وای یهو از اجنه و اشباح ترسیدم واویلا فضای خونه با صحبت ها ترسناک شده بود ، هوا تاریک شده بود ، دختر برادرم باهام بود ولی رفت خونه شون تو خونه تنها شدم عصری ،خیلی ترس برم داشت .. سریع در رو قفل کردم رفتم پارک کنار خونه رو صندلی نشستم ! تا چند دقیقه قلبم تند تند میزد ، الان خونه ام .. برادر کوچکترم که پدر همون دختر بردارم بود که باهام بود اومده که تنها نباشم !
مادرم و خواهر بزرگم رفتن روستا ! من نرفتم !
بسم الله الرحمن الرحیم
من تو اتاقم رو تخت دراز کشیدم ، بردارم تو پذیرایی خوابه .
مادرم و خواهر بزرگم رفتن روستا ! من نرفتم !
بسم الله الرحمن الرحیم
من تو اتاقم رو تخت دراز کشیدم ، بردارم تو پذیرایی خوابه .
آخرین ویرایش:

همشم از من میگیرن ! چرا ؟