وفای شمع را نازم که بعداز سوختن هر دم
به سر خاکستری در ماتم پروانه میریزد
دنیا خوش است و مال عزیز است و تن شریف/لیکن رفیق بر همه چیزی مقدم است
وفای شمع را نازم که بعداز سوختن هر دم
به سر خاکستری در ماتم پروانه میریزد
دست از دامان شب برداشتموفای شمع را نازم که بعداز سوختن هر دم
به سر خاکستری در ماتم پروانه میریزد
رفتم مرا ببخش و مگو او وفا نداشت
راهی بجز گریز برایم نمانده بود
دل به نگاه اولین گشت شکار چشم تورفتم مرا ببخش و مگو او وفا نداشت
راهی بجز گریز برایم نمانده بود
دل به نگاه اولین گشت شکار چشم تو
زخم دگر چه میزنی صید بخون طپیده را
مي دانم سبزه اي را بكنم خواهم مرداگر بر جای من غیری گزیند دوست حاکم اوست/حرامم باد اگر من جان به جای دوست بگزینم
میکرد شبی نسبت خود شمع به خوبان
چون خواست که نام تو برد سوخت زبانش
شیرازه ی جمعیت مستان خط جام است/آزاد بود هر که در این حلقه ی دام است
تا که بودیم نبودیم کسی
کشت ماراغم بی همفسی
تا که رفتیم همه یار شدند
خفته ایم وهمه بیدارشدند
تو را چو غنچه بود خنده بر دهان بی من
مرا چو لاله بود داغ برجگر بی تو
تا نفس باقی است ،نامِ دوست باشد بر زبانموان که سوگند خورم جز به سر او نخورم
وان که سوگند من و توبه ام اشکست کجاست؟
تا نفس باقی است ،نامِ دوست باشد بر زبانم
تا که جانی هست ،نقشِ یار باشد در ضمیرم
گفت : من دوست دارمت ،گفتممرگ اگر مرد است گو نزد من آی
تا کشم خوش در کنارش تنگ تنگ
گفت : من دوست دارمت ،گفتم
تا کی ؟ آهسته گفت : تا هستم
این سان که چرخ میگذرد بر مدار شوم
بیم خسوف و تیرگی ماه میرود
کرد شوق چمن وصل تو ای مایه ناز
بلبل طبع مرا قافیه پرداز امشب
به حدیث من و حسن تو نیفزود کسی
حد همین است سخن دانی و زیبایی را
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
![]() |
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | |
![]() |
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |