گفتگوهای تنهایی

وضعیت
موضوع بسته شده است.

saman205

عضو جدید
کاربر ممتاز
کاش دستانم آنقدر بزرگ بود که می توانستم چرخ و فلک دنیا را به کام تو بچرخانم .
 

فرزانه رفیعی

عضو جدید
تنهایی تلخ است و سخت
ولی نه به اندازه دیدن نامردی از عشقت
نه به اندازه دیدن رقیبت با محبوبت
نه به اندازه شنیدن دروغ و اجبار برای لبخند زدن
 

yalda.2008

عضو جدید
کاربر ممتاز
گر بدینسان زیست باید پست
من چه بی شرمم اگر فانوس عمرم را به رسوایی نیاویزم
بر بلند کاج خشک کوچه ی بن بست
گر بدینسان زیست باید پاک
من چه ناپاکم اگر ننشانم از ایمان خود،چون کوه
یادگاری جاودانه،بر طراز بی بقای خاک

« احمد شاملو »


 

venoos*m

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
همه میگن که تو رفتی

همه میگن که تو نیستی

همه میگن که دوباره دل تنگمو شکستی

دروغه

چه جوری دلت میومد منو اینجوری ببینی

با ستاره ها چه نزدیک منو توی دوری ببینی

همه گفتن که تو رفتی ولی گفتم که

دروغه

همه میگن که عجیبه اگه منتظر بمونم

همه حرفاشون دروغه تا ابد اینجا میمونم

بی تو و اسمت عزیزم اینجا خیلی سوت و کوره

ولی خوب عیبی نداره دل من خیلی صبوره

 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
همه میگن که تو رفتی

همه میگن که تو نیستی

همه میگن که دوباره دل تنگمو شکستی

دروغه

چه جوری دلت میومد منو اینجوری ببینی

با ستاره ها چه نزدیک منو توی دوری ببینی

همه گفتن که تو رفتی ولی گفتم که

دروغه

همه میگن که عجیبه اگه منتظر بمونم

همه حرفاشون دروغه تا ابد اینجا میمونم

بی تو و اسمت عزیزم اینجا خیلی سوت و کوره

ولی خوب عیبی نداره دل من خیلی صبوره

[/QUOTEمن این شعر رو که مازیار فلاحی خونده خیلی دوست دارم

اینم تقدیم به شما

دل به رويا بسپار
عشق در يك قدمي است
تو چرا مي گويي
ناي اين يك قدمت ديگر نيست

پاي در راه بنه
شب يلداي غمش در گذر است
دل من چشم براه است
روح من منتظر است
 

F@tima s332

عضو جدید
کاربر ممتاز
میدونی کی میفهمی دنیادوروزه؟وقتی اونی که دوستت داره بهت میگه تاآخردنیاباهاتم
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دیـروز و با هَمـِه ے تَـلخیـاشْ
با هَمـِه ے داد و فَریـاداشْ
با هَمـِه ے عَصَـبانیَتـاش
بیشـتَر اَز اِمـروز دوست داشـْـتَم با هَمـِه ے آرامِشِشْ !
فَقَطْ واسـِه اینـْکِه دیـروز تو کِنارَم بـودی ...


 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
چشمهایم شكسته است
و از مژه‌هایم گریه می‌چكد
حال، تو را چگونه باور كنمسایه ها آنقـدر آفتاب خورده‌اندكه پوسیدن را انكار می كنند
از نگاهت بارها زمین خوردن را آزموده ام
اكنون تو در چشمهای شكسته ام
كدام آفتاب را جستجو می كنی
در حالیكه سالهاست
كفشها یم را بر گـردن آویخته‌امو پاهایم فاصله را در سكوت كوچه می‌نوشد
 

mahsa jo0on

عضو جدید
کاربر ممتاز
لیوان ز لبت بوسه گرفت من ز لیوان

دیدی ز لبت بوسه گرفتن به چه عنوان؟

از بس ز لبت بوسه چون قند گرفتم

از قند لبت من مرض قند گرفتم...
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دوستت دارم هدیه ایست که

هر قلبی فهم گرفتنش را ندارد...

قیمتی دارد که هر کسی توان پرداختش را ندارد...

جمله کوتاهیست که

هر کسی لیاقت شنیدنش را ندارد...
 

mar.1980

عضو جدید
گفتگو...

گفتگو...

یک عمر دور و تنها !...

تنها به جرم اینکه :

اوسرس÷رده میخواست ، من دل س÷رده بودم !...
 

anise b

عضو جدید
کاربر ممتاز
براي پرواز به آسمان ها، منتظر نمان که عقابي نيرومند بيايد و از زمينت

برگيرد و در آسمان هايت پرواز دهد.

بکوش تا پر پرواز به بازوانت جوانه زند و

برويد و بکوش تا اين همه گوشت و پيه و استخوان سنگين را که چنين به

زمين وفادارت کرده است، سبک کني و از خويش بزدايي، آنگاه به جاي

خزيدن، خواهي پريد.

در پرنده شدن خويش بکوش و اين يعني بيرون آمدن

از زندان هاي اسارت .
 

...scream...

عضو جدید
کاربر ممتاز
گفت راوی که زمین طوفانی ست



آسمان در طلب قربانی ست








بغض سنگین و نفسگیری هست



که در ابعاد گلو زندانی ست







رعد ، این رعد خروشان در باد



گوییا قهقهه ای شیطانی ست







باد ، این باد پریشان در دشت



سر به سر نوحهّ سرگردانی ست







بوی پیراهن یوسف گم شد



بر علَم پیرهن عثمانی ست







فتنه ها از پی هم، همچون موج



می رسند و چه شبی ظلمانی ست !







حاجت این همه سوراخ نبود



کشتیی را که چنین طوفانی ست







خطر لرزش و ریزش دارد



شانه ها بر گسل ويراني ست







رسم ننگین برادر کشتن



مرده ریگ کهن انسانی ست







گفت راوی که در آفاق ظهور



پیش تر واقعهّ سفیانی ست







گفت راوی که زمین تاریک است



فتنهّ...[ خط سند خوانا نیست ]
 

...scream...

عضو جدید
کاربر ممتاز
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]برایت
خاطراتی بر روی این دفتر سفید نوشتم
[/FONT]

[FONT=arial,helvetica,sans-serif]که
هیچکسی نخواهد توانست چنین خاطرات شیرینی را
[/FONT]

[FONT=arial,helvetica,sans-serif]برای
بار دوم برایت باز گوید.
[/FONT]

[FONT=arial,helvetica,sans-serif]چرا
مرا شکستی ؟چرا؟
[/FONT]

[FONT=arial,helvetica,sans-serif]اشعاری برایت سرودم[/FONT]

[FONT=arial,helvetica,sans-serif]که
هیچ مجنونی نتوانست مهربانی و مظلومیت چهره ات را توصیف کند
[/FONT]

[FONT=arial,helvetica,sans-serif]چرا
تنهایم گذاشتی ؟چرا؟
[/FONT]

[FONT=arial,helvetica,sans-serif]چهره
پاک و معصومت را هزار بار بر روی ورق های باقی مانده وجودم نگاشتم
[/FONT]

[FONT=arial,helvetica,sans-serif]چرا
این چنین کردی با من ؟چرا؟
[/FONT]

[FONT=arial,helvetica,sans-serif]زیباترین ستارگان آسمان را برایت چیدم.[/FONT]

[FONT=arial,helvetica,sans-serif]خوشبو
ترین گلهای سرخ را به پایت ریختم.
[/FONT]

[FONT=arial,helvetica,sans-serif]چرا
این چنین شد/؟چرا؟
[/FONT]

[FONT=arial,helvetica,sans-serif]من که
بودم؟
[/FONT]

[FONT=arial,helvetica,sans-serif]که
هستم به کجا دارم می روم
[/FONT]
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
خدا می‌داند ای مردم


فقط يک گام ديگر مانده تا پای بلند دار
کمی آهسته‌تر شايد....نه٬ محکم‌تر قدم بگذار


به شدت خسته‌ام از خود٬ به سختی خسته‌ام ازتو
بيا ای جان بی‌ارزش٬ بيا دست از سرم بردار


خدا می‌داند ای مردم دلم چون ساقه گندم
نمی‌رقصد بجز با گل٬ نمی‌ميرد مگر با خار


نه با جن نسبتی دارم٬ نه از اقوام انسانم
مرا از من بگير و دست موجودی دگر بسپار


خودت بنشين قضاوت کن٬ اگر تو جای من بودی
چه می‌گفتی به اين مردم٬ چه می‌کردی به اين ديوار؟


خدايا گرچه کفر است اين٬ ولی يک شب از اين شب‌ها
فقط يک لحظه- يک لحظه- خودت را جای من بگذار
 

anise b

عضو جدید
کاربر ممتاز
دلتنگم ...

دلتنگ گذشته ام ! دلتنگ آن دخترک خام و کوچک که همه چیزرا زیبا میدید !

نمیدانم ایراد از کجاست . از من ؟! از زمانه ؟! از آدمهای اطراف من؟!

نمیدانم ! هیچ نمیدانم ! این روزها درک و فهمیدن همه چیزعلامه ی دهربودن می طلبد !

کاش همچنان خام می ماندم !

خواب در دنیای بیخیالی ...

دنیای شیرین معصومیت و کودکی ...
 

sweetest

عضو جدید
کاربر ممتاز
نه به رتبه اول کارنامه ات
نه به صفحه دوم شناسنامه ات
.
.
.
من به دکمه سوم پیراهتنت حسادت میکنم...
 

anise b

عضو جدید
کاربر ممتاز
شتاب مكن
كه ابر بر خانه ات ببارد
و عشق
در تكه ای نان گم شود
هرگز نتوان
آدمی را به خانه آورد
آدمی در سقوط كلمات
سقوط می كند
و هنگام كه از زمین برخیزد
كلمات نارس را
به عابران تعارف می كند
آدمی را توانایی
عشق نیست
در عشق می شكند و می میرد
 

MOΣIN

عضو جدید
کاربر ممتاز
تو که هر چی گفتی گفتم چشم ، باشه ، قبوله
تو هم بزن غرورت و بشکن مگه شاخ غوله
 

خیال شیشه ای

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
چه اشتباه بـزرگیست ، تلخ کردن زندگیمان

برای کسی که در دوری ما

شیرین ترین لحظات زندگیش را سپری میکند . . .

 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
میدانے ... !؟حالا که فکر مے کنم
مےفهمم ...
بعضے ها ...

همان بـــــعـــــــــضے هــ ـــ ـــا بمانند
خیلــے بهتر است ..



 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
یکی بود یکی نبود، اونی که بود تو بودی و اونی که نبود من بودم !
یکی داشت و یکی نداشت، اونی که داشت تو بودی و اونی که تو رو نداشت من بودم!
یکی خواست و یکی نخواست، اونی که خواست تو بودی اونی که بی تو بودن رو نخواست من بودم!
یکی آورد و یکی نیاورد، اونی که آورد تو بودی اونی که جز تو به هیچ کس ایمان نیاورد من بودم !
یکی برد و یکی باخت، اونی که برد تو بودی اونی که دل به تو باخت من بودم!


یکی گفت و یکینگفت، اونی که گفت تو بودی اونی که " دوست دارم " رو به هیچ کس جز تو نگفتمن بودم!یکی ماند و یکی نماند، اونی که ماند تو بودی اونی که بدون تونماند من بودم
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
خوش به حال آسمون
خوش به حال آسمون که هر وقت دلش بگیره بی بهونه می باره ...
به کسی توجه نمی کنه ...
از کسی خجالت نمی کشه ...
می باره و می باره و ...
اینقدر می باره تا آبی شه ...
‌آفتابی شه ...!!!
کاش ...
کاش می شد مثل آسمون بود ...
کاش می شد وقتی دلت گرفت اونقدر بباری تا بالاخره آفتابی شی ...
بعدش هم انگار نه انگار که بارشی بوده
 

خیال شیشه ای

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
صبــر این تســـبیح هم دیگر تــــمام اســـــت .....

تــــار و پـــود پیـــدا و نخ نما !

شـــــبیه دل نازکـــی هــای این روزهـــایم .....

... از شـــما چه پنهان ، می تــــــرسم بـــند از بــندش پـــــاره شود !

شما بگو ....

.. العجل بخوانم یا نخوانم ؟

 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
چند بار ديگر
تكرار شود
رفتنهاي بي خبر
تا باورمان شود
بي خبر مي رود
انكه ما
 

خیال شیشه ای

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
درسکوت می توان نگاه رامعناکرد و ان راباعشق به دل پیوندزدمی توان بخار رابه دیداربرگهای خزان زده بردوبرای رازقی های امیدازعطرازعطردوست داشتن گفت می خواهم سکوت کنم وتنهابه حرف نگاهت گوش کنم.
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
کاش می دیدم، چیست
آنچه از چشم تو تا عمق وجودم جاریست!
من در آن لحظه ،که چشم تو به من می نگرد
برگ خشکیده ایمان را
در پنجه باد
... رقص شیطانی خواهش را
در آتش سبز!
نور پنهانی بخشش را
در چشمه مهر
اهتزاز ابدیت را می بینم
بیش ازین،سوی نگاهت،نتوانم نگریست
اهتزاز ابذیت را
یارای تماشایم نیست
کاش می گفتی چیست
آنچه از چشم تو، تا عمق وجودم جاریست.
 

anise b

عضو جدید
کاربر ممتاز
بپیچ ای تازیانه ! خرد کن ، بشکن ستون استخوانم را
به تاریکی تبه کن ، سایه ی ظلمت


بسوزان میله های آتش بیداد این دوران پر محنت


فروغ شب فروز دیدگانم را


لگدمال ستم کن ، خوار کن ، نابود کن


در تیره چال مرگ دهشتزا


امید ناله سوز نغمه خوانم را


به تیر آشیانسوز اجانب تار کن ، پاشیده کن از هم


پریشان کن ، بسوزان ، در به در کن آشیانم را


بخون آغشته کن ، سرگشته کن در بیکران این شب تاریک وحشتزا


ستمکش روح آسیمه ، سر افسرده جانم را


به دریای فلاکت غرق کن ، آواره کن ، دیوانه ی وحشی


ز ساحل دور و سرگردان و تنها


کشتی امواج کوب آرزوی بیکرانم را با وجود این همه زجر و شقاوتهای بنیان کن


که می سوزاند اینسان استخوان های من و هم میهنانم را

طنین افکن سرود فتح بیچون و چرای کاررا


سر می دهم پیگیر و بی پروا ! و در فردای انسانی


بر اوج قدرت انسان زحمتکش


به دست پینه بسته ، می فرازم پرچم پرافتخار آرمانم را




(کارو)
 
وضعیت
موضوع بسته شده است.

Similar threads

بالا