دل آزرده ی ما را به نسیمی بنواز.............یعنی آن جان ز تن رفته به تن باز رسانرو خط به خط زندگيش از عشق تو نشونه بود
من بودم اونکه دلشوساده به پاي تو گذاشت
اونکه واسش بودن تو به غير غم چيزي نداشت
من بودم اونکه دل اخر عشق تورو خوند
دل آزرده ی ما را به نسیمی بنواز.............یعنی آن جان ز تن رفته به تن باز رسانرو خط به خط زندگيش از عشق تو نشونه بود
من بودم اونکه دلشوساده به پاي تو گذاشت
اونکه واسش بودن تو به غير غم چيزي نداشت
من بودم اونکه دل اخر عشق تورو خوند
دل آزرده ی ما را به نسیمی بنواز.............یعنی آن جان ز تن رفته به تن باز رسان
نبود نقش دو عالم كه رنگ الفت بود...زمانه طرح محبت نه اين زمان انداختنه کلامی می خواهم ...
نه نگاهی که محسور کند مرا ...
تنها صدای آرام بخش یک نفس کافیست ...
همین...
نبود نقش دو عالم كه رنگ الفت بود...زمانه طرح محبت نه اين زمان انداخت
دل مي رود زدستم صاحب دلان ...دردا كه راز پنهان خواهد شد اشكاراتا دیگران گرسنه ومسکینند
بر مال وجاه خویش نیفزاید
در محضری که مفتی وحاکم شد
زر بیندو خلاف نفرماید (پروین)
دل مي رود زدستم صاحب دلان ...دردا كه راز پنهان خواهد شد اشكارا
تاچه بازی رخ نماید بیدقی خواهیم راند.......عرصه شطرنج رندان را مجال شاه نیستمازنده برآنیم که آرام نگیریم
موجیم که آسودگی ما عدم ماست
شاهد شو اي شرار محبت که بيغشم
باور مکن که طعنهي طوفان روزگار
جز در هواي زلف تو دارد مشوشم
سروي شدم به دولت آزادگي که سر
با کس فرو نياورد اين طبع سرکشم
دارم چو شمع سر غمش بر سر زبان
لب ميگزد چو غنچهي خندان که خامشم
هر شب چو ماهتاب به بالين من بتاب
اي آفتاب دلکش و ماه پريوشم
لب بر لبم بنه بنوازش دمي چوني
تا بشنوي نواي غزلهاي دلکشم
ساز صبا به ناله شبي گفت شهريار
اين کار تست من همه جور تو ميکشم.![]()
اشکال ندارهاز مصراع دوم چرا شروع کردی شما؟؟؟؟؟؟؟![]()
داره هاااااااااا!!!!!!!!اشکال نداره
تویی آن نقش دلاویز که خود نقاشش.....خیره بر نقش نگاری و قلم پردازیستتاچه بازی رخ نماید بیدقی خواهیم راند.......عرصه شطرنج رندان را مجال شاه نیست
تا که ننشیند به دامانت غبار از خاک ما........روی گیتی را ز اب دیده تر خواهیم کردتویی آن نقش دلاویز که خود نقاشش.....خیره بر نقش نگاری و قلم پردازیست
تا که ننشیند به دامانت غبار از خاک ما........روی گیتی را ز اب دیده تر خواهیم کرد
الا یا ایها الساقی ادر کاسا ونا ولها ..................که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکلهادیگر نکنم ز روی نادانی
قربانی عشق او غرورم را
شاید چو بگذرم از او یابم
آن گمشده شادی و سرورم را
الا یا ایها الساقی ادر کاسا ونا ولها ..................که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکلها
دلم اميد فراوان به وصل روي تو داشت---ولي اجل به ره عمر رهزن عمل استاشک من هویدا شد دیده ام چو دریا شددر میان اشک من سایه تو پیدا شد...
دلم اميد فراوان به وصل روي تو داشت---ولي اجل به ره عمر رهزن عمل است
یارب این بچه ترکان چه دلیرند به خون............... که به تیر مژه هر لحظه شکاری گیرندتو را من چشم در راهم ***شباهنگام که میگیرند سایه ها رنگ سیاهی
یارب این بچه ترکان چه دلیرند به خون............... که به تیر مژه هر لحظه شکاری گیرند
دلربایی همه ان نیست که عاشق بکشند
خواجه ان است که باشد غم خدمتکارش.....
شب شد که شکوه ها زه دل تنگ بر کنيم ..............ناليم آنقدر که دلي را خبر کنيم
مرا به رندی و عشق آن فضول عیب کند.........که اعتراض بر اسرارعلم غیب کند
دلا تا کی اسیر یاد یاری .... ز هجر یار تا کی داغداری
دلا تا کی اسیر یاد یاری .... ز هجر یار تا کی داغداری
یارب ان نوگل خندان که سپردی به منش
میسپارم به تو از چشم حسود چمنش..........
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
![]() |
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | |
![]() |
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |