به چشمی خیره شد شاید بیابد
نهانگاه امید و آرزو را
دریغا آن دو چشم آتش افروز
به دامان گناه افکند او را
به او جز از هوس چیزی نگفتند
در او جز جلوه ظاهر ندیدند
به هرجا رفت در گوشش سرودند
که زن را بهر عشرت آفریدند
شبی در دامنی افتاد و نالید
مرو ! بگذار در این واپسین دم
ز دیدارت دلم سیراب گردد
شبح پنهان شد و در خورد بر هم
چرا امید بر عشقی عبث بست ؟
چرا در بستر آغوش او خفت ؟
چرا راز دل دیوانه اش را
به گوش عاشقی بیگانه خو گفت ؟
چرا؟...او شبنم پکیزه ای بود
که در دام گل خورشید افتاد
سحرگاهی چو خورشیدش بر آمد
به کام تشنه اش لغزید و جان داد
به جامی باده شور افکنی بود
که در عشق لبانی تشنه می سوخت
چو می آمد ز ره پیمانه نوشی
بقلب جام از شادی می افروخت
شبی نا گه سر آمد انتظارش
لبش در کام سوزانی هوس ریخت
چرا آن مرد بر جانش غضب کرد ؟
چرا بر ذره های جامش آویخت ؟
کنون این او و این خاموشی سرد
نه پیغامی نه پیک آشنایی
نه در چشمی نگاه فتنه سازی
نه آهنگ پر از موج صدایی
 

MARIA RED

عضو جدید
کاربر ممتاز
رفتم مرا ببخش و مگو او وفا نداشت
راهی بجز گریز برایم نمانده بود
این عشق آتشین پر از درد بی امید
در وادی گناه و جنونم کشانده بود
رفتم که داغ بوسه پر حسرت ترا
با اشکهای دیده ز لب شستشو دهم
رفتم که نا تمام بمانم در این سرود
رفتم که با نگفته بخود آبرو دهم
رفتم ‚ مگو ‚ مگو که چرا رفت ‚ ننگ بود
عشق من و نیاز تو و سوز و ساز ما
از پرده خموشی و ظلمت چو نور صبح
بیرون فتاده بود یکباره راز ما
رفتم که گم شوم چو یکی قطره اشک گرم
در لابلای دامن شبرنگ زندگی
رفتم که در سیاهی یک گور بی نشان
فارغ شوم کشمکش و جنگ زندگی
من از دو چشم روشن و گریان گریختم
از خنده های وحشی طوفان گریختم
از بستر وصال به آغوش سر هجر
آزرده از ملامت وجدان گریختم
ای سینه در حرارت سوزان خود بسوز
دیگر سراغ شعله آتش زمن مگیر
می خواستم که شعله شوم سرکشی کنم
مرغی شدم به کنج قفس بسته و اسیر
روحی مشوشم که شبی بی خبر ز خویش
در دامن سکوت بتلخی گریستم
نالان ز کرده ها و پشیمان ز گفته ها
دیدم که لایق تو و عشق تو نیستم

فروغ فرخزاد




 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
هــی آدم دلــش میــخواهـد
کفــش هاش را دربیــاورد ،
یواشکی نوک پـــا , نوک پــا …

از خودش دور شــود ،
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
تماشایی ترین تصویر دنیا می شوی گاهی
دلم می پاشد از هم بس که زیبا می شوی گاهی

حضور گاهگاهت بازی خورشید با ابر است
که پنهان می شوی گاهی و پیدا می شوی گاهی

به ما تا می رسی کج می کنی یکباره راهت را
ز ناچاریست گر هم صحبت ما می شوی گاهی


دلت پاک است اما با تمام سادگیهایت
به قصد عاشق آزاری معما می شوی گاهی

تو را از سرخی سیب غزلهایم گریزی نیست
تو هم مانند حوا زود اغوا می شوی گاهی

مهدی عابدی
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
قدیم انسان ها به پای هم پیر میشدند

اما

این روزها...

خیلی از آدم ها به دست هم پیر میشوند

نه به پای هم







 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
بخوام از تو بگذرم ، من با یادت چه کنم
تو رو از یاد ببرم ، با خاطراتت چه کنم
حتی از یاد ببرم تو و خاطراتتو
بگو من با این دل خونه خرابم چه کنم
تو همونی که واسم ، یه روزی زندگی بودی
توی رویاهای من ، عشق همیشگی بودی
آره سهم من فقط از عاشقی یه حسرته
بی کسی عالمی داره ، واسه ما یه عادته
چه طور از یاد ببرم اون همه خاطراتمو
آخه با چه جراتی به دل بگم نمون ، برو
دل دیگه خسته شده ، به حرف من گوش نمی ده
چشم به راه تو می مونه ، همیشه غرق امیده
چشم به راه تو می مونه ، همیشه غرق امیده
بخوام از تو بگذرم ، من با یادت چه کنم
تو رو از یاد ببرم ، با خاطراتت چه کنم
حتی از یاد ببرم تو و خاطراتتو
بگو من با این دل خونه خرابم چه کنم
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
یک درختِ پیرم و سهم تبرها میشوم
مرده ام، دارم خوراکِ جانورها میشوم


بیخیال از رنجِ فریادم تردد میکنند
باعث لبخندِ تلخِ رهگذرها میشوم


با زبان لالِ خود حس میکنم این روزها
هم نشین و هم کلام ِ کور و کرها میشوم


هیچ کس دیگر کنارم نیست، میترسم از این
اینکه دارم مثل مفقود الاثرها میشوم
...
عاقبت یک روز با طرزِ عجیب و تازهای
میکُشم خود را و سرفصلِ خبرها میشوم!


 

ni_rosa_ce

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
خیابان

شعر ِ بلندی ست

وقتی من با قدم های ِ تو قدم می زنم ...

و شب

یکباره یکپارچه می شود

از خواب هایی که تو را به من می رسانند

وقتی

من با چشم های ِ تو چشم می بندم ...


" مهدیه لطیفی "
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
مثل آینه سوت و كور شكستی و رها شدم

تبر شدم شكستمت اگر چه بی خدا شدم


حیف روزهای رفته كه به خاطرش خطر كنم


حیف روزهای مونده كه قراره بی تو سر كنم


خدا كنه تموم بشه قصه ی تلخ رفتنت


بیای و از یادم بره روزهای شكستنت


تو سهم من نبودی و به قصه ها سپردمت


ولی به عشقمون قسم كه تا خدا می بردمت

 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
باور کن هیچ کجای دنیا
بوسه
برای اتفاق افتادن نیست
همان طور که تو
برای رفتنن بودی
به خدا راست می گویم
وقتی دستهایت مال من نیست
خط عمر کف دستم
روز به روزکوتاه تر می شود


"مهدیه لطیفی"
 

MARIA RED

عضو جدید
کاربر ممتاز
این شعرها دیگر برای هیچ‌کس نیست

نه! در دلم انگار جای هیچ‌کس نیست
آن‌قدر تنهایم که حتی دردهایم
دیگر شبیه دردهای هیچ‌کس نیست
حتی نفس‌های مرا از من گرفتند
من مرده‌ام در من هوای هیچ‌کس نیست
دنیای مرموزی‌ست ما باید بدانیم
که هیچ‌کس این‌جا برای هیچ‌کس نیست
باید خدا هم با خودش روراست باشد
وقتی که می‌داند خدای هیچ‌کس نیست
من می‌روم هرچند می‌دانم که دیگر
پشت سرم حتی دعای هیچ‌کس نیست
 

MARIA RED

عضو جدید
کاربر ممتاز
گاهی اوقات فکر کردن به بعضی ها


ناخوداگاه لبخندی روی لبانت می نشاند...

چقدر دوست دارم این

لبخنها

و

این

بعضی هارا
 

MARIA RED

عضو جدید
کاربر ممتاز
نمیخواهم خاطره شوم و بعد فراموش ، نمیخواهم یادم در قلبت روشن باشد بعد خاموش .
نمیخواهم بگویی که دوستم داری بعد بروی ، نمیخواهم این حرفهای پوچ را برایم بزنی .
بودنت را میخواهم ، این که باشی ، اینکه همیشه مال خودم باشی ، نه اینکه رهگذری باشی و مدتی در قلبم باشی مرا به خودت وابسته کنی و بعد مثل یک بازیچه کهنه رهایم کنی .


 

MARIA RED

عضو جدید
کاربر ممتاز
من این شب زنده داری را دوست دارم . . .
من این پریشانی را دوست دارم . . .
بغض آسمان دلتنگی را دوست دارم . . .
گذشت و دلم عاشق شد ، بیشتر گذشت و دلم دیوانه ات شد من این دیوانگی را دوست دارم . . .
چه بگویم از دلم ، چه بگویم از این روزها ، هر چه بگویم ، این تکرار لحظه های با تو بودن را دوست دارم . . .
بی قرارم ، ساختم با دوری ات ، نشستم به انتظار آمدنت ، من این انتظارها و بی قراریها را دوست دارم . . .
چونکه تو را دارم ، چون به عشق تو بی قرارم ، به عشق تو اینجا مثل یک پرنده ی گرفتارم
مرا در به در کوچه پس کوچه های دلت کردی ، من این در به دری را دوست دارم . . .
مرا نترسان از رفتنت ، مرا نرجان از شکستنت ، بهانه هم بگیری برایم ، بهانه هایت را دوست دارم . . .
 

MARIA RED

عضو جدید
کاربر ممتاز
میـــــــــــدونی رسم زمونه چیــــــــــــه؟؟؟؟

تـــو چشم میــذاری......من قایـم میشــــم!!!!

امـــــا تو یکی دیگه رو پیدا میکنی!!!!!!!
 

MARIA RED

عضو جدید
کاربر ممتاز
[h=2][/h]
آهسته گفت : "خدا نگهدارت"
در را بست و رفت...
آدمها چه راحت ، مسئوليت خودشـان را
به گردن "خدا" می اندازند!!​
 

MARIA RED

عضو جدید
کاربر ممتاز
یاد گرفتم وقتی از کسی میشنوم بیا دوست معمولی باشیم

یعنی بمون توی اب نمک

تا هروقت حوصلم سر رفت

بازم باهات سرگرم شم...!
 

MARIA RED

عضو جدید
کاربر ممتاز
شيرين بهانه بود


فرهاد تيشه می زد


تا باور نکند


صدای مردمانی را که


در گوشش می خواندند


دوستت ندارد...
 

MARIA RED

عضو جدید
کاربر ممتاز
چه غمگینانه است

وقتی در باران

به تو چتر تعارف میکنند... .
 

MARIA RED

عضو جدید
کاربر ممتاز
[h=2][/h] خدایا!

تمام خنده های تلخ امروزم را میدهم

یکی از گریه های شیرینی کودکی ام را پس بده!
 

MARIA RED

عضو جدید
کاربر ممتاز
زیاد طول نمیکشد

تا بفهمی ورود به هر رابطه ای

نمیتواند

تنهایی هایت را پر کند...!
 

MARIA RED

عضو جدید
کاربر ممتاز
اي آسمان
عشق مرا باور كن
من خود را در تو جست و جو مي كنم
و با هر نفس تو
ايمانم تازه تر مي شود
 

MARIA RED

عضو جدید
کاربر ممتاز
لبانم را دوخته ام

مبادا بگویم

"دوستت دارم"

که هر بار گفتم

تنهایی ام بزرگتر شد...!
 

MARIA RED

عضو جدید
کاربر ممتاز

مثل اون وقتا هنوز دلم برات لك مي زنه

حسرت داشتن تو ،‌پير شده ، عينك مي زنه

صورتم سرخ شده بود ،‌اما حالا كبود شده

جدايي يه عمر داره توي اون چك مي زنه

اوني كه من نمي خواستمش ولي منو مي خواست

منو مي بينه يه وقت ، دوباره چشمك مي زنه

يادته مشروط دوست داشتن تو شدم يه عمر ؟

هنوزم كامپيوتر داره برام تك مي زنه

حالا كه گذشت و رفتي و منم تموم شدم

مث تو كي آدم و جاي عروسك مي زنه ؟
 

MARIA RED

عضو جدید
کاربر ممتاز
خنـــــــده ام میـــگیرد وقـــتی پـــس از مدت هـــا بــی خبـــــری


بـی آنـکـــــه سـراغــی از ایـــــــن دل آواره بگــــــیری


میـــگویــــــــــی:
"دلـــــــــم برایـــــــــــت تنـــــگ اســــــــــــت"


یـا مرا به بازی گرفتـــــــــــه ای یـــا معنــــی واژه هایــــــــت را خوب نمیــــــدانی!!


دلــــتنگی ارزانـــــــی خودتـــ!!!!!!!!!​
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
[h=2][/h]
رفتـــه اي و مــن هر روز

به موريانه هايي فکر مي کنمـــ

که آهستـــه و آرامــ

گوشه هاي خيالـــم را مي جوند

تا بي خيال نشده ام برگرد !!!



 

MARIA RED

عضو جدید
کاربر ممتاز
حالا که دیگر دستم به آغوشت نمیرسد
و بوسیدنت موکول شده
به تمامی روز های نیامده....
حالا که هر چه دریا و اقیانوس را
از نقش جهان پاک کردی
مبادا غرق شوم دررویایت...
باید اسمم را
در کتاب گینس ثبت کنم
تا همه بدانند
یک نفر
با سنگین ترین بار دلتنگی روی شانه هایش
داره میمیره
 

Similar threads

بالا