خاطرات دهه 60یا ....70یا یادتون نمیاد که ....

alirad

عضو جدید
خوش به حالت مامان من خیلی سخت گیر بود اگه اینکارو میکردم بد دعوام میکرد
دعوا میکردن اما به پای کتکی که از معلم میخوردی نمیرسید که .یادمه معلم ما سال اول مداد میذاش لای انگشتامونو فشار میداد...!بعدشم یه روز تمام بازی کردن ارزش اینو که کمی تو خونه دعوات کننو داشت!.
 

shabnam.h.m

عضو جدید
دعوا میکردن اما به پای کتکی که از معلم میخوردی نمیرسید که .یادمه معلم ما سال اول مداد میذاش لای انگشتامونو فشار میداد...!بعدشم یه روز تمام بازی کردن ارزش اینو که کمی تو خونه دعوات کننو داشت!.
نه خداییش معلمای ما از این کارا نمیکردن .... ته دعوا کردنشون این بود که مادرت باید بیاد مدرسه
 

عسل1

عضو جدید
دعوا میکردن اما به پای کتکی که از معلم میخوردی نمیرسید که .یادمه معلم ما سال اول مداد میذاش لای انگشتامونو فشار میداد...!بعدشم یه روز تمام بازی کردن ارزش اینو که کمی تو خونه دعوات کننو داشت!.

واي يبار كلاس اول معلم تنبيهم كرد يه هفته نرفتم مدرسه البته تو جنگ به غيبتا زياد اهميت نميدادن
 

alirad

عضو جدید
نه خداییش معلمای ما از این کارا نمیکردن .... ته دعوا کردنشون این بود که مادرت باید بیاد مدرسه
خوش به حالتون .خب شما دختر بودین اخه.من یادمه معلم سال پنجم خودش سیم کش بود.از مغازش همیشه کابلای استاندارد!!! میاورد که بیشتر درد داشته باشه.تازشم با یکی دوتا سیر نمی شدن که.باید اونقدر التماسشون میکردی و گریه میکردی تا ولت میکردن.الان اینو که گفتم یاده کوزت افتادم!!!
 

shabnam.h.m

عضو جدید
خوش به حالتون .خب شما دختر بودین اخه.من یادمه معلم سال پنجم خودش سیم کش بود.از مغازش همیشه کابلای استاندارد!!! میاورد که بیشتر درد داشته باشه.تازشم با یکی دوتا سیر نمی شدن که.باید اونقدر التماسشون میکردی و گریه میکردی تا ولت میکردن.الان اینو که گفتم یاده کوزت افتادم!!!
:wallbash:این نامردیه
 

alirad

عضو جدید
برا همین میگم ما نسل سوخته ایم.حالا شما نمی خواد سرتو به دیوار بزنی.یه موقع دیدی خون اومدا!بسه دیگه.
تازه بعضی وقتا خودمون برا خود شیرینی پیش اقا معلم یه تیکه شیلنگ میبردیم براش.مال هرکی انتخاب میشد بار اول خودشو میزدن اما عوضش یه 20 مفتکی میدادن!!!
 

عسل1

عضو جدید
برا همین میگم ما نسل سوخته ایم.حالا شما نمی خواد سرتو به دیوار بزنی.یه موقع دیدی خون اومدا!بسه دیگه.
تازه بعضی وقتا خودمون برا خود شیرینی پیش اقا معلم یه تیکه شیلنگ میبردیم براش.مال هرکی انتخاب میشد بار اول خودشو میزدن اما عوضش یه 20 مفتکی میدادن!!!
:wallbash::wallbash::wallbash::wallbash::wallbash:
 

alirad

عضو جدید
بچه ها از همتون ممنونم که مارو یاده خاطرات شیرین ابتدایی انداختین.شب همگی خوش.
امشب با یاد پفک نمکی میخوابم.البته توپوق هم بودا.با آدامس شوک.اون آدامس خارجی ها که هر مزشون عوض میشد.بعدش گفتن شیمیاییه و جمشون کردن
 

عسل1

عضو جدید
بچه ها از همتون ممنونم که مارو یاده خاطرات شیرین ابتدایی انداختین.شب همگی خوش.
امشب با یاد پفک نمکی میخوابم.البته توپوق هم بودا.با آدامس شوک.اون آدامس خارجی ها که هر مزشون عوض میشد.بعدش گفتن شیمیاییه و جمشون کردن
شب خوش
 

alirad

عضو جدید
چرا همتون سرتونو میزنین به دیوار؟خب ما پسرا از اینجور کارا زیاد میکردیم!مثلا اگه مبسر کلاس اسمامونو مینوشت و میداد به ناظم و ناظم از خجالتمون درمیومد.تو راه مدرسه به خونه اونایی که کتک خورده بودن دو برابرشو به مبسر میزدن تا دیگه جرات نکنه اسم بنویسه.برا همین هیشکی نمی خواست مبسر بشه
 

عسل1

عضو جدید
چرا همتون سرتونو میزنین به دیوار؟خب ما پسرا از اینجور کارا زیاد میکردیم!مثلا اگه مبسر کلاس اسمامونو مینوشت و میداد به ناظم و ناظم از خجالتمون درمیومد.تو راه مدرسه به خونه اونایی که کتک خورده بودن دو برابرشو به مبسر میزدن تا دیگه جرات نکنه اسم بنویسه.برا همین هیشکی نمی خواست مبسر بشه

ما هم از اين كارا ميكرد يم كلاس اول و دوم دبستانمون مختلط بود كسي اذيتم ميكرد زود داداشموصدا ميكردم
 

alirad

عضو جدید
ما هم از اين كارا ميكرد يم كلاس اول و دوم دبستانمون مختلط بود كسي اذيتم ميكرد زود داداشموصدا ميكردم
چه جالب.دبستان مختلط!نشنیده بودم.الان میخوان مهد کودکو دانشگارم از هم جدا کنن!
منم داداشم 3 سال ازم بزرگتر بود.همیشه همرو اذیت میکردمو کسی می خواست چیزی بهم بگه میرفتم پشت داداشم قایم میشدم!
 

عسل1

عضو جدید
چه جالب.دبستان مختلط!نشنیده بودم.الان میخوان مهد کودکو دانشگارم از هم جدا کنن!
منم داداشم 3 سال ازم بزرگتر بود.همیشه همرو اذیت میکردمو کسی می خواست چیزی بهم بگه میرفتم پشت داداشم قایم میشدم!
به خاطر جنگ اونجوري بود داداشم 1سال ازم بزرگتر بود و تو يه مدرسه درس ميخونديم تازه مدرسه سه شيفته بود مامانا تو حياط مدرسه مينشستن تا بچه هاشونو ببرن خونه
 

alborz_3000

اخراجی موقت
ولي بعضي معلما هنوزم تنبيه بدني ميكنن
چهارم دبستان بودیم، معلم ورزشمون یکی زا بچه ها رو انقد زد، نمیدونم چی شد، بچه یهو از حال رفت، شروع کرد به تشنج، از دهنش کف میزد بیرون، یه وضعی، بردنش بیمارستان و زنده موند، از اون به بعد سوگولی مدرسه بود، کسی از گل نازک تر بهش نمیگفت:D
 

Viniz

اخراجی موقت
یادش بخیر اصلا یادم نمیاد

سال 1302 بود من بودم تو بودی اصفر طیاره بود اسی فری پیاده رفته بودیم بندر برگشتنی یک ببری شکار کردیم انداختیم تو قفس
از اون به بعد بهم گفتند امیر ببری!!!

یادت میاد بار اول که افتادیم زندون تو بند بودیم تورفتی برام قلیون میوه ای گرفتی؟

:surprised:
 

Similar threads

بالا