خودتو با یه شعر وصف کن...!

maryam_22

عضو جدید
کاربر ممتاز
درین زندان، برای خود هوای دیگری دارم
جهان، گو، بی صفا شو ، من صفای دیگری دارم
اسیرانیم و با خوف و رجا درگیر، اما باز
درین خوف و رجا من دل به جای دیگری دارم
 

سمانه آسمونی

عضو جدید
کاربر ممتاز
هوای شهرمان امشب عجیب استشبیه اشک مولامان نجیب استخدایا در شب قدرت ببخشمتمام شعر ها ام الیجیب است
 

سمانه آسمونی

عضو جدید
کاربر ممتاز
من این روزها یه حال دیگری دارم
جهان من لباس تاز می پوشه[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]من و تو دیگه تنها نیستیم چونکه[/FONT]
[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]خدا با ما نشسته چای می نوشه[/FONT]
 

primrose

عضو جدید
کاربر ممتاز
زنده امـــــــــــا حسرت زادن در او

مرده امــــــــــا میل جان دادن در او
 

*نيروانا*

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
هر چه می گوم، نر است این زندگی گوید: بدوش!
هر چه می گویم که افتادم ز پا ،گوید:بکوش
 

primrose

عضو جدید
کاربر ممتاز
من که باشم بسته بندت نیمه جانی صید کمندت آرزومندت
مه فتنه گرم چه روی ز برم چون به دلداری آمدی باری
بنشین که شود طی شب تارم بنشین
به کنارم بنشین

بانو دلکش

 

امیر افشار

عضو جدید
کاربر ممتاز
من شمعم شمع مرادم خاموشی رفته ز یادم
همه شب خود را می سوزم که شب یاران بر افروزم
می سوزم تا به سحرگه
از آهم کس نشد آگه
خوش و بی پروا میسوزم که شب یاران بر افروزم
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
آری تو راست می گویی آسمان مال من است

پنجره ، فکر ، هوا ، عشق ، زمین ، مال من است

اما سهراب تو قضاوت کن

بر دل سنگ زمین جای من است؟!!
 

noom

عضو جدید
در آغوش خدا گریستم تا نوازشم کند ,
پرسید : فرزندم پس حوایت کو ؟! ,
اشکهایم را پاک کردم و به او گفتم: در آغوش آدم دیگریست...
 

*نيروانا*

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
اگـر كسي مـــرا خواست بگوييد رفته بـاران ها را تمـاشا كنـد

و اگـر اصـرار كـرد بگـوييد بـراي ديدن طــوفان ها رفته است

و اگر باز هم سماجت كرد بگوييد رفته تا ديگر برنگردد.
 

primrose

عضو جدید
کاربر ممتاز
دلتنگم آنچنان که اگر بینمت به کام
خواهم که جاودانه بنالم به دامنت
شاید که جاودانه بمانی کنارمن
ای بی وفا که هیچ وفا نیست با منت


مشیری
 
آخرین ویرایش:

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
امشب به مهمانی تو می آیم، نه چشمان فریبنده ات،

و نه لبان تبدارت را می خواهم،


مرا آغوشی به وسعت دستانت کافی ست...


دلم گرفته...


غم هایم را بغل کن!!!....
 

*نيروانا*

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
من همان شبان ِ عاشقم

سينه چاک و ساکت و غريب

بي تکلّف و رها

در خراب ِ دشتهاي دور

ساده و صبور

يک سبد ستاره چيده ام براي تو

يک سبد ستاره

کوزه اي پُر آب

دسته اي گل از نگاه ِ آفتاب

يک رَدا براي شانه هاي مهربان تو!

در شبان ِ سرد

چارُقي براي گامهاي پُر توان ِ تو

در هجوم درد...

من همان بلال ِ الکنم ، در تلفظ ِ تو ناتوان

واي از اين عتاب! آه....
 

Mehraz-6128

عضو جدید
در شبان غم تنهایی خویش
عابد چشم سخنگوی توام
من در این تاریکی
من در این تیره شب جانفرسا
زائر ظلمت گیسوی توام...
 

Similar threads

بالا