مشاعره با شعر سعدی

siyavash51

عضو جدید
دوش دور از رویت ای جان جانم از غم تاب داشت

ابر چشمم بر رخ از سودای تو سیلاب داشت
 

iman.mpr

عضو جدید
دوش دور از رویت ای جان جانم از غم تاب داشت / ابر چشمم بر رخ از سودای دل سیلاب داشت
در تفکر عقل مسکین پایمال عشق شد / با پریشانی دل شوریده چشمم خواب داشت
 

maryam_22

عضو جدید
کاربر ممتاز
تو را حکایت ما مختصر به گوش آید

که حال تشنه نمی‌دانی ای گل سیراب
 

salvador

کاربر فعال ادبیات
کاربر ممتاز
تا مگر یک نفسم بوی تو آرد دم صبح

همه شب منتظر مرغ سحرخوان بودم
 

maryam_22

عضو جدید
کاربر ممتاز
متناسبند و موزون حرکات دلفریبت

متوجه است با ما سخنان بی حسیبت
 

iman.mpr

عضو جدید
متناسبند و موزون حرکات دلفریبت

متوجه است با ما سخنان بی حسیبت

تا مرا با نقش رویش آشنایی اوفتاد / هر چه می​بینم به چشمم نقش دیوار آمدست
ساربانا یک نظر در روی آن زیبا نگار / گر به جانی می​دهد اینک خریدار آمدست
 

maryam_22

عضو جدید
کاربر ممتاز
تو شبی در انتظاری ننشسته‌ای چه دانی

که چه شب گذشت بر منتظران ناشکیبت
 

iman.mpr

عضو جدید
تو شبی در انتظاری ننشسته‌ای چه دانی

که چه شب گذشت بر منتظران ناشکیبت

تا بود بار غمت بر دل بی​هوش مرا / سوز عشقت ننشاند ز جگر جوش مرا
نگذرد یاد گل و سنبلم اندر خاطر / تا به خاطر بود آن زلف و بناگوش مرا
 

salvador

کاربر فعال ادبیات
کاربر ممتاز
تو با این لطف طبع و دلربایی

چنین سنگین دل و سرکش چرایی
 

salvador

کاربر فعال ادبیات
کاربر ممتاز
یار زیبا گر هزارت وحشت از وی در دل است
بامدادان روی او دیدن صباح مقبل است


سلام مشتاق دیدار بودیم خوش اومدید:gol:

تنگدلی که نیارد کشید زحمت گل

ملامتش نکنند ار ز خار برگردد
 
آخرین ویرایش:

salvador

کاربر فعال ادبیات
کاربر ممتاز
تا چه رویست آن که حیران مانده‌ام در وصف او

صبحی از مشرق همی‌ تابد یکی از روزنش
 

salvador

کاربر فعال ادبیات
کاربر ممتاز
دور به آخر رسید و عمر به پایان

شوق تو ساکن نگشت و مهر تو زایل
 

siyavash51

عضو جدید
لذت وقتهای خویش قدر نداشت پیش من

گر پس از این دمی چنان یابم قدر دامنش
 

salvador

کاربر فعال ادبیات
کاربر ممتاز
لذت وقتهای خویش قدر نداشت پیش من

گر پس از این دمی چنان یابم قدر دامنش

درود سیاوش عزیز:gol:

شرمنده طبق معمول تشکر ندارم:gol:

شراب وصل تو در کام جان من ازلیست

هنوز مستم از آن جام آشنایی باز
 

siyavash51

عضو جدید
درود سیاوش عزیز:gol:

شرمنده طبق معمول تشکر ندارم:gol:

شراب وصل تو در کام جان من ازلیست

هنوز مستم از آن جام آشنایی باز

درود بر سالوادور سیلینسای گل ... حضورت هزاران تشکره !

تو هیچ عهد نبستی که عاقبت نشکستی

مرا بر آتش عشقت نشاندی و ننشستی
 

salvador

کاربر فعال ادبیات
کاربر ممتاز
درود بر سالوادور سیلینسای گل ... حضورت هزاران تشکره !

تو هیچ عهد نبستی که عاقبت نشکستی

مرا بر آتش عشقت نشاندی و ننشستی

ممنون استاد:gol:
امروز تو باشگاه بد جور سالوادور کوشون بود استاد. تو همه تاپیکها ی دادن و الان همه چیز و ی بزرگ میبینم.

شبت خوش سیاوش عزیز:gol:

یک روز به شیدایی در زلف تو آویزم

زان دو لب شیرینت صد شور برانگیزم




گر قصد جفا داری اینک من و اینک سر

ور راه وفا داری جان در قدمت ریزم
 

primrose

عضو جدید
کاربر ممتاز
من آن خاک وفادارم که از من بوی مهر آید

وگر بادم برد چون شعر هر جزئی به اقصایی
 

iman.mpr

عضو جدید
یار باید که هر چه یار کند / بر مراد خود اختیار کند
زینهار از کسی که در غم دوست / پیش بیگانه زینهار کند
 

maryam_22

عضو جدید
کاربر ممتاز
دست من گیر که بیچارگی از حد بگذشت

سر من دار که در پای تو ریزم جان را
 

maryam_22

عضو جدید
کاربر ممتاز
دست من گیر که بیچارگی از حد بگذشت

سر من دار که در پای تو ریزم جان را
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
این تمنایم به بیداری میسّر کی شود؟

کاشکی خوابم گرفتی تا به خوابت دیدمی
 

shabahangh

عضو جدید
یار گزیده ام بسی چون تو ندیده ام کسی
شمع چنین نیامده است از در هیچ مجلسی
 

Similar threads

بالا