مشاعرۀ سنّتی

[azadeh_arch _eng]

من مهربانی را ستودم
من با بدی پیکار کردم

 

[naghmeirani]

می دانستم که عهد و پیمانِ مرا

درهم شکنی ولی به این زودی نه


آزاده جون! شب خوش....

 

[eng-software]

می دانستم که عهد و پیمانِ مرا

درهم شکنی ولی به این زودی نه


آزاده جون! شب خوش....

هیچ آگاه نیاسود درین ظلمت
هیچ دیوانه نشد بسته این زندان

 

[venous_20]

نماز شام غريبان چو گريه آغازم
به مويه هاي غريبانه قصه پردازم
بياد يارو و ديار آنچنان بگريم زار
كه از جهان ره و رسم سفر براندازم

 

[Neg@rM]

من نگویم که مرا از قفس آزاد کنید
قفسم برده به باغی و دلم شاد کنید

 

[venous_20]

دلي يا دلبري، يا جان و يا جانان، نمي‌دانم
همه هستي تويي، في‌الجمله، اين و آن نمي‌دانم

 

[raha]

من چه ميدانم سر انگشتش چه كرد
در ميان خرمن گيسوي من
آنقدر دانم كه اين آشفتگي
زان سبب افتاده اندر موي من

 

[naghmeirani]

نا امیدم از زمین و از زمان
پاسخم نه این ، نه آن ... نمی دهد
پاره های این دل شکسته را
گریه هم دوباره جان نمی دهد

 

[raha]

دردا كه هدر داديم آن ذات گرامي را
تيغيم و نمي بریم،ابريم و نمي باريم...

 

[azadeh_arch _eng]

من از زبان اب،پرنده،نسیم و ماه
با مردم زمانه سخن ها سروده ام
من از زبان برگ درد درخت را
در زیر تازیانه ی بیداد برگ و باد
در پیش چشم مردم عالم گشوده ام

 

[salvador]

ما را بر آستان تو بس حق خدمت است

ای خواجه بازبین به ترحم غلام را

 

[azadeh_arch _eng]

این جهان:دریا
زمان:چون موج
ما:مانند نقش
لحظه هایی مهمان هستی ده هستی ربا

 

[naghmeirani]

ای خواهشی که خواستنی تر ز پاسخی
با چون تو پرسشی چه نیازی جواب را

 

[salvador]

اگر چه مستی عشقم خراب کرد ولی

اساس هستی من زان خراب آبادست

 

[naghmeirani]

تا شدم حلقه به گوش در میخانه عشق

هر دم آید غمی از نو به مبارک بادم

 

[salvador]

من اندر آن که دم کیست این مبارک دم

که وقت صبح در این تیره خاکدان گیرد

 

[naghmeirani]

دو دستم ساقه سبز دعایت
گـل اشـکم نثـار خاک پایـت
دلم در شاخه یاد تو پیچیـد
چو نیلوفر شکفتـم در هوایت

 

[azadeh_arch _eng]

تو که اهسته میخوتنی قنوت گریه هایت را
میان ربنای سبز دستانت دعایم کن
که محتاج دعایم من
بچه ها شرمنده تشکر ندارم

 

[salvador]

نام آن کس بر که مرده از جمالش زنده شد

گریه‌های جمله عالم در وصالش خنده شد


یاد آن کس کن که چون خوبی او رویی نمود

حسن‌های جمله عالم حسن او را بنده شد

 

[azadeh_arch _eng]

دیشب تمام خاطرات با تو بودن را دور ریختم
و امروز هر چه کردم خود را نیافتم

 

[salvador]

ملالتی که کشیدی سعادتی دهدت

که مشتری نسق کار خود از آن گیرد


از امتحان تو ایام را غرض آن است

که از صفای ریاضت دلت نشان گیرد

 

[naghmeirani]

دلم ز جورِ تو خون شد ولی حدیثِ محبت

ز هر زبان که به گوشم رسید یادِ تو کردم

 

[salvador]

ما مریدان روی سوی قبله چون آریم چون

روی سوی خانه خمار دارد پیر ما

 

[naghmeirani]

این ترانه بوی نان نمی دهد
بوی حرف دیگران نمی دهد
سفره ی دلم دوباره باز شد
سفره ای که بوی نان نمی دهد

 

[salvador]

داورا خاک راه تو وحشی

که ز بی‌لطفی تو شد پامال

 

[naghmeirani]

لب به خنده باز کن ای ماهروی

خنده ای از آن لبانم آرزوست

 

[maryam_22]

تا تو نگاه مي كني كار من آه كردن است

اي به فداي چشم تو اين چه نگاه كردن است

 

[azadeh_arch _eng]

تو که اهسته میخوانی قنوت گریه هایت را
میان ربنای سبز دستانت دعایم کن

 

[elnaz66]

نگاه کن که موم شب به راه ما

چگونه قطره قطره آب می شود

صراحی سیاه دیدگان من به لای لای گرم

تو لبالب از شراب خواب می شود

به رو روی گاهواره های شعر من

نگاه کن

تو می دمی و آفتاب می شود .

 

[*زهره*]

دلبر برفت و دلشدگان را خبر نکرد
یاد حریف شهر و رفیق سفر نکرد

یا بخت من طریق مروت فروگذاشت
یا او به شاهراه طریقت گذر نکرد