دل نامه یا نامه دل

وضعیت
موضوع بسته شده است.

mitra*

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
گاهي سکوتي ژرف از هر فريادي رساتر است و گاهي فريادي رسا از هر سکوتي ژرف تر.
 

mitra*

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
لرزش بي تاب صدايت از سر درونت خبرم مي دهد.
کاش مي شد روياها را واقعا لمس کرد .
کاش عهدي و پيماني نبود.
کاش دوري نبود، کاش نزديکي نبود.
کاش عشق نبود، کاش جدايي نبود.
کاش غريبي نبود، کاش آشنايي نبود.
کاش من نبودم، کاش ما نبوديم.
اما نه کاش تنها ما بوديم و.....
 

kajal4

عضو جدید
کاربر ممتاز
همین که با تمام خستگی ات

هیچ دری را

پشت سرت نبسته ای

دنبال هر بادی که بیایم به تو می رسم ...!
 

mitra*

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
وضوي نشکسته‌ام را
تازه مي کنم باز
خلسه‌ي صداي دف
پروازم مي دهد
برسر سجاده‌ي عشقت
به سجده‌اي هزار ساله مي روم
بغضم مي ميرد
و من باز زنده مي شوم
 

MAHDI.VALVE

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
سلام به همه دوستان گلم استارتر با شما صحبت میکنه
ممنون که این تاپیکو زنده نگه داشتید
اسم نمیارم از همتون ممنونم از اونهاییکه قول دادن به این تاپیک سربزنن
من بعد از چند ماه اومدم که از شما تشکر کنم
مرده آنست که نامش به نکویی نبرند
دوستون دارم بای
 

rahil rachel

عضو جدید
عشق یک جوشش کور است و پیوندی از سر نابینایی. اما دوست داشتن پیوندی از روی خودآگاه و بصیرت است. عشق از غریزه آب می خورد و هرچه از غریزه سرزند بی ارزش است و دوست داشتن از روح طلوع می کند و تا هرجا که یک روح ارتفاع دارد، دوست داشتن نیز همگام با آن اوج می یابد
 

mahshid m

عضو جدید
کاربر ممتاز
من ریگ ته جویم

تو رود خروشانی

مستم به نگاه تو

هستم به خیال تو

یا رب همه فریادم

فردا که غمش دارم

یا رب که غمم دارد

هر سایه که بنشانم

دل را به تو بسپارم

راهی به سفر گشتم

همسایه غم گشتم

یا رب مددی کن تو
 

mahshid m

عضو جدید
کاربر ممتاز
یه روز بارون .... یه روز افتاب !

یه روز اروم .... یه روز بی تاب !

یه روز با من .... یه روز بی من !

یه روز همدل .... یه روز دشمن !

یه روز ابی ترین دریا .... یه روز تاریک مثل فردا !

یه روز بقل بقل آغوش .... یه روز ستاره ای خاموش !

یه روز غمگین .... یه روز بی غم !

یه روز تا سقف یک آغاز .... یه رو پایان بی آغاز !

یه روز همسایه با رویا .... یه روز سردرگم و تنها !

یه روز با هم .... یه روز بی هم !
 

mahshid m

عضو جدید
کاربر ممتاز
صدا مي کنم ترا



وقتي نگاهم در نگاهت مات مي ماند



وقتي سکوتم ، عاشقانه ترين ها را در حصار بي صداييش براي تو مي خواند



صدا مي کنم ترا



وقتي صدايم زارتعاش عشق مي لرزد



و جنون شقايق وحشي مرا سوي تو آرام آرام اين گونه عاشقانه مي کشاند



صدايم را ...



بشنو صدايم را.
 

mahshid m

عضو جدید
کاربر ممتاز
تو آخرین مسافر این ایستگاه بودی

که در پاییزی شاد از راه رسیدی

کوپه ای را اشغال کردی

و در بی نهایت افق ناپدید شدی

و پس از تو راهها محو شدند

ریل های آهنی در هم پیچیدند

و اتاقک رو به ایستگاه

از حجم تنهایی پر شد

اینک،

نه پرنده ای پر می زند

و نه آوازی به گوش می رسد

همه جا سکوت است

سکوت ، سکوت
 

mitra*

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
من همه دلم را به ابرها
سپرده‌ام
تا بارانش بر زمينت ببارد
تا چنان چون باغ بهاري
شاداب گردي
تا با هوايت
هر مسافر عاشقي را
جان تازه‌اي بخشي
با باران دلم
با هواي دلت
تمامي احساسم را
به ابرها سپرده‌ام
تا با آذرخشي
فرياد برآرد
بمان
 

kajal4

عضو جدید
کاربر ممتاز
کسی عقربه ها را به من پس نداد
تا در اندک زمانی که دارم
بتوانم در بازگرداندن لحظه های با تو
امانت دار خوبی باشم
دلواپس تک تک ثانیه ها
بهتر از دلتنگی در این تنهایی است..........
 

mitra*

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
چشمهايم را بستم
تا پنهان شدنت را نبينم
1 , 2, 3 ... 10
هزاران 10
و تو
هنوز نگفتي بيا
.................................
پشت سرت ايستادم
در سکوتي محض
و نگاهت ميکردم
صبرت را
اشتياقت را
ترديد بيشتر از اشتياقت را
منتظر بودم که شمارشت تمام شود و برگردي
ميخواستم همينکه برگشتي بگويمت بيا
و تو غافلگير شوي
و چشمانت برق بزند
............
چشمهايت را بستي
تا من پنهان شوم
و شمردي
1 , 2, 3 ... 10
هزاران 10
.......................
برگرد
خواهش ميکنم
من پنهان نشده ام
اينجا ايستاده‌ام
درست پشت سرت
فقط کافيست چشمانت را باز کني
فقط کافيست
فقط..........
کافي .......
ديگر کافيست
 

mitra*

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
صدايت مي زنم
کوه بازمي گرداند صدايم را
پژواک صدا صدا صدا
در ميان صداهاي رفته
و بازآمده
پي نام تو ميگردم
پرشور، سرگردان، بي تاب......
گم کرده‌ام نشاني ات را ؟!
يا که شايد ديگر ، برجاي نمي گذاري نشاني از خود ؟
ديوانه‌ام آيا ؟
آري ، هستم
گفته‌ام بارها
و ميدانم پژواک ديوانگي هايم روزي
سرگردان تر ميکند مرا، تورا
شوقهايم را پاسخي
تاب بي دلي ات نيست مرا
مزه‌ي بهار مي دهي بهار
باران، باران ، باران
 

mitra*

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
لحظه‌ لحظه‌هايي فراتر از ساعت
فراتر از روز
انديشيده‌ام
با دل
با احساس
آن که شک مي کرد احساس بود
وانکه مي لرزيد دل
تو رازت را مي گويي......
بيشتر از هرکس
روشنتر از خورشيد
پس بگذر
همچون باد
و بمان چون نسيم
چون بوي باران
خيالم را نمناک کن
همچنانکه چشمان دلم را......
 

شراره خانم

عضو جدید
آموخته ام که با پول مي شود خانه خريد ولي آشيانه نه، رختخواب خريد ولي خواب نه، ساعت خريد ولي زمان نه، مي توان مقام خريد ولي احترام نه، مي توان کتاب خريد ولي دانش نه، دارو خريد ولي سلامتي نه، خانه خريد ولي زندگي نه و بالاخره ، مي توان قلب خريد، ولي عشق را نه.
آموخته ام ... که تنها کسي که مرا در زندگي شاد مي کند کسي است که به من مي گويد: تو مرا شاد کردي
 

mahshid m

عضو جدید
کاربر ممتاز
شبی غمگین، شبی بارونی و سرد مرا در غربت فردا رها کرد

دلم در حسرت دیدار او ماند مرا چشم انتظار کوچه ها کرد

به من می گفت تنهایی غریب است

ببین با غربتش با من چه ها کرد

تمام هستیم بود و ندانست که در قلبم چه آشوبی به پا کرد

و او هرگز شکستم را نفهمید

اگر چه تا ته دنیا صدا کرد ...
 

mahshid m

عضو جدید
کاربر ممتاز
من پذیرفتم که عشق افسانه است ... این دل درد آشنا دیوانه است

می روم شاید فراموشت کنم ... با فراموشی هم آغوشت کنم

می روم از رفتن من شاد باش ... از عذاب دیدنم آزادباش

گر چه تو تنها تر از ما می روی ... آرزو دارم ولی عاشق شوی

آرزو دارم بفهمی درد را ... تلخی بر خوردهای سرد را
 

apn1388

کاربر بیش فعال
سیه چشمی به کار عشق استاد
به من درس محبت یاد می داد
مرا از یاد برد آخر ولی من
به جز او عالمی را بردم از یاد
 

*mahda*

عضو جدید
خدایا چه غریبانه ،غربتت را در قریبترین غربت زندگی ام درک کردم.خودم گفتم اگه دوست دارین نظر بدین.
 

hale a.a

عضو جدید
کاربر ممتاز
تو ميگويي دوستت دارم و من صادقانه باور ميكنم...تو ميروي و من هنوز طعم دوستت دارم هايت زير دندان دلم جا مانده....
 

شراره خانم

عضو جدید
ارد بزرگ می گوید : شراره های آتش دل تا به آسمانها کشیده می شود هر چند در پرگار نگاه چشم نگنجد .
 
وضعیت
موضوع بسته شده است.

Similar threads

بالا