مشاعره با شعر سعدی

[blue bee]

تو فارغ از من و من در غم تو
بیا ببین که ز غم بر چه سان پریشانم

 

[kachal63]

من همان روز دل و صبر به یغما دادم
که مقید شدم آن دلبر یغمایی را

 

[blue bee]

ز عطر مجمر وصفت نیافتم بویی
ازان ز آتش دل چون دخان پریشانم

سپاس، فعلا...

 

[sahar-architect]

مرا مگوي كه سعدي طريق عشق رها كن
سخن چه فايده گفتن چو پند ننيوشم

 

[kachal63]

مشنو ایدوست که غیر از تو مرا یاری هست
یا شب و روز بجز عشق توام کاری هست

 

[sahar-architect]

مشنو ایدوست که غیر از تو مرا یاری هست
یا شب و روز بجز عشق توام کاری هست

و را در بوستان بايد كه پيش سرو بنشيني
وگرنه باغبان گويد كه ديگر سرو ننشانم

 

[kachal63]

من خود آن سنگ به جان میطلبیدم همه عمر
کاین قفس بشکند و مرغ بپرواز آید

 

[sahar-architect]

من خود آن سنگ به جان میطلبیدم همه عمر
کاین قفس بشکند و مرغ بپرواز آید

دل دردمند مارا كه اسيرتوست يارا
به وصال مرهمي نه چو به انتظار خستي

 

[kachal63]

یکی را چون ببینی کشته دوست
به دیگر دوستانش ده بشارت

 

[siyavash51]

تورا سریست که با ما فرو نمی آید

مرا دلی که صبوری ازو نمی آید

 

[kachal63]

دمی با دوست در خلوت به از صد سال در عشرت
من آزادی نمیخواهم که با یوسف بزندانم

 

[siyavash51]

من ندانستم از اول که تو بی مهر و وفایی

عهد نابستن از آن به که ببندی و نپایی

 

[maryam_22]

یار آن بود که صبر کند بر جفای یار

ترک رضای خویش کند در رضای یار

 

[siyavash51]

روز بهارست خیز تا به تماشا رویم

تکیه بر ایام نیست تا دگر آید بهار

 

[maryam_22]

رفیق مهربان و یار همدم

همه کس دوست می‌دارند و من هم

 

[دختر شرقی]

ما ملامت را به جان جوییم در بازار عشق

کنج خلوت پارسایان سلامت جوی را

 

[eksir]

اگر مراد تو ای دوست بی مرادی ماست

مراد خویش دگرباره من نخواهم خواست

​

 

[دختر شرقی]

تو را که هر چه مرادست می‌رود از پیش

ز بی مرادی امثال ما چه غم دارد

 

[eksir]

دل هر که صید کردی نکشد سر از کمندت

نه دگر امید دارد که رها شود ز بندت

به خدا که پرده از روی چو آتشت برافکن

که به اتفاق بینی دل عالمی سپندت


​

 

[دختر شرقی]

تو خود به صحبت امثال ما نپردازی

نظر به حال پریشان ما نیندازی

وصال ما و شما دیر متفق گردد

که من اسیر نیازم تو صاحب نازی

 

[eksir]

یار من آن که لطف خداوند یار اوست

بیداد و داد و رد و قبول اختیار اوست

دریای عشق را به حقیقت کنار نیست

ور هست پیش اهل حقیقت کنار اوست


​

 

[sahar-architect]

تا خار غم عشقت آویخته در دامن
کوته نظری باشد رفتن به گلستان​ها

 

[maryam_22]

از در در آمدي و من از خود به در شدم

گويي كز اين جهان به جهان دگر شدم

 

[naghmeirani]

مجلس تمام گشت و به پایان رسید عمر

ما همچنان در اوّلِ وصفِ تو مانده ایم

 

[maryam_22]

مكن پيش ديوار غيبت بسي

بود كز پسش گوش دارد كسي

 

[naghmeirani]

یارِ نا پایدار دوست مدار

دوستی را نشاید این غدّار

 

[blue bee]

دلا گر دوستی داری به ناچار
بباید بردنت جور هزاران

 

[دختر شرقی]

ندهم دل به قد و قامت سرو

که چو بالای دلپذیر تو نیست

 

[eksir]

تو پادشاهی گر چشم پاسبانان همه شب

به خواب درنرود پادشا چه غم دارد

​

 

[blue bee]

امیر خوبان آخر گدای خیل توایم
جواب ده که امیر از گدا چه غم دارد