شبی مجنون ب لیلی گفت،که ای محبوب بی همتا..........تو را عاشق شود پیدا،ولی مجنون نخواهد شد
دی شانه زد آن ماه خم گیسو را//بر چهره نهاد زلف عنبر بو را
شبی مجنون ب لیلی گفت،که ای محبوب بی همتا..........تو را عاشق شود پیدا،ولی مجنون نخواهد شد
دی شانه زد آن ماه خم گیسو را//بر چهره نهاد زلف عنبر بو را
آنکه عمری به کمین بود به دام افتاده......چشم آهو به شکار آمده می بینی که
آنکه عمری به کمین بود به دام افتاده......چشم آهو به شکار آمده می بینی که
هر چند بطاعت تو عصیان و خطاست//زین غم نکشی که گشتن چرخ بلاست
تو ک یک گوشه ی چشمت غم عالم ببرد.......حیف باشد ک تو باشی و مرا غم ببرد
دی طفلک خاک بیز غربال بدست//میزد بدو دست و روی خود را میخست
میگفت به هایهای کافسوس و دریغ//دانگی بنیافتیم و غربال شکست
تنها گناه ما طمع بخشش تو بود......ما را کرامت تو گنه کار کرده است
ترس و نومیدیت دان آواز غول//میکشد گوش تو تا قعر سفول
لبت بدیدم و لعلم بیوفتاد از چشم...........سخن بگفتی و قیمت برفت لولو را
ای چارده ساله مه که در حسن و جمال//همچون مه چارده رسیدی بکمال
لعلت از طبع سخنگوی ازل بیتی است نغز......کان به دیوان خط سبز تو تضمین کرده اندای چارده ساله مه که در حسن و جمال//همچون مه چارده رسیدی بکمال
لیکن چو در این غم آشیان آمدهام............آخر کم از آن که من بدانم که کیم
میرست زدشت خاوران لالهٔ آل//چون دانهٔ اشک عاشقان در مه و سال
لعل در کوه بود گوهر در قلزم تلخ............از پی لعل و گهر این بخورم آن بکشم
منم که شهره شهرم به عشق ورزیدن
منم که دیده نیالودم به بد دیدن
مهم را لطف در لطفست از آنم بیقرار ای دل//دلم پرچشمه حیوان تنم در لاله زار ای دللعل در کوه بود گوهر در قلزم تلخ............از پی لعل و گهر این بخورم آن بکشم
مهم را لطف در لطفست از آنم بیقرار ای دل//دلم پرچشمه حیوان تنم در لاله زار ای دل
لاله رو هست ولی داغ غمش نیست به دل.....کی سر پرسش خونین جگران دارد یارمهم را لطف در لطفست از آنم بیقرار ای دل//دلم پرچشمه حیوان تنم در لاله زار ای دل
لطف حق با تو مدارا کند...چون ک از حد بگذرد رسوا کند!!!![]()
درآکنده ز شادیها درون چاکران خود//مثال دانههای در که باشد در انار ای دل
لازم درگاه حق باشیم ما.....در تظلم خاک می پاشیم ما
امیدست ای دل غمگین که ناگاهان درآید او//تو این جان را به صد حیله همیکن داردار ای دل
لیک خوشبختانه آخر، سر پناهی یافتم جاییامیدست ای دل غمگین که ناگاهان درآید او//تو این جان را به صد حیله همیکن داردار ای دل
لیک خوشبختانه آخر، سر پناهی یافتم جایی
گر چه بیرون تیره بود و سرد
همچون ترس
قهوه خانه گرم و روشن بود
همچون شرم...
مریدا! با شما وقت دگر به مشاعره نشینیم!!!![]()
مـن بی تو در غـریب ترین شـهر عالــمم .........بی من تو در کجای جهانی که نیستی؟
لذت اندر ترک لذت بود ای آزادگان.....ما گدایان ترک این لذت نمی دانستیم
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
![]() |
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | |
![]() |
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |