الان چه حسي داري؟
- شروع کننده موضوع (✿◠‿◠) Darya
- تاریخ شروع
درب وداغون ولی همی ک خونم تمیزه لبم میخنده
طبق معمول گشنمه
منم یک ماه قبل یه جایی مهمون بودم، یکی از مهمونها یه عکس نشونم داد که ببین عکس دوست دختر پسرم رو، ببین برام چی فرستاده؟ یعنی با عشق و علاقه ی فراوون داشت میگفتا، دختره براش فیلم فرستاده بود.وای حس یه آدم اسکل
بیرون بودم پسرم اومد دنبالم ،گفت بریم دنبال دوست دخترم
نه میدونستم چی بگم یا چکار کنم
فقط تونستم سلام علیک کنم و سال نو تبریک بگم
حتی روم نشد درست نگاش کنم
خیلی حس بدی بود
حالا منو میگی جوری تعجب کرده بودم و اصلا غیرتی شده بودم که انگار دوست دختر پسر من برام فیلم فرستاده بود
حس منم بد بود، واقعا بهم برخورده بود که ممکنه یه روز پسرم دوست دختر داشته باشه
حالا رفتین دیدنش که چی بشه؟ بعدش کجا رفتین؟ اون جلو نشست یا خودت؟
اصن نگم برات من رفته بودم مزار همسرم دیگه قیافمو تصور کن چشام پف کرده درب و داغون اصن یه وضعیمنم یک ماه قبل یه جایی مهمون بودم، یکی از مهمونها یه عکس نشونم داد که ببین عکس دوست دختر پسرم رو، ببین برام چی فرستاده؟ یعنی با عشق و علاقه ی فراوون داشت میگفتا، دختره براش فیلم فرستاده بود.
حالا منو میگی جوری تعجب کرده بودم و اصلا غیرتی شده بودم که انگار دوست دختر پسر من برام فیلم فرستاده بود
حس منم بد بود، واقعا بهم برخورده بود که ممکنه یه روز پسرم دوست دختر داشته باشه
حالا رفتین دیدنش که چی بشه؟ بعدش کجا رفتین؟ اون جلو نشست یا خودت؟
اون طفلی هم از باشگاه اومده بود بدتر از من
جایی نرفتیم من و رسوندن خودشون رفتن فقط تعارف کردم بیاد خونمون .من اصلا بلد نیستم چکار کنم
اتفاقا خیلی خوشحالم خودشون همو انتخاب کردن
انشاالله که به نتیجه برسن
چون اول اومده بود من و برداشت جلو نشسته بودم
یکی از چالش‌ها این بود نمیدونستم چکار کنم قفل شده بودم
بعد پیاده شدم بهش گفتم عزیزم برو بشین جلو روش نمیشد طفلی
پسرتون چه روزی رو هم برای روبرو کردن شما دوتا انتخاب کرده بوداصن نگم برات من رفته بودم مزار همسرم دیگه قیافمو تصور کن چشام پف کرده درب و داغون اصن یه وضعی
اون طفلی هم از باشگاه اومده بود بدتر از من
جایی نرفتیم من و رسوندن خودشون رفتن فقط تعارف کردم بیاد خونمون .من اصلا بلد نیستم چکار کنم
اتفاقا خیلی خوشحالم خودشون همو انتخاب کردن
انشاالله که به نتیجه برسن
چون اول اومده بود من و برداشت جلو نشسته بودم
یکی از چالش‌ها این بود نمیدونستم چکار کنم قفل شده بودم
بعد پیاده شدم بهش گفتم عزیزم برو بشین جلو روش نمیشد طفلی
چه شکلی بود؟ اسمش چی بود؟ پسندیدیش؟ اگه بدونی چقدر من الان فضولیم گل کرده
اصلا روم نشد درست ببینمشپسرتون چه روزی رو هم برای روبرو کردن شما دوتا انتخاب کرده بود
چه شکلی بود؟ اسمش چی بود؟ پسندیدیش؟ اگه بدونی چقدر من الان فضولیم گل کرده
یه نظر دیدم چشاش عسلی روشن بود خوشگل بود
مهم خودشونن همو بپسندند
کنجکاوی عزیزم
آخرین ویرایش:
نه قربونت برم همون فضولی بیشتر به حس و حال الانم میخورهاصلا روم نشد درست ببینمش
یه نظر دیدم چشاش عسلی روشن بود خوشگل بود
مهم خودشونن همو بپسندند
کنجکاوی عزیزم
ایشالله که جفتشون آدم مناسب برای همدیگه باشن تا خیال تو هم راحت بشه
جای علیرضا خالی اگه بود میگفت عروسی دعوتمون کن
ممنون عزیزمنه قربونت برم همون فضولی بیشتر به حس و حال الانم میخوره
ایشالله که جفتشون آدم مناسب برای همدیگه باشن تا خیال تو هم راحت بشه
جای علیرضا خالی اگه بود میگفت عروسی دعوتمون کن
اره واقعا جاش خالیه
دارم علیرضا رو تصور میکنم که این دو سه روزه مشغول پذیرایی و مهمون داریهممنون عزیزم
اره واقعا جاش خالیه
سلام،چه برخورد جالبی داشتین،برام عجیب بوداصن نگم برات من رفته بودم مزار همسرم دیگه قیافمو تصور کن چشام پف کرده درب و داغون اصن یه وضعی
اون طفلی هم از باشگاه اومده بود بدتر از من
جایی نرفتیم من و رسوندن خودشون رفتن فقط تعارف کردم بیاد خونمون .من اصلا بلد نیستم چکار کنم
اتفاقا خیلی خوشحالم خودشون همو انتخاب کردن
انشاالله که به نتیجه برسن
چون اول اومده بود من و برداشت جلو نشسته بودم
یکی از چالش‌ها این بود نمیدونستم چکار کنم قفل شده بودم
بعد پیاده شدم بهش گفتم عزیزم برو بشین جلو روش نمیشد طفلی
انشالله راهنماشون برای ازدواج باشین
مطمئنا تجربه ی شما به انتخاب درستشون کمک خواهد کرد.حس الانم خوشحالی برای دیدن برادرزاده ام
خسته م،بعد از دوساعت که از بیرون اومدیم تازه دراز کشیدم.
رفتیم بیرون یه دور زدیم و برگشتیم خونه، برای شام آبگوشت گذاشتم، ظرفهای ناهار رو شستم، توی یخچال پر از غذای مونده از این چند روز بود، همه رو ریختم دور و یه نظمی به یخچال دادم.
شوهرم و پدرشوهرم که باز ما رفتیم بیرون، این دوتا دوباره مریض شدن و هردو دراز کش و بیحالن، مادرشوهرم هم بنده خدا 75 سالشه، ازش انتظار ندارم پابه پای من بایسته، یکم کمک کرد و رفت دراز کشید.
رفتیم بیرون یه دور زدیم و برگشتیم خونه، برای شام آبگوشت گذاشتم، ظرفهای ناهار رو شستم، توی یخچال پر از غذای مونده از این چند روز بود، همه رو ریختم دور و یه نظمی به یخچال دادم.
شوهرم و پدرشوهرم که باز ما رفتیم بیرون، این دوتا دوباره مریض شدن و هردو دراز کش و بیحالن، مادرشوهرم هم بنده خدا 75 سالشه، ازش انتظار ندارم پابه پای من بایسته، یکم کمک کرد و رفت دراز کشید.
حس عروسینه قربونت برم همون فضولی بیشتر به حس و حال الانم میخوره
ایشالله که جفتشون آدم مناسب برای همدیگه باشن تا خیال تو هم راحت بشه
جای علیرضا خالی اگه بود میگفت عروسی دعوتمون کن
عروسی که باید دعوت کنه ، اگه نکنه من قهر میکنم
من همین الان رفتم و یه تراول 50 هزاری برای هدیه عروسی گذاشتم کنار
مبارکشون باشهممنون عزیزم
اره واقعا جاش خالیه
حتما بفرستشون مشاوره که اگه با تستهایی که مشاور انجام میده و صحبتهایی که باهاشون میکنه ، تشخیص داد که به هم نمیخورن ، تا دیر نشده یه فکر اساسی بکنید
و اگه تشخیص داد که زوجی خوبی میشن که دیگه عالیه ، منتظر دعوت عروسی میمونیم
حس خوشحالی که خانم مهندس را زیارت کردم اینجا
براش آرزوی خوشبختی درام از ته دل
هر روز سر افطار هم بیاد همه شما دوستان بودم و دعاتون کردم
براش آرزوی خوشبختی درام از ته دل
هر روز سر افطار هم بیاد همه شما دوستان بودم و دعاتون کردم
ممنونم
ما راضی به ضرر شما نیستیم همون تبریک و به فال نیک میگیریمحس عروسی
عروسی که باید دعوت کنه ، اگه نکنه من قهر میکنم
من همین الان رفتم و یه تراول 50 هزاری برای هدیه عروسی گذاشتم کنار
بهار خانم هم تشریف آوردن ، عیدتون مبارک مادر مهربونما راضی به ضرر شما نیستیم همون تبریک و به فال نیک میگیریم
نه دیگه نمیشه ، بالاخره دو سه روز میایم ناهار و شام میخوریم باید حداقل یه هدیه عروس بزاریم
حالا که اینقدر مشتاقی کادو بدی شماره حساب میدیم شما هم خیالت راحت بشه
Similar threads
| Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
|---|---|---|---|---|
|
همین الان دلتون چی میخواد ؟ | زنگ تفريح | 1410 | |
|
|
همین الان چکار میکنید ؟! | زنگ تفريح | 2262 | |
| P | همین الان دلتون واسه کدوم دوست هم باشگاهی تنگ شده؟؟ | زنگ تفريح | 231 | |
|
همین الان دوست داشتی کنار چه کسی بودی؟ | زنگ تفريح | 258 | |
|
اگه زمان دست خودت بود دوست داشتی، الان چند سالت بود | زنگ تفريح | 92 |
Similar threads
-
-
-
-
-
اگه زمان دست خودت بود دوست داشتی، الان چند سالت بود
- شروع شده توسط toraj_reza63
- پاسخ ها: 92