گریه کن ای دل..........

Sinai

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
این همه غم من و آبم میکنه
مث مست می صد ساله خرابم میکنه
داره آبم میکنه
داره آبم میکنه
 
  • Like
واکنش ها: floe

lili 68

عضو جدید
کاربر ممتاز
[FONT=Georgia, Times New Roman, Times, Serif]چه بی رنگه شب من[/FONT]
[FONT=Georgia, Times New Roman, Times, Serif]بد آهنگه شب من[/FONT]
[FONT=Georgia, Times New Roman, Times, Serif]نگاهی آشنا نیست [/FONT]
چه دلتنگه شب من
هوا سنگین تن زخمی شب سرد
سکوت شب پر از لالایی درد
تو رفتی و من از دنیا بریدم
به کنج سایه های شب خزیدم
چه بی رنگه شب من ...
برام هر گوشه از تو یادی داره
تو ذهنم از تو صدها یادگاره
از اون روزای خوبه آشنایی
چه موند با من به جز درد جدایی
چه بی رنگه شب من
بد آهنگه شب من ...
من و تو با پای خسته
سوی روشنی دویدیم
ای دریغ از کوشش ما
که به آخر نرسیدیم
منو با دلواپسیهام توی نیمه راه گذاشتی
واسه این شب زده افسوس
دیگه احساسی نداشتی
بذار تا از دو چشمام اشک بباره
شکسته من برات فرقی نداره
گنــاه توست که بر این حال و روزی
بسوز ای دل سزاواری بسوزی
چه بی رنگه شب من
بد آهنگه شب من
نگاهی آشنا نیست
چه دلتنگه شب من
..
 

Sinai

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز

با گریه های یکریز
یکریز
مثل ثانیه های گریز
با روزهای ریخته
در پای باد
با هفته های رفته
با فصل های سوخته
با سالهای سخت
رفتیم و
سوختیم و
فروریختیم
با اعتماد خاطره ای در یاد
اما
آن اتفاق ساده نیفتاد
قیصر امین پور
 

nooshafarin

عضو جدید
کاربر ممتاز
دلــــــــــم گرفته ، ای دوست هوای گریه با من

گـــــه از قفس گریزم کجـــــــــــا روم کجا من؟


کجـــــــــــــا روم؟ که راهی به گلشنی نـــــدانم

کــــــــه دیده برگشودم به کنج تنگــــــــــنا، من


نه بسته ام به کس دل، نه بسته کس به من نیز

چـــو تخته پاره بر موج،رهــا رهــا رهــا من


ز من هر آنکه او دور چو دل به سینه نزدیک

به من هــــــــر آنکه نـزدیک از او جدا جدا من


نه چشم دل به سویی ، نه بـــــــــاده در سبویی

کــــــه تر کنم گــــــــلویی به یــــــــــاد آشنا من


ز بودنم چه افـــــــــزود؟نبودنم چه کـــــــــاهد؟

کــــــــــه گویدم به پاسخ که زنـده ام چــرا من؟


ستــــــــــاره ها نهفتم در آسمان ابــــــــــــــری

دلـــــــــم گرفته ای دوست هوای گریه بـــا من


 

Sinai

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
امشب همه غم‌های عالم را خبر کن!
بنشین و با من گریه سر کن
گریه‌سر کن!
ای جنگل، ای انبوه اندوهان دیرین
ای چون دل من، ای خموش گریه آگین
سر در گریبان، در پس زانو نشسته
ابرو گره افکنده چشم از درد بسته
در پرده‌های اشک پنهان، کرده بالین!

ای جنگل ای داد
از آشیانت بوی خون می‌آورد باد
بر بال سرخت کشکرک پیغام شومی ست
آنجا چه آمد بر یسر آن یرو آزاد؟

ای جنگل ای شب!
ای بی ستاره!
خورشید تاریک!
اشک سیاه کهکشان‌های گسسته!
آیینه‌ی دیرینه‌ی زنگار بسته!
دیدی چراغی را که در چشمت شکستند؟

ای جنگل ای غم!
چنگ هزار آوای باران‌های ماتم!
در سایه افکند کدامین ناربن ریخت
خون از گلوی مرغ عاشق؟
مرغی که می‌خواند
مرغی که که با آوازش ا ز کنج قفس پرواز می‌کرد
مرغی که می‌خواست
پرواز باشد…

ای جنگل ای حیف!
همسایه‌ی شب‌های تلخ نامرادی!
در ایتان سبز فروردین دریغا
ان غنچه‌های سرخ را بر باد دادی!

ای جنگل ای پیوسته پاییز!
ای آتش خیس!
ای سرخ و زرد، ای شعله‌ی سرد!
ای در گلوی ابر و مه فریاد خورشید!
تا کی ستم با مرد خواهد کرد نامرد؟

ای جنگل ای در خود نشسته!
پیچیده با خاموشی سبز
خوابیده با رویای رنگین بهار نغمه پرداز
زین پیله کی ان نازنین پروانه خواهد کرد پرواز؟

ای جنگل ای همراز کوچک‌خان سردار!
هم عهد سرهای بریده!
پر کرده دامن
از میوه‌های کال چیده!
کی می‌نشیند دُرد شیرین رسیدن
در شیر پستان‌های سبزت؟

ای جنگل ای خشم!
ای شعله‌ور چون آذرخش پیرهن چاک!
با من بگو از سر گذشت آن سپیدار
آن سهمگین پیکر، که با فریاد تندر
چون پاره‌ای از آسمتن افتاد بر خاک!

ای‌جنگل ای پیر!
بالنده‌ی افتاده، آزاد زمینگیر!
خون می‌چکد اینجا هنوز از زخم دیرین تبر‌ها
ای جنگل! اینجا سینه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی من چون تو زخمی‌ست
اینجا دمادم دارکوبی بر درخت پیر می‌کوبد
دمادم
 

moein_13

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
[FONT=Georgia, Times New Roman, Times, Serif]کاش بودی تا دلم تنها نبود[/FONT]
[FONT=Georgia, Times New Roman, Times, Serif] [/FONT]
[FONT=Georgia, Times New Roman, Times, Serif]تا اسیر غصه ی فردا نبود[/FONT]
[FONT=Georgia, Times New Roman, Times, Serif] [/FONT]
[FONT=Georgia, Times New Roman, Times, Serif]کاش بودی تا برای قلب من[/FONT]
[FONT=Georgia, Times New Roman, Times, Serif] [/FONT]
[FONT=Georgia, Times New Roman, Times, Serif]زندگی اینگونه بی معنا نبود[/FONT]
[FONT=Georgia, Times New Roman, Times, Serif] [/FONT]
[FONT=Georgia, Times New Roman, Times, Serif]کاش بودی تا لبان سرد من[/FONT]
[FONT=Georgia, Times New Roman, Times, Serif] [/FONT]
[FONT=Georgia, Times New Roman, Times, Serif]قصه گوی غصه ی فردا نبود[/FONT]
[FONT=Georgia, Times New Roman, Times, Serif] [/FONT]
[FONT=Georgia, Times New Roman, Times, Serif]کاش بودی تا نگاه خسته ام[/FONT]
[FONT=Georgia, Times New Roman, Times, Serif] [/FONT]
[FONT=Georgia, Times New Roman, Times, Serif]بی خبر از موج و از دریا نبود[/FONT]
[FONT=Georgia, Times New Roman, Times, Serif] [/FONT]
[FONT=Georgia, Times New Roman, Times, Serif]کاش بودی تا زمستان دلم[/FONT]
[FONT=Georgia, Times New Roman, Times, Serif] [/FONT]
[FONT=Georgia, Times New Roman, Times, Serif]این چنین پر سوز و پر سرما نبود[/FONT]
[FONT=Georgia, Times New Roman, Times, Serif] [/FONT]
[FONT=Georgia, Times New Roman, Times, Serif]کاش بودی تا فقط باور کنی[/FONT]
[FONT=Georgia, Times New Roman, Times, Serif] [/FONT]
[FONT=Georgia, Times New Roman, Times, Serif]بعد تو این زندگی زیبا نبود[/FONT]
 

Sinai

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
خانه ام ابری ست
یکسره روی زمین ابری ست با آن.

از فراز گردنه خرد و خراب و مست
باد میپیچد.
یکسره دنیا خراب از اوست
و حواس من!
آی نی زن که تو را آوای نی برده ست دور از ره کجایی؟

خانه ام ابری ست اما
ابر بارانش گرفته ست.
در خیال روزهای روشنم کز دست رفتندم،
من به روی آفتابم
می برم در ساحت دریا نظاره.
و همه دنیا خراب و خرد از باد است
و به ره ، نی زن که دائم می نوازد نی ، در این دنیای ابراندود
راه خود را دارد اندر پیش.
 

moein_13

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
شبی که رفتی در خیابان نشستم گریه کردم...
از غم دردی که دیدم بی تو هستم گریه کردم...
خواستم از آرزوهای دلم حرفی بگویم...
چون نبودی باز با یادت نشستم گریه کردم...
از غرورم کوه ها را زیر پایم می نهادی...
مم برایت این غرورم را شکستم گریه کردم...
گرچه لبخندی زدم گفتی «خداحافظ» ولی من...
تا تو رفتی عقده ی دل را گسستم گریه کردم...
خواستم چون لحظه ای از دیدنت غافل نگردم...
چشم را پشت سرت دیگر نبستم گریه کردم...
 

Sinai

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
من متولدِ پاییزم،
فصل ِ زردی
فصل ِ بادِ وحشی
فصل ِ شاعرهای پیر
فصل ِ نقاشان بی نظیر
کس چه می داند!
شایدم بس دلگیر!!

از آن اولین پاییز تا آخرینش

از عطر فروردین تا باد پاییزی
از نیاز آن عاشق تا ناز آن معشوق
از کنج آن مسجد تا بعدِ میخانه!
من همه را پیموده ام!

من مسلمانی دیدم از قوم یهود!

که چون آن درویش ِ پیر
نعره یا هو می کشید!
من به او گفتم : هـــو یا « یا هـو»؟!
او با تمسخر گفت : هم من هم هـــــو!!
 

floe

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
نشسته ام روبروی آینه

آینه گردگرفته ذهنم

غباری همچون چهره ام،به روی آینه نشسته است

با سر انگشتان لرزانم،خطی به باریکی جاده های بی انتهای آرزوهایم،

به روی آینه گردگرفته ذهنم میکشم،جاده اش بی انتها

به بی انتهائی آرزوهای برباد رفته ام



حالیا!

در این جاده بی انتها،نقبی به صندوقچه اسرار ذهنم میزنم

در کورسوی پستوی ذهنم،باز با همان سر انگشتان...

غبار های انبوه روی صندوقچه ذهنم را میروبم

آنگاه که در صندوقچه را باز میکنم،باز آینه ای درون آن میبینم،

درون آینه،رنگ زرخسار پریده خویش را به تمامی،اما نه به تمامی رویت میکنم

در لابه لای آن تصاویر غبار گرفته

عکس های خاطرات ذهنم را مرور میکنم

خاطراتم را نیز مرور میکنم

خوشبختی را جستجو میکنم!

هرچه جستجو میکنم،کمتر میابم!

عکس های خوشبختی ام را رویت میکنم

شعفی وصف ناپذیر،در تنم احساس میکنم!

درون صندوقچه،درون پستوی ذهنم

به یادگارهایی بس گرانبها بر میخورم

خاطراتی بس شیرین!

شیرینی آن خاطرات را هنوز بسان شیرینی عسل

در زیر زبانم مزمزه میکنم.

چه خوب گذشت آن دوران،چه شیرین گذشت آن زمان!

زمان بسان عقربه های ساعتی می نمود که هرگز عقب گردی نداشت

نفرین بر این زمان که خوشبختی را یک به یک ز کفم ربود

بسان راهزنان

میان جاده های نا امن زندگانی

باز خود را روبروی آینه میبینم،

و باز با دستانی لرزان خطی دیگر به روی چهره ی غبار گرفته آینه ی روبرویم میکشم

این بار در ته قلبم....

احساس سنگینی مضاعفی میکنم

به کف دستانم نگاه میکنم

خط های درون کف دست را رویت میکنم

خط هایی متقاطع که هرکدام

بسان زخمی بر پیکره ناتوانم وارد شده.

زخم هایی به عمق دره هایی عظیم

این زخم هارا التیامی نیست

در این زمانه مرهمی نمیابم

و باز دوباره خطی دیگر

خطی از ابتدای زندگانیم

تا بدین نقطه ای که هم اینک در حال گفتن این جملاتم

کودکی را مشاهده میکنم

و به دنبال آن،نوجوانیم...

چه سخت گذشت این سالها

بسان تندبادی در فصل سرد زمستان

زندگی رفت،همه چیز رفت،همه رفتند......

رفیقان،همرهان،همدلان،یاوران،

همه رفتند.....

همه آنچه که دوست داشتنی بودند

یک به یک زکف دادم

دوست داشتنی های من رفتند

وآنها که نیز مرا دوست داشتند

دوستی هایش به عمق اقیانوس ها

به پاکی دریاها....

و باز خود را درون آینه میبینم

اما...این بار از شدت خشم

مشتی بر آینه میکوبم

آینه بشکست

روبروی من

هرکدام از تیکه های آینه

تکه ای از آرزوهای مرا

درون خود بشکسته میبینم

حالیا!

حالیا نیز امروز

در میان هزاران هزار آدمی

تنها و تنها و تنها

بر جای مانده همچون درختی در کویری خشک!

بی کس و تنها بر جای مانده ام

تنها!!!
 

mosleh.bargh

عضو جدید
بر می گردم
با چشمانم
که تنها يادگار کودکی منند
ايا مادرم مرا باز خواهد شناخت ؟
 
  • Like
واکنش ها: floe

mosleh.bargh

عضو جدید
نيمکت کهنه باغ
خاطرات دورش را
در اولين بارش زمستانی
از ذهن پک کرده است
خاطره شعرهايی را که هرگز نسروده بودم
خاطره آوازهايی را که هرگز نخوانده بودی
 
  • Like
واکنش ها: floe

mosleh.bargh

عضو جدید
به من بگوييد
فرزانه گان رنگ بوم و قلم
چگونه
خورشيدی را تصوير می کنيد
که ترسيمش
سراسر خاك را خاكسترنمی کند ؟
 
  • Like
واکنش ها: floe

floe

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
ببین تنهاییم را که در لحظه های خاکستری در انتظار طلوع خورشید است.
کاش می شد همچو آواز یک دورگرد زندگی را بار دیگر دور کرد.
در حضور واژه های بی نفس صدای تیک تیک ساعت را گوش کن شاید مرهم درد ثانیه ها را یافت کنی.
ای کاش می شد فهمید در دل آسمان چه می گذرد که امشب با ناله های بغض آلود این دل خسته اشک می ریزد.
بوسه بر لب، سینه بر کف ،دل پر از شوق گناه، معصیت را خنده آید از استغفار.




 

toprak

عضو جدید
کابوس من این بود که دور از تو بمیرم
خواب منه افسون شده تعبیر شد ای عشق

ای کاش لبم سفره ی اشک تو نمی شد
این بوسه به لطف تو نمک گیر شد ای عشق
 

negin1990

عضو جدید
کاربر ممتاز
آری او راست میگوید
گریه کن ای دل
گریه ای که تا کنونش هیچ عاشق نکرده باشد
گریه کن ای دل
گریه ای که رها گرداند بغض این ابر تیره ی سایه انداخته بر تنهایی ام را
گریه کن ای دل
گریه ای که خیس گرداند طهارت گونه های بیقرارت را
آری
گریه کن ای دل....
 

سوگلییی

عضو جدید




ببار ای بارون ببار
با دلُم گریه كن، خون ببار
در شبای تیره چون زلف یار
بهر لیلی چو مجنون ببار ای بارون

دلا خون شو خون ببار
بر كوه و دشت و هامون ببار
دلا خون شو خون ببار
بر كوه و دشت و هامون ببار
به سرخی لبای سرخ یار
به یاد عاشقای این دیار
به داغ عاشقای بی مزار ای بارون

ببار ای بارون ببار
با دلُم گریه كن، خون ببار
در شبای تیره چون زلف یار
بهر لیلی چو مجنون ببار ای بارون

ببار ای ابر بهار
با دلُم به هوای زلف یار
داد و بیداد از این روزگار
ماهُ دادن به شبهای تار ای بارون

ببار ای بارون ببار
با دلُم گریه كن، خون ببار
در شبای تیره چون زلف یار
بهر لیلی چو مجنون ببار ای بارون


دلا خون شو خون ببار
بر كوه و دشت و هامون ببار
دلا خون شو خون ببار
بر كوه و دشت و هامون ببار
به سرخی لبای سرخ یار
به یاد عاشقای این دیار
به داغ عاشقای بی مزار ای بارون

ببار ای بارون ببار
با دلُم گریه كن، خون ببار
در شبای تیره چون زلف یار
بهر لیلی چو مجنون ببار ای بارون

با دلُم گریه كن، خون ببار
در شبای تیره چون زلف یار
بهر لیلی چو مجنون ببار ای بارون
 

s_aa

کاربر فعال تالار اسلام و قرآن ,
کاربر ممتاز
ببار ای بارون ببار
با دلم گریه کن خون ببار
در شبای تیره چون زلف یار
بحر لیلی چو مجنون ببار ای بارون....
داد و بیداد از این روزگار
ماه و دادن به شبهای تار
ای بارون....
 

sweetest

عضو جدید
کاربر ممتاز
گریستن را گاهی توان آن نیست
که ترجمه اندوه آدمی باشد ...
 
  • Like
واکنش ها: floe

Sinai

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز


من
همه‌ی ابرهای آسمان را
گريه می‌کنم
تو
همه‌ی خورشيدهای خدا را
بتاب
!
نمی‌دانستم هر روز
هفت هشت ده بار
عاشق تو می‌شوم
،هر روز
نمی‌دانستم
با خورشيد می‌آيی
يا با ماه؟
بگو در کدام افق
دنبالت بگردم
 

Reyhana.A

کاربر بیش فعال


آمدم تا مست و مدهوشت كنم اما نشد

عاشقانه تكيه بر دوشت كنم اما نشد

آمدم تا از سر دلتنگي و دلواپسي

گريه تلخي در آغوشت كنم اما نشد

آرزو كردم كه يك شب در سراب زندگي

چون شراب كهنه اي نوشت كنم اما نشد

نازنينم، نازنينم

ياد تو هرگز نرفت از خاطرم

آمدم تا اين سخن آويزه گوشت كنم اما نشد

شعله شد تا به دل خاكستر احساس تو

لحظه اي رفتم كه خاموشت كنم اما نشد

بعد از آن نامهربانيهاي بي حد وحصر
سعي كردم تا فراموشت كنم اما نشد:cry:
 
  • Like
واکنش ها: floe

Sinai

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
یک لحظه شامگاه به زیبایی تو بود
جذاب بود و آرام
آرام می گذشت
مدهوش عطرهای نهانش
زیبایی برهنه ی شب رازپوش بود
حتی به ما نگفت که آزادی
ترجیح بر اسارت دارد
یا خیر
شب سرگذشت ما را
از پیش چشم می گذرانید
ما نیز می گذشتیم
زنجیرهای ثانیه بر خواب های ما
و قیچی طلایی
در خاوران مهیا می شد
صبحی که می رسید به تنهایی تو بود
 

floe

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
بی هوا رفتی و بی هوا شکستم گریه کردم تو کجایی، گریه کردم
تو سفر کردی و دنیام زیرورو شد گفته بودی که دیگه بر نمیگردم
باورم نمیشه چشمات روبروم نیست عزیزم چشمای تو دنیای من بود
با تو من به اوج قصه می رسیدم قصه چشمای تو دنیای من بود
بی هوا رفتی و بی هوا بریدی لحظه لحظه های عمر ما حروم شد
نامه ت رو خوندم و صد دفعه شکستم چرا آخرش به این تلخی تموم شد
 

yassi66

عضو جدید
کاربر ممتاز
شب ها که در خیابان خلوت خواب
پا به پای غرور و قافیه می روی
مرگ با لباس چین دار بلندش
پای پنجره ی اتاقم می اید
سوت می زند
و منتظر می ماند
قوطی قرص های این قلب بی قرار که سبک تر شد
مرگ هم بر می گردد
می رود سراغ سرایدار پیر همسایه
نه ! عزیز دلم
تازگی بوف کور هدایت را نخوانده ام
اینها که نوشتم حقیقت محض است
باور نمی کنی ، یک شب به کوچه ی دلتنگ ما بکوچ
کنار همان درخت که پر از خاطرات خط خورده است
بایست و تماشا کن
تا ببینی چکونه به دامن دریا و گریه می روم
بس کن ای دل ساده
صفحه صفحه برای که گریهمی کنی ؟
کتاب کبود گریه ها را آهسته ببند
تا خواب بی خروس بانوی بهار را بر هم نزنی
گوش کن! درمانده ی درد آلود
از پس پرده های پنجره
صدای سوت می اید
 
  • Like
واکنش ها: floe
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
nadernorozi نگاه کن ادبیات 216
JU JU یادداشت کن ! ادبیات 1000
mohammad azizi معماری با مصالحی از جنس دل ادبیات 18272
MAHDI.VALVE دل نامه یا نامه دل ادبیات 9509
سرمد حیدری دل نوشته‌هاي عرفاني ادبیات 430

Similar threads

بالا