جواد111
عضو جدید
تا تو نگاه میکنی کار من آه کردن است
ای به فدای چشم تو این چه نگاه کردن است
تویی عاشق تویی معشوق تویی جویان این هر دو
چو اصل حرف بی حرف است چو اصل نقد کان اینک
تا تو نگاه میکنی کار من آه کردن است
ای به فدای چشم تو این چه نگاه کردن است
کعبه ی عشق تو را من دگر......طواف نمی کنم بی وفا یارمتویی عاشق تویی معشوق تویی جویان این هر دو
چو اصل حرف بی حرف است چو اصل نقد کان اینک
کعبه ی عشق تو را من دگر......طواف نمی کنم بی وفا یارم
من یقین دارم که در رگهای من
خون رسولی یا امامی نیست
نیز ؛ خون هیچ خان و پادشاهی نیست
وین ندیم ژنده پیرم ؛ تاریخ
دوش با من گفت
کاندرین بی فخر بودنها
گناهی نیست
دوش وقت سحر از غصه تجاتم دادند......وندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادندترسم که اشک در غم ما پرده در شود............. وین راز سر به مهر به عالم سمر شود
درمذهب ما باده حلال است و لیکن.....بی روی تو ای سرو گل اندام حرام استدوش وقت سحر از غصه تجاتم دادند......وندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند
تو که یک گوشه ی چشمت غم عالم ببرد....حیف باشد که تو باشی و مرا غم ببرددرمذهب ما باده حلال است و لیکن.....بی روی تو ای سرو گل اندام حرام است
درمذهب ما باده حلال است و لیکن.....بی روی تو ای سرو گل اندام حرام است
ده روز مهر گردون افسانه است وافسون....نیکی به جای فرصت شمار یاراتو که یک گوشه ی چشمت غم عالم ببرد....حیف باشد که تو باشی و مرا غم ببرد
در دیده به جای خواب آبست مراتو که یک گوشه ی چشمت غم عالم ببرد....حیف باشد که تو باشی و مرا غم ببرد
ای پادشه خوبان داد از غم تنهایی....دل بی تو به جان امد وقت است که باز اییدیگران یا خموش پرهیز، یا نا خوان مرگ شبدیزند
تو بخوان زخمهای مردم را، غم نان را و درد ایمان را
ده روز مهر گردون افسانه است وافسون....نیکی به جای فرصت شمار یارا
ای نسیم سحر گه ارامگه یار کجاست....منزل ان مه عاشق کش عیار کجاستآن یار که عهد دوستاری بشکست....می رفت و منش گرفته دامان در دست
ای نسیم سحر گه ارامگه یار کجاست....منزل ان مه عاشق کش عیار کجاست
تا زلف تو شاه گشت و رخسار تو تختای نسیم سحر گه ارامگه یار کجاست....منزل ان مه عاشق کش عیار کجاست
چی شد؟
با ت رفتیم حالا ت بدیدباید ت میدادید......معذرت البته
تا زلف تو شاه گشت و رخسار تو تخت
افکند دلم برابر تخت تو رخت
راست میگی اخر بیت خودمو دیدم............باید ت میدادید......معذرت البته
تا كنج غمت در دل ويرانه مقيم است.....همواره مرا كوي خرابات مقام است
مجنون تو کوه را ز صحرا نشناختتو اگر خسته ای از دست دلم حرفی نیست....امر کن تا که بمیرم به حدا میمیرم
مجنون تو کوه را ز صحرا نشناخت
دیوانه عشق تو سر از پا نشناخت
دیشب که دلم ز تاب هجران می سوختتوانا بود هرکه دانا بود......ز دانش دل پیر برنا بود![]()
دیشب که دلم ز تاب هجران می سوخت
اشکم همه در دیده گریان می سوخت
تا بردلش ازغصه غباري ننشيند...اي سيل سرشك از عقب نامه روان باش
شبی مجنون ب لیلی گفت،که ای محبوب بی همتا..........تو را عاشق شود پیدا،ولی مجنون نخواهد شد
دم رفتن کسي گفت سفر بخير
که واسم غريب وناشناخته بود
اما اون وقتي رسيد که قلب
من همه ي ارزوهاشو باخته بود
چهره ي هيچکسي پژمرده نبود
گلا اما همه پژمرده بودن
کسايي که واسه شون مهم بودم
همشون يه جورايي مرده بودن
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
![]() |
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | |
![]() |
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |