کیا سربازی رفتن یا میخوان برن؟؟؟

samira.it

عضو جدید
sسلام یچه ها
آموزشی چند روزه دقیقا؟؟؟؟؟؟؟
بعد اون روز مرحص میکنن با یکی دو روز طول میکشه؟؟؟سرباز نیروی انتظامی باشی چطوریاس؟؟؟
 

nima.trojan

عضو جدید
sسلام یچه ها
آموزشی چند روزه دقیقا؟؟؟؟؟؟؟
بعد اون روز مرحص میکنن با یکی دو روز طول میکشه؟؟؟سرباز نیروی انتظامی باشی چطوریاس؟؟؟
دو ماه.دوره آموزشی هم تموم بشه حدوده یه هفته پایان دوره میدن تا موقع خدمت.بین سپاه و ارتش و نیروی انتظامی ناجورتر از همه نیروی انتظامیه البته بستگی داره یگان کجای نیروی انتظامی باشه ,مرزبانی کلانتری و راهور بدبختیه , جای خوب مثله ستاد فرملندهی و پلیس سایبری و آماد پشتیبانی و ... هتله.
 

gelayol joon

عضو جدید
کاربر ممتاز
کاری نمیشه کرد اگه اینجوری بخوئای برخورد کنید کم میاره ...میتونه تو شهری بگیره البته تو بعضی پادگانها شبا یه سه دقیقه البته اگه نوبت بهش برسه میزارن تلفن بزنه راس سه دقیقه تلفن قطع میشه و یک نفرهم البته کنارش هست ...نمیشه راحت حرف زد حتی...بگذریم ...تموم میشه نگرانش نباش


ممنون از دلداریتون اما آخه نمیشه نگرانش نشد...چه جوری از حالش باخبر بشیم راه دوره:w09:
 

samira.it

عضو جدید
دو ماه.دوره آموزشی هم تموم بشه حدوده یه هفته پایان دوره میدن تا موقع خدمت.بین سپاه و ارتش و نیروی انتظامی ناجورتر از همه نیروی انتظامیه البته بستگی داره یگان کجای نیروی انتظامی باشه ,مرزبانی کلانتری و راهور بدبختیه , جای خوب مثله ستاد فرملندهی و پلیس سایبری و آماد پشتیبانی و ... هتله.

ممنون.
یعنی دوره آموزشی 62 روزه؟
اونایی که یک تیر اعزام میشن کی برمیگردن؟؟؟؟؟؟؟
 

پادزهر4

عضو جدید
بله دو ماهه..
يعني شما اول تير رفتيد برج مرداد روز 30 م يا 31م ترخيص ميشيد و بسته به مكان آموزشي از 5 روز الي 8 روز پايان دوره داريد و بعد هم خودتون رو به يگان جديد معرفي ميكنيد...
 

nutron

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
منم تموم کردم.به عبارتی تموم شدم تا تموم کردم!!! بدترین و نحس ترین جا همین نیروی انتظامیه.بیشتر خدمتمو پادگان شهید درویش اهواز بودم.بهش میگن جهنم سبز! بره که دیگه بر نگرده،واقعا ظلم بزرگیه
سلام رفیق همدردیم دادا . ما هم پیر شدیم تا تمومش کردیم از بس بهمون سخت گرفتن نامردا . جهنم سبز اونجایی نیست که شما میگین به پادگان آموزشی شهید ادیبی ناجا که پایین سه راه مرزن آباد واقع شده این لقب رو دادن. بزرگترین ظلم تو خدمت به بچه های نیرو انتظامی میشه واقعا . نه میفهمن سرباز کیه نه درجه میفهمن هر چی کثافت کاری میدن به سربازا انگار این بشر پدر مادر نداره انگار از مادر زاییده نشده سرباز بیچاره انگاری از آسمون اومده پیر سربازو در میارن تا بهش کارت بدن ما که خرمون از پل گذشت ... امیدوارم گذر خرتون اونورا نیفته
 

پادزهر4

عضو جدید
آقا نيما جواب اون سوالات رو كامل نوشتم! ولي سند نشد..
كلن بهت بگم..
1-مالك اشتر نسبت به جاهاي ديگه بهتر هست...فرمانده ي اون سرهنگ قجري هست كه دستور مرخصي رو براي هفته تون نسبت به جاهاي ديگه صادر ميكنه..
2-احتمال زياد شما چون مهندسي يا گردان عاشورايي يا ذوالفقار! كه فك كنم عاشورا باشي..بهترين فرمانده هم جناب سروان محمدي فر هست..فرمانده هاي ديگه هم بد نيستن..
 

پادزهر4

عضو جدید
3-حتما اگه رفيق با خودت داري باهم برين چون رفيق داشتن تو آموزشي از همون اول بخصوص هفته ي اول واستون يه مزيده! كه بعدها بهش پي ميبري..كلن يه چند تا رفيق همون دم اول كه رفتي گروهان برا خودت جور كن..
4-زياد بخودت سخت نگير و دونسته باش سريع اندر سريع ميگذره بطوري كه اصلا نميفهمي چطور گذشت!زيادم از تهديداتشون كه اله و بله ميكنيم نترس..
5-دفترچه سرباز رو نميخواي هر روز بخوني ولي سعي كن قبل امتحانا يه نگاهي بهش بكني:دي چون نمرش واسه درجه ات مهمه!
6-با خودت خيلي وسايل الكي و غيرضروري نبر كه نيازت نميشه..هر چي خواسته باشي حتي دمپايي بهت ميدن! همون اول..پس سنگين نرو تا راحت روزاي اول بتوني از جايي به جايي ديگه وسايلتو ببري
 

پادزهر4

عضو جدید
7- هفته ي اول واستون سخت ميگيرن! پس سعي كن ناهار زياد نخوري چون بعد ناهار ميبرنت رژه كار كني! كه واقعا ضدحاله!
8-تا ميتوني از كارها جيم بزن و نزار ازت كار بكشن!:دي
9-تو خود هر گردان يه بوفه و چندتا باجه تلفن هست كه ميتوني تماس بگيري
10-موهاتم با چهار قبل اينكه بري بزن چون يه موزر همگاني دارن اونجا كه آدم ميبنه حالش بهم ميخوره..
11-نخ و سوزن و كپسول آمكسي سيلين و سرما خوردگي و..از اين جور چيزا با خودت ببر..
12-تا ميتوني تو شهري بگير! و وقتي مرخصي دادن سريع اسمتو تو ليستا جا بزن! سعي كن با فرماندت ارتباط داشته باشي...
13-اگه اراكي هستي كه نصيحتي واسه شهرش ندارم ولي اگه نيستي بدون..كرايه از اشتر تا ترمينال 500 تومان! هست! و تا داخل شهر 1000 تومان و هرجا ميخواي بري از شهر 2500 تومان (دربست!)..البته تا 3000 تومون هم بدي لااشكال..فقط كلاه سرت نذارن..خود اراكم يه ميدون داره به نام باغ ملي كه برو اونجا..چون وسط شهره..بازار قشنگي داره..و...تونستي استخر هم برو! استخر شهرداري!..دو ساعت 2500 تومن!:دي
و..
 

پادزهر4

عضو جدید
كلن حالشو ببر تو آموزشي و دعا كن يه جايي مثل سيستان يا كردستان نيافتي..استاناي ديگه خوبن..اگه شهر خودت بيفتي كه خوبه! اگه كه نه تهران و اصفهان و.. خوبن! چون به سربازاشون ميرسن..شانس بياري بيفتي ستاد فرماندهي كه راحت باشي نشد راهور..اگه خواستي بري كلانتري حتما در موردش تحقيق كن!..ممكنه خوب باشه جاش!
ايشالله برج آبان روز 6م يا 7م سر يگان خدمتي ات هستي....
راستي اگه ميتوني خودتو بزن تو بچه هاي معاف از رزم!:دي..يه كد 39 هم بزن! كه ازت كاري نكشن!:دي ...قبل از اينكه بري تو گروهان بپرس گروهان معاف از رزما كجاست!:دي
 

nima.trojan

عضو جدید
مهندس دمت گرم صد در دنیا هزار در آخرت خیر ببینی:D

چن تا سوال , این که گفتی شهری بگیرم بعدش تو لیست جا بدم چه جوریه؟
غذاش چه طوره؟ساعت خواب و بیداریش چی؟
پس واسه استخر مایو ببرم؟:surprised:
شنیدم گردان ذوافقار و عاشورا از کربلا و قدس بهتره درسته؟ بر حسبه شهر گردانارو میچینن یا مقطع تحصیلی؟(من ساکن تهرانم)
مرخصیاشون چه جوریه؟(شنیدم بعد از چن هفته پجشنبه و جمعه مرخصی میدن)
این کد 39 قضیش چیه؟
راستی شما برج چندی؟ الان تو کدوم یگانی ؟ درجت چیه؟

ممنون که وقت میذاری واسه جواب دادن.:gol:
 

شهرام 59

عضو جدید
کاربر ممتاز
منم سربازی رفتم یا بهتره بگم تازه تموم کردم اومدم سه ماه
نیروی زمینی ارتش گردان تکاور (کماندو ) بودم

سوالی داشتین تا جایی که از لحظ اطلاعاتی و حفاظتی (مصالح امنیتی کشور رو می گم ) مشکلی نباشه در خدمتم
 

پادزهر4

عضو جدید
مهندس دمت گرم صد در دنیا هزار در آخرت خیر ببینی:D

چن تا سوال , این که گفتی شهری بگیرم بعدش تو لیست جا بدم چه جوریه؟
غذاش چه طوره؟ساعت خواب و بیداریش چی؟
پس واسه استخر مایو ببرم؟:surprised:
شنیدم گردان ذوافقار و عاشورا از کربلا و قدس بهتره درسته؟ بر حسبه شهر گردانارو میچینن یا مقطع تحصیلی؟(من ساکن تهرانم)
مرخصیاشون چه جوریه؟(شنیدم بعد از چن هفته پجشنبه و جمعه مرخصی میدن)
این کد 39 قضیش چیه؟
راستی شما برج چندی؟ الان تو کدوم یگانی ؟ درجت چیه؟

ممنون که وقت میذاری واسه جواب دادن.:gol:
خواهش ميكنم رفيق..
1-مرخصي شهري نوعي از مرخصي است كه روزانه به بچه ها تعلق ميگيره..البته بسته به فرمانده ات داره چجور بخواد بهتون بده..مرخصي شهري اصلش ارتباط با فرمانده و زير دستاشه..!اگه بتوني توي آموزشي يه 4 -5 بار مرخصي شهري بگيري كارت درسته:دي
2-مرخصي عادي رو بايد سرهنگ قجري دستور بده كه 24 يي يا 48يي يا 72يي (به ندرت اين آخريو) هست..
هفته هاي اول خود سرهنگ راحت بهتون اين مرخصي رو ميده ولي بعدش به كسايي ميده كه مثلا تو درختكاري بودند يا كار خاصي كردند..ممكنه قرعه هم بكشيد تو گروهان:دي...سعي كن هر وقت اسم مرخصي اومد! آماده مرخصي باش! حتما ازش استفاده كن..
3-اونموقع كه ما بوديم برنجش قابل خوردن حداقل واسه من نبود! برنج تايلندي! با اون بدپختي!:دي ولي كلن چيزي واسه خوردن پيدا ميكني! سعي كن خود روز اول گروهي كه مسئول غذاست بشناسي و با حداقل يكي از اونا ارتباط صميمي داشته باشي!..خيلي بدردت ميخوره:دي
اهان حتما با خودت يه 60 تا ظرف يه بار مصرف ببر! واقعا مورد استفادس! اينو داداشم گفت! ديدم بعد از مدتي خيليا ازم تقليد كردن!..آخه شستن يغلوي با 4 تا شير اونم يه 300 تا سرباز پدر ادمو رو در مياره!..كلن ريلكس باش..:دي
4-اونوموقع ساعت 4و نيم بيدار باش..تا 5 آنكارد و تا يه ربع به 6 صبونه!بعد كه ميرفتيد مسئوليت گروهي تا زمان نرمش انجام ميداديد بعد يه ربع به 7 ميدون صبحگاه و تا ساعت 8 -8ونيم قجري واستون صوبت ميكنه بعد تمرين صف جمع! ساعت 1 براي نماز ميريد بعد 2 واسه ناهار و ساعت3 هم دوباره ميريد صف جمع!..تا 4 ونيم الي 5 كه بعدش در اختيار خودتونيد! ساعت خواب هم 9 ونيم هست...
تقريبا يه ماهه اول برنامتون اينه بعد از مياندوره كلاساي آموزشيتون شروع ميشه!..كه ديگه به جاي صف جمع كلاس داريد...كه خوابيد!همگي سر كلاس:دي
5-استخرش مايو داره:دي دونه اي 2500تومون:دي..ولي ببري هم ضرر نكردي:دي
6- كربلا و قدس مال فوق ديپلماس..البته بعضي از ليسانسا هم اونجا مي افتن! ولي تو كه تهروني هستي احتمال زياد جهاد عاشورا باشي...معمولا بر اساس استان جداتون ميكنن..
7-مرخصيو كه گفتم:دي
8- كد 3 و 9 يعني اينكه "من معاف از رزمم"!..(ما ميگفتيم معاف از مغز:دي)...اين كد نشون دهنده ي معاف از رزمي هست..معاف از رزما كار خاصي نميكنن و همشون يه جاشون ميلنگه:دي..معمولا يه گروهان رو به اونا اختصاص ميدن!:دي...كه ممكنه يه 30 الي 40 نفر يا بيشتر هم سرباز عادي توشون باشه!..كه خوش ميگذره بهشون..البته اين كد 3 و 9 رو فقط معاف از رزما ميزنن يعني اگه كاري باشه از همون 30 الي 40 نفر استفاده ميكنن..ولي كي به كيه..افتادي گروهانشون تو هم 3 و 9 رو بزن رو سينه ات..حالشو ببر:دي
9-من پايه اسفندم..اول سيستان بودم (پليسراه) بعدش اومدن خوزستان و شهر خودم!..الان راهورم ولي قراره جامو عوض كنن بذار دادگستري..(هنوز معلوم نيست..)..درجه ستوان سوم هستم..
راستي تو كه تهراني هست حتما از مخرصيا استفاده كن و برو همون تهرون..فك كنم از ترمينال جنوب ساعت 11 ماشين برا اراك داره كه ساعت 3 صبح ميرسي اونجا كه عالي هست..
سيگارم نبري!:دي
 

babak 123

عضو جدید
کاربر ممتاز
داخل آموزشی سعی کنید تجهیزات لازم را برای دو هفته با خودتان ببرید که معولا در هفته اول از مرخصی خبری نیست
اصلا داوطلب برای کاری نشو - چون مسولیت فقط شرش برای آدم می ماند و دیگر هیچ
به نظر من اولویت نیروها به این تریتب است : 1- سپاه 2- صنایع دفاع 3- ارتش 4- نیروی انتظامی
به این خاطر که تعداد جاهایی که سپاه دارد و خوب است به مراتب از نیروهای دیگر بیشتر است - بر عکس نیرو انتظامی تا دلت بخواهد کار طاقت فرسا دارد . اگر می توانی قبل از خدمت دفترچه بسیج را مهیا کن و حتما از کسری خدمت استفاده کن - اگر کسی را آشنا داری قبل از اینکه برگه سبزت بیاید سعی کن از این که در لیست مربوط هستی مطمئن شوی - در دوران خدمت سعی کن با همه رفیق باشی و با کسی وارد دعوا نشوی - چون همان دژبان دم در هم بعضی از مواقع حسابی به کارت می آید
از مرخصی ها استفاده کن و اصلا نگذار همه روی هم انبار شود - چون پایان دوره ممکن است بعضی ها شون به دلیل زیادبودن سوخت شود .
معاف از رزمی اگر می توانی بگیر - حداقل منفعتی که دارد این است که از لیست لوحه نگهبانی حذف می شود و هیچ کس حتی فرمانده قرار گاه هم حق ندارد تو را درلیست بگذارد -
سعی کن اگر می توانی در جایی دور از مرکز اصلی خدمت کنی - یعنی مثلا اگر در سپاه خدمت می کنی به جای قرار گاه یا سازمان اصلی در یه جایی مثل مراکز اطراف کار کنی که هم از دید دور باشی و هم شر صبحگاه - بازرسی و دیگر مشکلات دور باشی .
در آخر سعی کن در این دوران هم از وقتت استفاده کنی و نگذاری این سال ها حرام شود و تا اونجا که می توانی اگر در شهر خودت افتادی از بقیه ساعات خارج از خدمت استفاده کنی .
 

nutron

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
یقلوی 1

یقلوی 1

آموزشی که تموم شد خاطراتمو از این دوران تو وبلاگم گذاشته بودم که با استقبال خوبی مواجه شد. اینجا هم میزارم . فکر کنم براتون جالب باشه .
یقلوی رو هم بچه های که رفتن خدمت می دونن چیه :biggrin:.

قسمت اول :

تقریبا دو سال پیش خدمتمو تموم کردم . خیلی ها خیلی چیزا در مورد خدمت میگن . خیلی هاشون راست و خیلی هاشون هم مبالغست. اما چیزی که هست اینه وقتت خیلی تلف میشه، تقریبا همه کارهایی که انجام میدی کارهایی هست که در حالت عادی به هیچ عنوان حتی فکرشم نمیکنی و یه چند تا بدی دیگه . تنها خوبیش اینکه که جوونارو یکمی به مرد بودن نزدیک تر میکنه و قدر خیلی چیزهای دورو برتو میدونی.
دیدم رفقایی که خدمت نرفتن کمی نگران بنظر میان می خوام تو چند کامنت خاطرات دوره ی آموزشی خودمو تحت عنوان "یقلوی"که تو پایان دوره آموزشی نوشتم براتون پست کنم .
بخونبد شاید با فضای واقعی آموزشی کمی آشنا شین ...


دوره سربازی دوره ای که هر پسر ایرانی باید طی کنه مگه اینکه مشکل یا عذری داشته باشه . خب از اونجا که حاجیتون هم پسره هم ایرونی باید میرفت سربازی .این شد که دل زدم به دریا و رفیتم اجباری دریاش هم عمیقه هم طوفانی اما هم سفرایی تو این سفر پیدا میکنی که تا اخر عمرت میشن خاطره میشن خاطرات خدمت .

بیاد دوران آموزشی
چند ماه پیش با شور و شوق و کنجکاوی زیاد دفترچه خدمت رو پست کردم تا اینکه چند ماه بعدش جوابش اومد بقول بچه ها برگه سبز به دستم رسید ، اینطور نوشته بود تاریخ اعزام 1/2/87 کد محل یگان آموزشی : 12 خیلی پرسو جو کردم که بفهمم کد 12 کجاست یکی میگفت نیشابور یکی می گفت تهران تا اینکه فهمیدم جایی نیست جز پادگان شهید ادیبی ناجا مرزن اباد چالوس ، تا اینجاش به خیر گذشت لااقل زیاد دور نیست فقط سه ساعت تا شهرمون فاصلست .
خیلی مشتاق بودم زود وقتش برسه و زودتر برم خدمت ، گذشت و گذشت تا اینکه رسیدیم به 1/2/87 . حالا کجاییم !! ساری ،ساعت 6 صبح جلوی درب پادگان نیروی ویژه ناجا یجای سرسبز و قشنگ با هوای مه آلود بهاری . کلی آدم از شهرهای مختلف استان اومده بودن یکی با پدرو مادر یکی با نامزدش یکی با زنش خلاصه جمعیتی بود . بین اونهمه ادم چند تا از رفقای دانشگاه رو هم تونستم بینشون پیدا کنم یاد خاطرات دانشگاه رو هم همونجا با هم زنده کردیم .

هر کی به یه اشنا میرسید بعد از روبوسی می پرسید ببینم کدت چنده اونم میگفت فلان کد که البته کد 12 خیلی زیاد بودن . سرتو درد نمیارم بعد از کلی منتظر موندن از تلاطم جمعیت جلوی در فهمیدم خبرایه بله دیگه موقع خدا حافظی رسیده بود یکی از سربازا اونور داد میزد آقایون موبایل و سیگار با خودشون نیارن ما هم که خوشبختانه سیگاری نبودیم ولی گوشی رو تحویل ابوی دادیم و چند بوس جانانه ازش گرفتیم ورهسپار شدیم ، از بین اونهمه جمعیت بالاخره وارد پادگان شدم اونجا هم ازمون بازرسی بدنی کردن بعدش گفتن برین اون بالا تو میدون صبجگاه بشینید .

بعد از یه عالمه انتظار و صحبت با بقل دستی ها یکی اومد کد ها رو خوند به صفمون کرد . یکی از اون ور داد زد کد 12 سوار شن ما هم با اتوبوس هایی که از قبل آماده شده بود راه افتادیم بسمت مرزن اباد . تقریبا ظهر بود که رسیدیم پادگان اولین چیزی که جلب توجه میکنه دژبانی دم پادگانه که اونجا بهمون خوش امد گفتنو برامون اسپند دود کردن . یکم که رفیتم داخل بصفمون کردن یکی ازدژبانها با عصابانیت تمام یه سری تذکرات بهمون داد که هر چی بودین دیگه گذشته و اینجا نظامهو ریشتونو زیر چهار بزنین معرفی میشین عقیدتی و از این حرفا خدا دژبانو نسیب گرگ بیابون هم نکنه .

خب تا اینجاش که زیاد بد نبود ، از اونجا بردنمون تو سالن اجتماعت برامون جلسه توجیهی گذاشتن بعدش استحقاقی هامونو از تو انبار بهمون دادن حتما میپرسی استحقاقی چیه استحقاقی وسایلی که باید به سرباز داد مثلا لباس و شلوار نظامی که مال ما زیتونی بود ، فانسقه که کمربند مخصوص نظامیه ، کلاه ، پوتین ، واکس و …. اینارو که تحویلمون دادن گفتن برین فرماندتون کارتون داره رفتیم تو سلف تا لباسا رو پرو کنیم همه جمع بودن یکی از اونور داد میزن پوتین 42 کی داره ، اور زیر 38888888 . خوشبختانه من همه چی اندازم بود و به زحمت نیفتادم .

همونطور که داد میزدیم فرمانده ( ستوان یکم عزیز اللهی) اومد تو سلف بچه ها هم تو حالت نیمه لخت که یکی شلور پاش نبود یکی پیرهن ( هفته اخر آموزشی هم همین فرمانده سر زده اومد توحموم )همه یهو ساکت شدن و اون خودشو معرفی کرد ؛ کلی حرف در مورد نظام و نظم و از این چرندیات زد که گربه رو سر حجله به قول خودش خفتش کنه ما هم صفر کیلو متر فکر میکردیم دانشگاست گوش میدادیم .
آره رفیق اون روزمون اینطوری شب شد.

حالا دم غروب همه با خودشون می گفتن که باید امشب اینجا بمونیم یا نه که یهو یه خبر خیلی خوش و غافلگیر کننده بهمون رسید ؛ که فرمانده پادگان به همه چهار روز مرخصی داده برن خونشون ظاهر ولباساشونو درست کنن برگردن . یعنی کچل کنن اتیکت و شماره بزننو و از این کارا ما هم با شورو شوق زیاد با اون کوله های سبز یک و نیم متری که هر کدوم یه سی کیلویی وزنشون بود راه افتادیم به سمت خونه .

ساعت 12 ونیم یک رسیدم خونه همه خوشحال شده بودن که سربازشون برگشته ، فرداش فهمیدم خونه چقدر شلوغ بوده و چقدر برام گریه کرده بودن آخه پسر بزرگشون رفته بود خدمت . جاتون خالی پس فرداش هم آش پشت پای خودمم رو هم به اتفاق فامیل خوردم چه آشی شده بود ، کاشکی زودتر می رفتم خدمت . چهار روز عین برق و باد گذشت .
ساعت 5 صبح با دوستام که همیشه همسفر بودیم رسیدیم دم پادگان . از حالا دیگه آموزشی بطور رسمی شروع شده بود و از اینجاست که خاطرات خوش دوران آموزشی یه سرباز شروع میشه .
 

nutron

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
یقلوی 2

یقلوی 2

اول از همه باید یه سری واژه رو برای آقا پسرایی که هنوز سربازی نرفتن و دختر خانومایی که هیچوقت نمیرن خدمت تعریف کنم :

گروهان : به تقریبا 150 تا سرباز که یه فرمانده هم دارن میگن گروهان

گردان : چندتاگروهان با هم می شن گردان مثلا 5 گروهان

تیپ : چند تا گردان با هم جمع میشن یه تیپ درست می کنن مثل تیپ زرهی

صبحگاه : مراسم بالا بردن پرچم که شامل خوندم قران ، تکبیر نیروی انتظامی ، سرود ناجا ، دعا و رژه کلاسیک و .. میشه

رژه : همونایی که روز ارتش تو تلویزیون نشون می دن که بصورت گروهانی انجام میشه

دژبان : یه سری سرباز قلچماق و گیر و بد عنق که به همه چی گیر میدن اصلا درست شدن برا ی گیر دادن

بازداشتگاه : بازداشتگاه جایی که سر هر چیز مربوط و نامربوط میفرستنت اون تو مثلا اگه موهات بلند باشه ریشاتو تیغ کنی با کسی دعوا کنی سیگار بکشی یا حتی دژبان ازت خوشت نیاد باید بری بازداشتگاه . بازداشتگاه بصورت 12 ساعتی 48 ساعتی هستش جای زیاد بدی نیست یکی از خوبیهاش اینه که میتونی یه دل سیر بخوابی .

برنامه غدایی : غذاها کمو زیاد می شد ولی همه چی بهمون میدادن از نون و پنیر گرفته تا قیمه بادمجون و یه سری غذاهای عجیب و غریب دیگه که تا حالا قیافشونو ندیده بودیم



و اما مرزن اباد جهنم سبز :

پادگان شهید ادیبی که بین سربازا به هتل ادیبی و جهنم سبز هم مشهوره تقریبا یک کیلومتر بالاتر از سه راه مرزن آباد و سر راه جاده کلاردشت قرار گرفته جای سرسبز و خوش اب و هواییه ولی بقول یکی از سرهنگ ها قشنگیهاشو از دماقمون کشیدن بیرون . ولی به نظر من بهترین پادگانیه که میشه دوران آموزشی رو توش طی کرد چون هم خنکه هم منظره هاش قشنگی داره و بقول یکی از دوستام عین کارت پستاله، جایی که صبحها ابرو کوه و جنگل و خورشید تو افق با هم قاطی میشن ( این جمله رو فقط کسی میتونه بفهمه که تو فصل بهار اونجا خدمت کرده )، جای خوبیه بد نیست



همونطور که گفتم ساعت 5 صبح وارد پادگان شدیم صبح که شد رفتیم گروهانی که از قبل بهمون گفته بودن یعنی ایثار عاشورا تو زمین والیبال به صفمون کردن یه سری وسایل دیگه مثل پتو وملحفه و وسایل نظافت بهمون دادن . فرمانده گروهان رفت رو پله ها وداد زد بچه های معاف از رزم و خدمت کرده ها بیان اینور یه ده بیستایی از بچه ها رفتن بیرون بعدشم چند تا اسم دیگه خوندنو گفتن برن اونطرف صف بکشن که اسم منم توشون بود فرمانده گفت شما ها برین جهاد کربلا ما هم که تقریبا 60 نفری بودیم راه افتادیم به سمت گروهان جدید ، کلی سربالایی رو با اون کوله ها طی کردیم تا اینکه رسیدیم به میدون صبحگاه.
یه جای وسیع که وسطش یه پرچمه دورو برو بالاشم از این سرش تا اون سرش پلهای تسمه ای هوایی کشیده شده بود راستش من فکر میکردم تو ین گروهان باید از این پلها بالا و پایین بریم یکم هل ورم داشت ولی خوشبختانه از این خبرا نبود. از میدون صبحگاه که چند قدم فاصله گرفتیم رسیدیم به یه ساختمون قدیمی اونجا جایی نبود جز گروهان جدید یعنی گروهان جهاد کربلا .
هممون با حالت سردرگمی اونجا جمع شدیم یادمه یکی با لباس شخصی رو پله وایساده بود و با یکی دیگه صحبت میکرد ( استوار عباس زاده) یدفه یه درجه دار( ستوان دوم مردی) با حالت خیلی عصبی اومد گفت هر کی حالش بده اینجا نمونه من اینجا ادم مریض و شلو پل نمیخوام چند تا از بچه ها که ظاهرا حالشون خوش نبود (خیلی از سالم ها هم از رو ترس) اومدن بیرون ، درجه داره که دید فقط چند نفرمون موندیم گفت برگردید به همونجا که اومده بودید ما هم هلک و هلک با اون کوله و پتو هامون دوباره اون مسیرو برگشتیم سمت گروهان اولی ، رفتیم پیش فرمانده گردان اونم کارمونو بقول خودش با یه تلفن راه انداخت و بازم راه افتادیم سمت میدون صبحگاه تا اینکه بالاخره پذیرشمون کرد و ما شدیم بچه های گروهان جهاد گردان کربلا.دیگه ظهر شده بود ، از اونجا که سهمیه ناهار نداشتیم چند تا از بچه ها از اشپزخونه برامون کنسرو لوبیا آوردن و ناهارو همونجا خوردیم .

بقیه روزو درست یادم نیست فقط یادمه شب که شد هر کی رفت رو یه تختی دراز کشید و خوابید ، دقیقا یادمه شب اولی رو که اونجا میخوابیدم دلم میخواست هر چه زودتر شب ها و روزها بگذرند و من به اینجا عادت کنم.

روزهای اول خیلی سخته چون هنوز با محیط اشنا نیستی هیچ دوستی نداری و برنامه روزانت هم اصلا معلوم نیست . دو سه هفته اول که همش به تمرین صف جمع گذشت یادش بخیر تمرین با بچه ها وقتی با هم تنبیه می شدیم ، وقتی خراب میکردیم عباس زاده میگفت : عقب گرد ، ورودی یک میری دو میای سوت زدم حالت شنا میگیری .. 1 بدوووو باااایست... . واقعا که چقدر سریع گذشت یادمه یکی از بچه ها ( حجاب دوست ) دستش تو یکی از این بدو بایست ها شکست البته زیاد هم ضرر نکرد از اون به بعد دیگه کسی بهش سخت نمیگرفت . سه هفته اول واقعا سخت بود ما هم دلمونوخوش کرده بودیم به یادگاری های روی دیوار و سرویس بهداشتی که از بچه ه ای قبلی یادگار مونده بود :

- برادر ورودی جدید فقط دو هفته اولش سخته بعد اسون میشه .

- همش کشکه هیچ چی رو جدی نگیرید .

- نبود یک هفته دیگه . نبود دو روز دیگه و ....

با خودم میگفتم یعنی میشه منم یه روز یادگاری بنویسمو بگم نبود یه روز دیگه.

دو هفته اول هم با همه سختی هاش گذشت کم کم داشت اوضاع خوب می شد یعنی داشتیم طبق برنامه سین عمل میکردیم و چون کلاسها شروع شده بود مدت استراحت بیشتری داشتیم .

برای اونایی که نمیدونن برنامه سین چیه :

برنامه ای که یه سرباز باید طبق اون عمل کنه که شامل ساعت چهار صبح سوت بیدار باش . بلافاصله آنکارد تخت . شستن دست و رو دستشویی رفتن . نماز . نظافت عمومی مناطق . صبحانه . که همه اینها باید تا قبل از ساعت شش تموم بشه . سر ساعت شش با زیر پیرهن و شلوار نظامی صف میکشیدیم تو میدون صبحگاه و اماده میشدیم برای ورزش صبحگاهی یعنی 45 دقیقه دوییدن دور میدون . بعد از اینهمه کار تازه باید بریم سر گروهان خودت لباسا رو بپوشی اسلحه سازمانی رو تحویل بگیری ( که مال گروهان ما ژ-3 بود ) . دوباره صف میکشی ، از جلو نظاااااااام . خبر دار . به دسسسست فنگ . قدم رو بطرف میدون صبحگاه برای انجام مراسم صبحگاه . بعد از اتمام مراسم در اختیار فرمانده برای کلاسها . ظهر هم اماده میشدیم برای نماز و نهار بعد از نماز شروع کلاسها تا شامگاه که تو شامگاه پرچمو میاریم پایین و چند دور دور میدون میدویی و میری سر گروهانت برای واکس زدن پوتین ها و نماز و لالا فنگ تا روز بعدی و روز از نو و همین برنامه .

هیچوقت یادم نمیره ورزش های صبحگاهی با بچه های گروهان تنها گروهانی بودیم که برای ورزش و دوییدن منظممون از طرف سرهنگ سلیمانی که آخرای آموزشی فهمیدیم چه آدم لارجیه دو تا خیلی خوب گرفتیم . بیاد شعر ها و رجز هایی که میخونیدم سر ورزش . بیاد رجز های محمد جواد ترشیزی و بچه های گروهان :

یاد امام و شهدا دل و میبره کرب و بلا ...

ماشا لله ما شالله .. ماشالله .. ماشالله به جهاد .. ماشالله .. ماشالله به مردی .. ماشالله

از اون بالا داره میاد یه دسته هوری ....

و شعر های مربوط و نامربوط از هر کی دلت بخواد از آهنگران گرفته تا امید و معین .

وقتی 150 جوون اشخور کنار هم جمع میشن بهتر از هم این نمیشه . تو یکی از ورزش های شامگاهی یکی از افسرها گفته بود این گروهان به آدم انرژی میده ، راست می گفت چون تنها گروهانی بودیم که سر ورزش صبحگاهی رجز و شعر میخوندیم .

الان که اینارو مینویسم دلم لک زده واسه بچه های گروهان و دوست دارم یبار دیگه با هم جلوی جایگاه رژه بریم و با هم بدوییم .
 
آخرین ویرایش:

nutron

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
یقلوی 3

یقلوی 3

کلاسهای ما

کلاسهای مختلفی داشتیم از سلاح شناسی گرفته تا جنگ و نوین و بدرقه متهم و ایست بازرسی و عقیدتی و... . لا مذهب یکی دوتا هم نبودن ولی با خیلی از استاد ها حال میکردیم مثل کلاسهای دانشگاه تا میفهمیدم یکی از استاد ها لارجه و تیکه خورش خوبه ازش میخواستیم برامون خاطره تعریف کنه استاد هم چون قلق کار دستش بود از اون خاطره های خوبش برامون تعریف میکرد، از اونا که دختر پسر نامحرم توش داره . بچه هام که موقع درس دادن همشون چرت میزدن تا خاطره شروع میشد انگار نه انگار که خواب بودن گوشاشون تیز میشد خفن .

میرسیم به ا رشد کلاس

ارشد کلاس کیست : یه بیچاره مفلوک که باید همش دنبال این استاد و اون سرهنگ بگرده تا کلاس تشکیل شه بیچاره آسایش نداره . من تو کلاس 29 بودم که ارشدمون رفیعی بود که آخراش یه بچه ترک باحال بنام اسدنژاد ارشدمون شد .

واقعا که یادش بخیر مخصوصا استادای باحالی که کلاس و بی خیال می شدنو برامون خاطره تعریف میکردن .

- توصیه می کنم اونایی که نرفتن خدمت کلاسا رو جدی نگیرن و عین میرزا بنویس هی ننویسن،دانشگاه نیست که دخترا بیفتن دنبالتون پی جزوه ، بی خیال بچه مثبت بازی .



نگهبانی


هر سربازی تو دوره آموزشی به ترتیب شماره سازمانی و یا تنبیهی باید طول دوره اگه مثل من پارتی نداشته باشه و منشی هم نباشه یه 10 دوازده باری نگهبان باشه .

بیاد شبهای تنهایی نگهبانی

نگهبانی پشت حموم . موانع . پمپ بنزین . میدون تیر . گشت مهندسی و ......

هر کی که نگهبان میشه باید 8 ساعت در شبانه روز تو چهار تا پست دو ساعت نگهبانی بده

افسرا ماها رو خیلی در مورد نگهبانی می ترسوندن که آقا اگه ترک پست کنی شش ماه زندانی داره و میرید دادگا هو از این حرفا که البته همش دروغه

قوانین نگهبانی اینه که نباید بشینی . نباید دستشویی بری . نباید چیزی بخوری . نباید بخوابی . نباید حرف بزنی . نباید سوت بزنی . نباید تکیه بدی به چیزی . در طول 24 ساعت باید حالت اماده باش و با وضعیت کامل باشی یعنی با پوتین بخوابی . باید مواظب سلاحت باشی . باید مواظب باشی که ایست بکشی و ....

حتما اونایی که سربازی نرفتن می گن بابا نگهبانی دیگه چیه عمرا برم خدمت

حالا افسر نگهبان کیه

یه آدم گیر سه پیج که شبها میاد سرک میکشه که یوقت تخلف نکنی از اون قوانینی که گفتم

البته این قوانین برای سربازای چس ماه خدمته( چس ماه خدمتی : به سربازیی که سربازیشون هنوز به 10 ماه نرسیده میگن) بعدش کم کم یاد میگیری چیکار کنی افسر نبینه ، چجوری قال بزاری بنده خدا رو . چجوری بخوابی . کی میاد کی میره . کدوم افسر گیره . چند بار در شب میاد و ...

اوایل که تو خط نبودیم پاستوریزه بازی در میاوردیم و سیخ ایستاده بودیم ولی بعدا که گذشت انواع دودره بازی رو یاد گرفتیم . همتون یاد میگیرین نگران این موضوع به هیچ عنوان نباشید .

ولی از شبهایی که تک و تنها نگهبانی

شب سرد و تاریک که هیچ کی نیست جز خودت و تنها یی خودت . تنها صدایی که می شنوی صدای جیر جیرک ها و صدای رفت و امد ماشین های جاده کلاردشته که تک و توک صدای اهنگشونو تا اخرش میدن بالا آدمو یاد خونه می اندازه . شب هایی که همه خوابن و تو بیداری آدم به همه جا به همه چی و همه کس فکر میکنه از خانواده گرفته تا دوران خوش دانشگاه . دوستایی که داشتی و دیگه نداری .کارهایی که نکردی و فکر میکنی دیگه بعد خدمت نمیتونی انجام بدی یاد خاطره هایی که فکر میکردی فراموش شدن و آینده ای که بعدا میاد ومعلوم نیست ، قدر روزهایی که ندونستی و گذشتن . اینکه بعد خدمت چیکار کنی چیکار نکنی . تو همین فکرایی که یه سایه سیاه اونطرف میبینی که داره میاد طرفت .
- ایییییییییییسسست . اییییست . اییییست . کیستی .....
- داد نزن بابا منم پاسبخش اومدم پستتو عوض کنم برو بگیر بخواب بقیه رو بیدار کردی
بله دو ساعت پستت تموم شده و باید بری بخوابی تا چهار ساعت دیگه دوباره پست بدی .
اینم از نگهبانی ما

و اما اصطلاحات نگهبا نی

نگهبان تنبیهی : به هر دلیلی که فرمانده خوشش نیاد حالا مال انکارده ، نامرتب بدون لباسه و احترام نذاشتن یا هر چیزی میگه برو خودتو به منشی معرفی کن امشب نگهبان تنبیهی که این نگهبانی شامل نگهبانی یه شبه یا یه شب بخوابه. یه شبه که معلومه همون شب نگهبانی اما یه شب بخواب یعنی مثلا تا 7 شب یک شب در میون نگهبان میذارنت که پیر آدمو در میاره

دیزل پاس : به بچه هایی که به هر دلیل نگهبانی زیاد بهشون میخوره میگن دیزل پاس
 

3ctor

عضو جدید
کاربر ممتاز
من خودم 2 سال تو اراک پادگان مالک اشتر(جهنم سبز) خدمت کردم هم آموزشی هم خدمتم اونجا بودم دوستان هر کی اونجاست یا میخواد بره آمار بده من زیاد اونجا آشنا دارم
 

Similar threads

بالا