دلیل تپیدن این قلب شدی سکوت کردم
زندان نگاهم شدی سکوت کردم
نسیم تابستان وگرمای زمستانم شدی سکوت کردم
آسمان دل وباران چشمانم شدی سکوت کردم
عطرنفسهایم شدی سکوت کردم
تصویر حک شده ی روی اشک هایم شدی سکوت کردم
تا به کی نمی خواهی بشکنی این سکوت را دگرلبریزاست صبر روح سکوتم از این همه سکوتت
تابه کی بگذارم قدم جای قدم هایت
تابه کی دنبال کنم راه ردپایت
ترسم گم کنم ردپایت یانرسم به گردپایت
ترسم بپوشاندخاک تنهاامیدرسیدن به وصال دستان مهربانت
یاکوتاهی عمرنگذاردبازبینم آن نگاه مهربانت
یاکه آسمان دلش ازدیدنم بگیرد،بگریدوبشویدبااشک چشمانش تنهادلیل برق چشمانم
ترسم توان دیدن نماند درچشمانم
نبینم دگر رنگ روی دل زلال وباصفایت
یازمستان سرد دوریت امان ندهد گرمای خون وجودم
تادوباره بنشینم کنارشعله ی گرمای وجودت
یاکه وقتی رسم نباشی وبماند تاابد حسرت دیدار دوباره روی ماهت
ای که بودی هم چو مادری مهربان برای این قلب
بدان هنوز تنها توی مالک بی چون وچرای این قلب
کاش ببینم یک باردگر تورا درخواب
تاموقع رفتن بماندتصویر نگاهت دروسعت نگاهم
تاکه روز محشر بشناسم نگاهت را که
یادگار گذاشتی درعمق نگاهم
میدونی لحظه های نبودنت مثل یه موریانه تمام من
رو بی صداداره میخوره وبه این زودی ها تمام شدنم
راخواهی فهمیدبه موریانه ی نبودنت فهمانده ام که
قلبم را برایت دست نخورده بگذاردتاخود ببینی
عمق زخم نبودن هایت را!!!.......
میدونی فک می کنم چیده شدی از باغ دلم....