حکیم ابوالقاسم فردوسی

محممد آقا

عضو جدید
کاربر ممتاز
همینطور که شما دوستان عزیز میدونید فردا به عبارتی 25 اردیبهشت در ایران به عنوان روز بزرگداشت فردوسی نامگذاری شده است . به همین منظور این تایپیکو ایجاد کردم که بیشتر با شخصیت این عارف ایرانی آشنا شویم . در ضمن یه خواهشی هم از شما داشتم اینکه حتی شده یه بیت از ابیات این شاعر عالیقدر در این تایپیک به او تقدیم کنیم باشد که روح سفرکرده اش از ما خشنود گردد و به او بگوییم که همیشه برای ما جاودانه است و جاودان خواهد ماند .
فردوسی
حکیم ابوالقاسم حسن پور علی توسی
مجسمه ی فردوسی در تهران
تولد۳۱۹ شمسی
توس،خراسان
مرگ۳۹۷ شمسی
آرامگاه توس،خراسان
نام دیگرفردوسی
زمینه فعالیت ادبیات فارسی،شعر
ملیت ایرانی اهل خراسان پیشه شاعر آثارشاهنامه
حکیم ابوالقاسم حسن پور علی توسی نامور به فردوسی (نزدیک به سال ۳۱۹ تا ۳۹۷ هجری خورشیدی) در دامنه توس خراسان دیده به جهان گشود و همانجا درگذشت و به خاک سپرده شد. او چکامه سرا و رزمنامه سرایی ایرانی بود که شاهنامه را از نوشتار به سروده در آورد که نامی ترین رزمنامه پارسی می‌باشد و از سوی دیگر بلند ترین سروده به زبان پارسی تا زمان خود به شمار می‌رفته‌است از این رو او را از بزرگ‌ترین چامه سرایان پارسی‌گو دانسته‌اند.
زایش
بر پایه دیدگاه بیشتر پژوهشگران امروزی، فردوسی در سال ۳۱۹ هجری خورشیدی (۳۲۹ ه.ق./۹۴۰ میلادی) در روستای باژ (پاز امروزی) در شهر توس خراسان دیده به جهان گشود.
باورمندان به زایش فردوسی در سال «۳۱۹ شمسی» چنین می‌پندارند که چون در یکی از سروده‌های فردوسی می‌توان زمان چیرگی سلطان محمود غزنوی بر ایران در سال ۳۷۵ شمسی را دریافت کرد :
بدانگه که بُد سال پنجاه و هشتنوان‌تر شدم چون جوانی گذشتفریدون بیداردل زنده شدزمین و زمان پیش او بنده شد
و همچنین با درنگریستن به این که فردوسی در سال ۳۷۵، پنجاه و هشت ساله بوده‌است،می توان درست بودن این گمانه را پذیرفت.

آرامگاه فردوسی در توس خراسان در نزدیکی مشهد.



نظامی عروضی، که نخستین کسی است که دربارهٔ زندگی فردوسی جستاری نوشته‌است، زایش فردوسی را در ده «باز» (پاز) دانسته‌است که عربی شده «پاژ» است. بن مایه‌های تازه تر روستاهای «شاداب» و «رزان» را نیز جایگاه زایش فردوسی دانسته‌اند اما بیشتر پژوهشگران امروزی این گمانه‌ها را بی پایه می‌دانند.پاز امروزه در ۱۵ کیلومتری شمال(آپا اختر) مشهد در استان خراسان رضوی ایران جای دارد.
نام او را بن مایه‌های کهن تر مانند عجایب المخلوقات و تاریخ گزیده (نگاشته حمدالله مستوفی) «حسن» نوشته‌اند و بن مایه‌های تازه تر مانند مقدمهٔ بایسنغری (که بیشتر پژوهشگران آن را بی‌ارزش می‌دانند و محمدتقی بهار آن را «لاطایلات بی‌بنیاد» خوانده‌است) آن را «منصور» گفته‌اند. نام پدرش نیز در تاریخ گزیده و یک بن مایه کهن دیگر «علی» گفته شده‌است.
محمدامین ریاحی، از فردوسی‌شناسان امروزین، نام «حسن بن علی» را به سبب شیعه بودن فردوسی پذیرفتنی تر دانسته. بن مایه‌های کم‌ارزش تر نام‌های دیگری نیز برای پدر فردوسی آورده‌اند مانند: «مولانا احمد بن مولانا فرخ» (مقدمهٔ بایسنغری)، «فخرالدین احمد» (هفت اقلیم)، «فخرالدین احمد بن حکیم مولانا» (مجالس المؤمنین و مجمع الفصحا)، و «حسن اسحق شرفشاه» (تذکرة الشعراء). تئودور نولدکه در کتاب حماسهٔ ملی ایران در باره نادرست بودن نام «فخرالدین» نوشته‌است که دادن کنیه هایی(لقب) که به «الدین» پایان می‌یافته‌اند در زمان آغاز نوجوانی فردوسی کاربرد پیدا کرده‌است و ویژه «امیران مقتدر» بوده‌است، ازاین رو پدر فردوسی نمی‌توانسته چنین کنیه‌ای (لقب)داشته باشد.

 
آخرین ویرایش:

محممد آقا

عضو جدید
کاربر ممتاز
کودکی و آموزش
پدر فردوسی دهقان بود که در آن زمان به چم(معنی) ایرانی‌تبار و نیز به چم(معنی) دارنده ده بوده‌است (ریاحی ۱۳۸۰، ص ۷۲) که می‌توان از آن اینگونه برداشت کرد که زندگی کم و بیش آسوده‌ای داشته‌است از این رو گمان می‌رود که خانوادهٔ فردوسی در کودکی وی کمبودی نداشته‌اند و وی از آموزش درخوری بهره مند بوده‌است. بر پایه دیده‌ها می‌توان از شاهنامه اینگونه برداشت کرد که او جدا از زبان فارسی دری با زبان‌های عربی و پهلوی نیز آشنا بوده‌است. همچنین اینگونه پنداشته می‌شود که فردوسی با فلسفه یونانی نیز آشنایی داشته‌است (ریاحی ۱۳۸۰، ص ۷۴).


جوانی و چامه سرایی

http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%BE%D8%B1%D9%88%D9%86%D8%AF%D9%87:Ferdowsi_tomb1.jpg



کودکی و جوانی فردوسی در زمان سامانیان سپری شد. شاهان سامانی از دوستداران ادب فارسی بودند.آغاز سرودن شاهنامه را بر پایه شاهنامه ابومنصوری از زمان سی سالگی فردوسی می‌دانند، اما با درنگریستن به توانایی فردوسی در چامه فارسی می‌توان چنین برداشت کرد که وی در جوانی نیز به سرایندگی می‌پرداخته‌است و چه بسا سرودن بخش‌هایی از شاهنامه را در همان زمان و بر پایه داستان‌های کهنی که در داستان‌های گفتاری مردم جای داشته‌اند، آغاز کرده‌است. این گمانه می‌تواند یکی از سبب‌های ناهمگونی‌های زیاد ویرایش‌های دستنویس شاهنامه باشد، به این سان که ویرایش‌های کهن‌تری از این داستان‌های پراکنده بن مایه نویسندگان شده باشد. از دسته داستان‌هایی که گمان می‌رود در زمان جوانی وی گفته شده باشد می‌توان داستان‌های بیژن و منیژه، رستم و اسفندیار، رستم و سهراب، داستان اکوان دیو، و داستان سیاوش را نام برد.
فردوسی پس از آگاهی یافتن از مرگ دقیقی و نیمه کاره ماندن گشتاسب‌نامهاش (که به زمان زندگانی زرتشت می‌پردازد) به نگاشته شدن شاهنامه ابومنصوری -که نوشتاری بوده و نه سروده و بن مایه «دقیقی» در سرودن گشتاسب‌نامه بوده‌است- پی برد و به دنبال آن به بخارا پایتخت سامانیان («تختِ شاهِ جهان») رفت تا آن را بیابد و بازمانده آن را به چامه در آورد.سید حسن تقی‌زاده این را دور از باور دانسته‌است که فردوسی به غزنه که پایتخت غزنویان است رفته باشد چراکه با نگریستن به تاریخ چیره شدن غزنویان بر ایران ، که پس از آغاز سروده شدن بخش زیادی از شاهنامه بوده‌است چنین چیزی باورپذیر نیست. فردوسی در این سفر «شاهنامهٔ ابومنصوری» را نیافت اما در بازگشت به توس، امیرک منصور-که از دوستان فردوسی بوده‌است و «شاهنامه ابومنصوری» به دستور پدرش ابومنصور محمد بن عبدالرزاق یکپارچه و نوشته شده بود، آن را به فردوسی می‌دهد و با او پیمان می‌بندد که در سرودن شاهنامه او را یاری نماید.
 

محممد آقا

عضو جدید
کاربر ممتاز
سرودن شاهنامه

شاهنامه پر آوازه ترین سروده فردوسی و یکی از بزرگ ترین نوشته‌های ادبیات کهن فارسی می‌باشد. فردوسی برای سرودن آن نزدیک به پانزده سال -بر پایه شاهنامهٔ ابومنصوری- تلاش نمود ، و سر انجام آن را در سال ۳۷۲ خورشیدی به پایان رساند. فردوسی از آنجا که به گفت خودش «هیچ پادشاهی سزاواری پیشکش شدن شاهنامه را نیافته بود («ندیدم کسی کش سزاوار بود»)»، برای چندی آن را پنهان نگه داشت و در این زمان بخش‌های دیگری نیز به شاهنامه افزود.
پس از گذشت ده سال (نزدیک به سال ۳۸۲ هجری شمسی در سن شست و پنج سالگی) فردوسی که تهی دست شده بود و فرزندش را نیز از دست داده بود، بر آن شد که شاهنامه را به«سلطان محمود» پیشکش کند. ازاین رو ویرایش نوینی از شاهنامه را آغاز کرد و بخش‌هایی از شاهنامه را که در ستایش پیشینه کهن و شاهان باستانی ایران بودند ، را با سروده‌هایی در رسای «سلطان محمود» و نزدیکانش جای‌گزین کرد. ویرایش دوم در سال ۳۸۸ هجری شمسی پایان یافت (به باور تقی‌زاده در سال ۳۸۹) که نزدیک به پنجاه هزار تا شست هزار بیت داشت. فردوسی آن را در شش یا هفت نسک برای سلطان محمود فرستاد.
به گفته خود فردوسی«سلطان محمود» به شاهنامه نگاه نکرد و پاداشی هم برای وی نفرستاد. از این رویداد تا پایان زندگانی، فردوسی بخش‌های دیگری نیز به شاهنامه افزود که بیشتر به پشیمانی و به امید بخشش بودن برخی از نزدیکان «سلطان محمود» مانند «سالار شاه» پرداخته‌است. در روزهای پایانی زندگی فردوسی از سن خود دو بار یاد کرده در «کنون عمر نزدیك هشتاد شد/امیدم به یک باره بر باد شد»و «کنون سالم آمد به هفتاد و شش/غنوده همه چشم میشار فش» خود را هشتادساله و بار دیگر هفتاد وشش ساله خوانده‌است.
مرگ و آرامگاه

http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%BE%D8%B1%D9%88%D9%86%D8%AF%D9%87:Ferdowsi_Memorial.jpg
آرامگاه فردوسی در توس خراسان


http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%BE%D8%B1%D9%88%D9%86%D8%AF%D9%87:Ferdowsi_tomb3.jpg
سنگ مزار فردوسی



نخستین بن مایه‌ای که از زمان مرگ فردوسی یادکرده‌است مقدمه بایسنغری می‌باشد که پیشینه آن به سال ۴۰۳ هجری شمسی بازمی‌گردد. این دیباچه که امروزه بی پایه ترین بن مایه شناخته می‌شود از بن مایه‌ای دیگر یاد نکرده‌است. بیشتر بن مایه‌ها همین تاریخ را از دیباچه بایسنغری گفت آورد کرده‌اند ، جدای از تذکرة الشعراء (که آن هم بسیار بی پایه‌است) که زمان مرگ او را درسال ۳۹۸ شمسی آورده‌است. محمدامین ریاحی، با درنگریستن گفته‌هایی که فردوسی از سن و ناتوانی خود یاد کرده‌است، این گونه برداشت کرده‌است که فردوسی می‌بایستً پیش از سال ۳۹۸ ازجهان رفته باشد.
پس از مرگ، از به خاکسپاری پیکر فردوسی در گورستان مسلمانان جلوگیری شد و سرانجام در باغ خود وی یا دخترش در طوس به خاک سپرده شد. بن مایه‌های گوناگون چرایی به خاک سپرده نشدن او در گورستان مسلمانان را به سبب دشمنی یکی از دانشمندان کینه توز توس (بر پایه چهار مقالهٔ نظامی عروضی) دانسته‌اند. عطار نیشابوری در اسرارنامه این داستان را اینگونه آورده‌است که «شیخ اکابر، ابوالقاسم» بر جنازهٔ فردوسی نماز نخوانده‌است و حمدالله مستوفی در پیشگفتارظفرنامه او را شیخ ابوالقاسم کُرّکانی دانسته‌است که پیروان زیادی داشته‌است. در برخی بنمایه‌های دیگر نام او را «ابوالقاسم گرگانی» یا «جرجانی» نیز خوانده‌اند که گمان می‌رودً عربی شده نام گرگانی باشد. ریاحی پیوند دادن آن رخداد را با کُرّکانی صوفی ناروا و دروغ دانسته‌است و از آنجا که او در هنگام مرگ فردوسی نزدیک یه سی سال داشته‌است از دید تاریخی نیز این انگ را دروغ شمرده‌است. از زمان به خاکسپاری فردوسی آرامگاه او چندین بار ویران شد. در سال ۱۲۶۳ شمسی به فرمان میرزا عبدالوهاب خان شیرازی سردمدار خراسان جایگاه آرامگاه را شناسایی کردند و ساختمانی آجری در آنجا ساختند. پس از ویران شدن این ساختمان، انجمن آثار ملی به پافشاری محمدعلی فروغی و سید حسن تقی‌زاده آغازگر بازسازی آرامگاه فردوسی شد و با فراهم آوردن هزینهٔ این کار از مردم (بدون بهره گیری از یاری دولت) در سال ۱۳۰۴ هجری شمسی آرامگاهی ساختند که در ۱۳۱۳ برای بازدید مردم بازگشایی شد. این آرامگاه به سبب نشست در ۱۳۴۳ دوباره ً ویران شد تا بازسازی شود که این کار در ۱۳۴۷ پایان یافت. .
 

محممد آقا

عضو جدید
کاربر ممتاز
افسانه‌های دربارهٔ فردوسی

افسانه‌های فراوانی دربارهٔ فردوسی و شاهنامه گفته شده که بیشتر به سبب شور و دلبستگی مردم دوستدار فردوسی و انگارپردازی شاهنامه خوانان پدید امده‌اند. بی پایه بودن بیشتر این افسانه‌ها به‌آسانی با بهره گیری از بن مایه‌های تاریخی یا با بهره گیری از سروده‌های شاهنامه روشن می‌شود. از این دست می‌توان داستان راه یافتن نسک پهلوی شاهنامه از تیسفون به حجاز و حبشه و هند و سرانجام به ایران آمدنش به دست یعقوب لیث، داستان راه یافتن فردوسی به دربار سلطان محمود، رویارویی فردوسی در سرودن چامه با سه سراینده دربار غزنویان (عنصری، فرخی، و عسجدی)، داستان‌های سفر فردوسی به غزنه یا ماندنش در غزنه، داستان فرار او به بغداد، هند، طبرستان، یا قهستان پس از نوشتن هجونامه، داستان پیشکش کردن شاهنامه به سلطان محمود به سبب نیازمندی و تنگدستی وی در فراهم آوردن جهیزیه برای دخترش، داستان فرستادن پیشکشی که سلطان محمود به فردوسی نوید آن را داده بوده‌است به سان پول سیمین به جای زر به پیشنهاد احمد بن حسن میمندی و بخشیدن آن پاداش به فقاع‌فروش و حمامی به دست فردوسی و پشیمانی سلطان محمود و هم‌زمانی رسیدن پاداش زر با مرگ فردوسی را نام برد.
نگاشته‌ها

http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%BE%D8%B1%D9%88%D9%86%D8%AF%D9%87:Tus_shahnameh.jpg
نمایی از داستان‌های شاهنامه در آرامگاه فردوسی



تنها نگاشته‌ای که روشن شده برای فردوسی است،خود شاهنامه‌است (جدای از بیت‌هایی که خود او از سروده‌های دقیقی دانسته‌است). نگاشته‌های دیگری نیز از برای فردوسی دانسته شده‌اند مانند چند قطعه، رباعی، قصیده، و غزل که برخی پژوهشگران امروزی در این که سراینده آنها فردوسی باشد بسیار دودل می‌باشند و به ویژه قصیده‌ها را سرودهٔ زمان صفویان می‌دانند (ریاحی ۱۳۸۰، ص ۱۴۵).
نگاشته‌های دیگری نیز برای فردوسی دانسته شده‌اند که بیشترشان بی پایه هستند. نامور ترین آنها مثنوی‌ای به نام یوسف و زلیخا است که در مقدمه بایسنغری سروده فردوسی به شمار رفته‌است. اما این گمانه از سوی بسیاری از پژوهشگران امروزی نادرست دانسته شده و از آن میان مجتبی مینوی در سال ۱۳۵۵ هجری شمسی گویندهٔ آن را «ناظم بیمایه‌ای به نام شمسی» یافته‌است. محمدامین ریاحی او را شرف‌الدین یزدی (که ریاحی او را «دروغ‌پرداز» نامیده‌است) دانسته‌است و بر این باور بوده‌است که مقدمهٔ بایسنغری را هم همین نویسنده نوشته باشد (ریاحی ۱۳۸۰، ص ۱۵۱). یکی از نگاشته‌های دیگری که از برای فردوسی دانسته‌اند گرشاسب‌نامه است که روشن شده‌است نوشته اسدی توسی است و چند دهه پس از مرگ فردوسی سروده شده‌است.
نوشتهٔ دیگری که از برای فردوسی دانسته شده‌است «هجونامه»ای در برابر سلطان محمود است که به گفتار نظامی عروضی سد بیت بوده‌است و شش بیت از آن به جای مانده‌است. ویرایش‌های گوناگونی از این هجونامه در دست بوده‌است که از ۳۲ بیت تا ۱۶۰ بیت داشته‌اند. بودن چنین هجونامه‌ای را برخی از پژوهشگران نادرست و برخی به‌هایش رسانده(هایش=تایید)مانند محمود شیرانی که با درنگریستن به این که بسیاری از بیت‌های این هجونامه از خود شاهنامه یا مثنوی‌های دیگر آمده‌اند و بیت‌های دیگرش نیز از دید ادبی کاستی دارند چنین برداشت کرده که این هجونامه ساختگی است اما محمدامین ریاحی با درنگریستن به این که از این هجونامه در شهریارنامهٔ عثمان مختاری (مدّاح مسعود سوم غزنوی)، که پیش از چهار مقالهٔ نظامی عروضی نوشته شده‌است، نامی برده شده‌است، بودن آن راهایش کرده‌است.
درخور گفت است که گمان می‌رود یکی از نامورترین بیت‌های فردوسی -که در زیر آمده‌است و آن را برخی از آن خود شاهنامه و برخی دیگر از هجونامه دانسته‌اند- نیز از خود وی نباشد (خطیبی ۱۳۸۴، صص ۱۹ و ۲۰):
بسی رنج بردم در این سال سیعَجَم زنده کردم بدین پارسی
در نسخه‌های کهن تر شاهنامه این بیت چنین آمده‌است:
من این نامه فرخ گرفتم به فالبسی رنج بردم به بسیار سال
بسیار دور از باور است که این سراینده میهن دوست ایرانیان را عجم به چم(معنی) گنگ و بی زبان خوانده باشد.
در «فرهنگ فشرده» نوشته دکتر حسن انوری در برگ ۱۵۴۲آمده‌است:
  • (ajam)عجم ۱-غیر عرب، بویژه ایرانی ۲- ایرانیان ۳- سرزمینی که ساکنان آن غیرعرب باشند۴-ایران
  • (ojm َ)عجم ۱-زبان بسته‌ها گنگ زبان ۲- نشانهءحرکتی که رو یا زیر حروف گذاشته می‌شود
پس منظور فردوسی عجم بمعنی ایرانی است نه معنی گنگ زبان
 

محممد آقا

عضو جدید
کاربر ممتاز
نمونه سروده‌ها

نباشد همی نیک و بد پایدارهمان به که نیکی بود یادگاردراز است دست فلک بر بدیهمه نیکویی کن اگر بخردیچو نیکی کنی، نیکی آید برتبدی را بدی باشد اندرخورتچو نیکی نمایدت کیهان‌خدایتو با هر کسی نیز، نیکی نمایمکن بد، که بینی به فرجام بدز بد گردد اندر جهان، نام بدبه نیکی بباید تن آراستنکه نیکی نشاید ز کس خواستنوگر بد کنی، جز بدی ندرویشبی در جهان شادمان نغنوی


نمانیم کین بوم ویران کنندهمی غارت از شهر ایران کنندنخوانند بر ما کسی آفرینچو ویران بود بوم ایران زمیندریغ است ایران که ویران شودکنام پلنگان و شیران شود
دوستداران و دشمنان فردوسی

در همان سال‌های آغازین پس از مرگ فردوسی ناسازگاری و کینه ورزی با شاهنامه آغاز شد که بیشتر به سبب سیاست‌های ایران ستیزانه دربار عباسیان و مدارس نظامیه پدید آمد.سلطان محمود پس از چیرگی بر ری در سال ۴۰۷ شمسی، مجدالدولهٔ دیلمی را به سبب خواندن شاهنامه سرزنش کرده‌است (ریاحی ۱۳۸۰، ص ۱۶۰). نویسندگانی نیز، مانند عبدالجلیل رازی قزوینی _که شیعه بوده‌است_ شاهنامه را «ستایش گبرکان» دانسته‌اند (همچنین عطار نیشابوری) و خواندن آن را «بدعت و ضلالت». سرایندگان دیگری نیز از فرخی سیستانی («گفتا که شاهنامه دروغ است سربه‌سر») و معزی نیشابوری («من عجب دارم ز فردوسی که تا چندان دروغ/از کجا آورد و بیهوده چرا گفت آن سمر») گرفته تا انوری («در کمال بوعلی نقصان فردوسی نگر/هر کجا آید شفا شهنامه گو هرگز مباش») فردوسی را سرزنش کرده‌اند. گمان می‌رود که اینان به سبب خوشنود سازی سردمداران ایران ستیزی که از فردوسی دل خوشی نداشته‌اند، شاهنامه را دروغ، پر از کاستی، یا بی‌ارزش دانسته‌اند.
جدا از بایکوتی که دربارهٔ فردوسی بوده‌است و به سبب آن بسیاری از بن مایه‌ها نامی از فردوسی یا شاهنامه نیاورده‌اند، در بخش‌هایی که سردمداران عباسیان بر آنها چیرگی کمتری داشته‌اند، از شبه‌قاره هند گرفته تا سیستان، آذربایجان، اران، و آسیای صغیر، کسانی از فردوسی یاد کرده‌اند یا او را ستوده‌اند.برای نمونه مسعود سعد سلمان گزیده‌ای از شاهنامه گرد آورد و نظامی عروضی در میانه‌های قرن ششم هجری نخستین زندگی نامه از فردوسی را در چهار مقاله نوشت. در نزدیکی سال ۶۰۱ شمسی نیز کوتاه‌ای از شاهنامه در شام به دست بنداری اصفهانی به عربی برگردانده شد.
پس از یورش مغول و نابودی عباسیان پرداختن به شاهنامه در نزد درباریان نیز افزایش یافت و از این دست حمدالله مستوفی در آغازه قرن هشتم هجری در زمان ایلخانان ویرایشی از شاهنامه بر پایه بن مایه‌های گوناگونی که یافته بود پدید آورد. در زمان تیموریان نیز، در سال ۸۰۴ شمسی در هرات، به دستور شاهزادهٔ تیموری بایسنغر میرزا ویرایشی نگاره دار از شاهنامه پدید آورده شد که گمان می‌رود بسیاری از روی آن نوشته‌اند.
صفویان با درنگریستن به این که خودشان مانند فردوسی شیعه و ایرانی بودند، نگرش ویژه‌ای به فردوسی داشتند. پس از انقلاب ایران در ۱۳۵۷ در برابر حکومت پادشاهی، برخی به این گمان که فردوسی شاه‌دوست بوده‌است یا شاهان را ستوده‌است از او بد گفته‌اند یا از شاهنامه خورده گرفته‌اند.

فردوسی‌پژوهی
پس از تلاش حمدالله مستوفی در ویرایش شاهنامه در سده هشتم و شاهنامهٔ بایسنغری در سده نهم هجری، نخستین ویرایش شاهنامه در کلکته انجام گرفت که بار نخست خورد بود و در ۱۱۹۰ شمسی (توسط ماثیو لمسدن) و بار دوم یکپارچه و همه جانبه در ۱۲۰۸ (به ویرایش ترنر ماکان انگلیسی) چاپ شد. از ویرایشگران دیگر شاهنامه می‌توان از ژول مول فرانسوی، وولرس و لاندوئر هلندی، ی. ا. برتلس روس، نام برد. از ویراستاران ایرانی شاهنامه می‌توان عبدالحسین نوشین، مجتبی مینوی، محمد مختاری، و جلال خالقی مطلق و فریدون جنیدی را نام برد.
به سبب زیاد بودن شمار دوستداران فردوسی در رده جهانی، پژوهش‌های فراوانی دربارهٔ وی و شاهنامه انجام گرفته‌است. ژول مول، تئودور نولدکه، سید حسن تقی‌زاده، هانری ماسه، فریتز ولف، عبدالحسین نوشین، محمد قزوینی، و ایرج افشار از دسته به نام ترین پژوهشگران دربارهٔ فردوسی هستند.
در میان شاهنامه‌پژوهان نامبرده، جلال خالقی مطلق، بازنگرانه ترین جستار در باره شاهنامه را همراه با پژوهش‌ها و یادداشت‌های فراوان پددید آورده‌است.شاهنامه ویرایش وی همچنین به گفته برخی بهترین ویرایش از شاهنامه‌است و در ۸ جلد بدست انتشارات ایرانیکا چاپ گردید است.
  • هانس هاینریش شِدِر ایران شناس آلمانی در سخنرانی که در کنگره فردوسی در در ۲۷ سپتامبر سال ۱۹۳۴ میلادی (پنجم مهرماه ۱۳۱۳ خورشیدی) به پاس هزاره فردوسی و در شهر برلین بر پا شده بود می‌گوید چیرگی بر ایران بدست مغولان و از میان رفتن توان ایران پس از یک سده رهایی از چیرگی بیگانگان از سبب‌های گرایش ایرانیان به شاهنامه و تلاش برای بازیابی کیستی(هویت) فراموش شده خویش می‌باشد. همچنین وی همانندی روزگار ایرانیان در زمان فردوسی با آلمان سده نوزدهم را چرایی گرایش اندیشمندان آن کشور به شاهنامه فردوسی و برگردان آن به آلمانی می‌داند.اما به گفته بسیاری از پژوهشگران ایران فردوسی بزرگترین رزمنامه جهان را پدید آورده که دربردارنده تاریخ جهان باستان است.
جایگاه جهانی

نام و آوازه فردوسی در همه جای جهان شناخته شده و ستوده شده‌است. شاهنامهٔ فردوسی به بیشتر زبانهای زنده جهان برگردانده شده‌است.
تندیس‌های فردوسی

از فردوسی تندیس‌های زیادی ساخته شده که شاید کهن ترین آنها تندیس باغ نگارستان باشد. تندیس‌های دیگر : تندیس میدان فردوسی،تندیس دانشگده ادبیات دانشگاه تهران، تندیس دانشکده ادببیات دانشگاه فردوسی، تندیس رم ایتالیا و تندیس آرامگاه فردوسی.




 

محممد آقا

عضو جدید
کاربر ممتاز
اما شعری که من تقدیم فردوسی میکنم اینه ، که امیدوارم همیشه به اون پایبند باشم.

چو ایران مباشد تن من مباد بدین بوم و بر زنده یک تن مباد

خب من فکر میکنم دینمو به ایشون ادا کردم حالا دیگه نوبت شماست .
 

محممد آقا

عضو جدید
کاربر ممتاز
مرسی محمد جان. خیلی زحمت کشیدی. خوشحالمون کردی.

خواهش میکنم ولی فکر کنم این کمترین کاریه که ما میتونیم در حق مشاهیرمون انجام بدیم .راستی شما نمیخوای به ایشون یه بیت شعرم که شده از خودشون هم به من و هم به سایر خوانندگان تایپیک و هم به روح مقدس ایشون هدیه کنی ؟
 

A.R-KH-A

عضو جدید
کاربر ممتاز
منم این شعر زیبای فردوسی عزیز رو به شما تقدیم میکنم...
>>>>>
>>>>
>>>
>>
>
نهان گشت آیین فرزانگان......................پراگنده شد نام دیوانگان
هنر خوار شد،جادویی ارجمند...............نهان راستی،آشکارا گزند
شده بر بدی دست دیوان دراز...............ز نیکی نبودی سخن جز به راز
===
برداشت با خودتون!!!!
 

elahe.elahe2

عضو جدید
کاربر ممتاز
ممنون آقا محمد بازم مثل هميشه گل كاشتي تاپيكات حرف نداره:smile:.5 انگشتت درد نكنه :surprised:(منظورم دستت بود):gol::gol::gol:
 

elahe.elahe2

عضو جدید
کاربر ممتاز
اما شعری که من تقدیم فردوسی میکنم اینه ، که امیدوارم همیشه به اون پایبند باشم.

چو ایران مباشد تن من مباد بدین بوم و بر زنده یک تن مباد

خب من فکر میکنم دینمو به ایشون ادا کردم حالا دیگه نوبت شماست .


چو ایران مباشد تن من مباد بدین بوم و بر زنده یک تن مباد


 

اقیانوس

عضو جدید
کاربر ممتاز
فردوسی برای همتون هدیه داره. (جشنه! حتما بیاین)

فردوسی برای همتون هدیه داره. (جشنه! حتما بیاین)

دوستان عزیز وطن پرست شاد باش
روز بزرگداشت جلودار شماست.

اینجا می خواییم این روز رو جشن بگیریم.

:w14:
:w14:
:w14:

هر کی دلش می خواد که دل دوستش رو تو این روز عزیز، شاد کنه، چند بیت از شاهنامه فردوسی بزرگ رو به اون، همین جا هدیه کنه.

مثلا بنویسید برگ سبزی به ......(اسم کاربری دوستش)، و بعد بیت های مورد نظرتون رو بنویسید. بعد لینکش رو تو صفحه شخصی دوستتون بزارید و ازش بخواید که بیاد و از شما نقل قول بگیره . اون زمان، بچه ها بیان و هم کسی که هدیه داده و هم کسی که هدیه گرفته رو امتیاز بارونشون کنن.


به این می گن یه جشن مجازی با هدایای مجازی!!! دوست دارید به دوستاتون شعر و کلی امتیاز هدیه بدین؟ و خودتونم به نون و نوایی برسین؟

برای آسون شدن کار، من چند تا بیت رو اینجا می زارم تا اگر خواستین همون ها رو بنویسید .
گرامی باد ایران و ایرانیان عصر کهن
درود بر ایران و ایراینان این عصر( من و تو!)
پیروز باد ایران و ایرانیان عصر بعد


:w14::w14::w14:
 

kar20

عضو جدید
ذخیره کردن لین متون از اهم واجبات،واقعا ممنون دوست عزیز
خیلی زحمت کشیدی
یه گل هم برای عرض خسته نباشید تقدیم شما
:gol:
 

محممد آقا

عضو جدید
کاربر ممتاز
ذخیره کردن لین متون از اهم واجبات،واقعا ممنون دوست عزیز

خیلی زحمت کشیدی
یه گل هم برای عرض خسته نباشید تقدیم شما
:gol:
خواهش میکنم ولی چه خوب بود یه بیت شعرم به این تایپیک از فردوسی بزرگ هدیه میکردین . همراهی شما(خوانندگان عزیزه) که سبب خرسندی ما میشه :gol:
 

اقیانوس

عضو جدید
کاربر ممتاز

1..مرا گفت برخیز و دل شاددار-----روان را ز درد و غم آزاد دار



2.بدان تنگی اندر بجستم ز جای-----یکی مهربان بودم اندر سرای
خروشیدم و خواستم زو چراغ-----برفت آن بت مهربانم ز باغ
مرا گفت شمعت چباید همی-----شب تیره خوبت بباید همی
بدو گفتم ای بت نیم مرد خواب-----یکی شمع پیش آر چون آفتاب


3.نبد هیچ پیدا نشیب از فراز----- دلم تنگ شد زان شب دیریاز


4.زنیم آنگهی رای هشیارتر----- شود دل ز دیدار بیدارتر

5.منیژه چو از خیمه کردش نگاه-----بدید آن سهی قد لشکر پناه
برخسارگان چون سهیل یمن-----بنفشه گرفته دو برگ سمن
کلاه تهم پهلوان بر سرش-----درفشان ز دیبای رومی برش
بپرده درون دخت پوشیده روی-----بجوشید مهرش دگر شد به خوی
...
پریزادهای گر سیاوشیا----- که دلها بمهرت همی جوشیا
...
چنین پاسخ آورد بیژن بدوی----- که من ای فرستادهی خوب روی
سیاوش نیم نز پری زادگان-----از ایرانم از تخم آزادگان


6.ستون خرد داد و بخشایشست-----در بخشش او را چو آرایشست
زبان چرب و گویندگی فر اوست-----دلیری و مردانگی پر اوست


7.هران نامور کو ندارد خرد-----ز تخت بزرگی کجا برخورد
خردمند هم نیز جاوید نیست-----فری برتر از فر جمشید نیست
چو تاجش به ماه اندر آمد بمرد-----نشست کیی دیگری را سپرد


8.نماند برین خاک جاوید کس-----ز هر بد به یزدان پناهید و بس

9.بینندگان آفریننده را----- نبینی مرنجان دوبیننده را
نیابد بدو نیز اندیشه راه----- که او برتر از نام و از جایگاه
سخن هر چهزین گوهران بگذرد----- نیابد بدو راهجان و خرد
خرد گر سخن برگزیند همی----- همان را گزیند که بیند همی
ستودن نداند کساو را چو هست----- میان بندگی را ببایدتبست
خرد را و جان را همی سنجد اوی----- در اندیشهی سخته کی گنجد اوی
بدین آلت رای وجان و زبان----- ستود آفریننده را کیتوان






10.توانا بود هر که دانا بود----- ز دانش دل پیر برنا بود

11.کنون تا چه داری بیار از خرد-----که گوش نیوشنده زو برخورد

12.خرد بهتراز هر چه ایزد بداد----- ستایش خردرا به از راه داد

13.خرد رهنمای و خرد دلگشای----- خرد دست گیرد به هر دو سرای
ازو شادمانیوزویت غمیست----- وزویت فزونیوزویت کمیست

14.کسی کو خرد را ندارد ز پیش----- دلش گردد از کردهی خویش ریش
هشیوار دیوانه خواندورا----- همان خویش بیگانه داندورا
ازویی به هر دو سرای ارجمند----- گسسته خرد پای دارد ببند

15.نخست آفرینش خرد را شناس----- نگهبان جانست و آن سه پاس
سه پاس تو چشم است وگوش وزبان----- کزین سه رسد نیک و بدبیگمان

16.خرد را و جان را که یارد ستود-----و گر من ستایم که یارد شنود


17.چهارم علی بود جفت بتول ----- که او را به خوبی ستاید رسول
که من شهر علمم علیم در ست----- درست این سخن قول پیغمبرست
گواهی دهم کاین سخنها ز اوست----- تو گویی دو گوشم پرآواز اوست


18.همانا که باشد مرا دستگیر----- خداوند تاج و لوا و سریر
خداوند جوی می و انگبین----- همان چشمهی شیر و ماء معین
اگر چشم داری به دیگر سرای----- به نزد نبی و علی گیر جای
گرت زین بد آید گناه منست----- چنین است و این دین و راه منست
برین زادم و هم برین بگذرم----- چنان دان که خاک پی حیدرم
دلت گر به راه خطا مایلست----- ترا دشمن اندر جهان خود دلست
نباشد جز از بیپدر دشمنش----- که یزدان به آتش بسوزد تنش
هر آنکس که در جانش بغض علیست----- ازو زارتر در جهان زار کیست


19. چنین گفت پس دخت پوران که من ----- نخواهم پراگندن انجمن
کسی راکه درویش باشد ز گنج ----- توانگر کنم تانماند به رنج
مبادا ز گیتی کسی مستمند ----- که از درد او بر من آید گزند

20.دل پهلوانان بدو نرم گشت ----- سر طوس نوذر بیآزرم گشت
شه نوذری گفت من یافتم ----- از ایرا چنین تیز بشتافتم
بدو گفت گیو ای سپهدار شاه ----- نه با من برابر بدی بیسپاه
...
سخنشان به تندی بجایی رسید ----- که این ماه را سر بباید برید
میانشان چو آن داوری شد دراز----- میانجی برآمد یکی سرفراز
که این را بر شاه ایران برید ----- بدان کاو دهد هر دو فرمان برید
...
چو کاووس روی کنیزک بدید ----- بخندید و لب را به دندان گزید


21. بد و نیک هم بگذرد بیگمان----- رهایی نباشد ز چنگ زمان

 

*setareh66*

عضو جدید
کاربر ممتاز
مرسی اقیانوس عزیز....:gol::gol:
من عاشق این بیت فردوسیم:
از آن روز این خانه ویرانه شد...که نام آورش مرد بیگانه شد.
خدا رحمتت کنه فردوسی که ما ناچیز اصالتمون از توئه....:gol::heart::gol:
 

*setareh66*

عضو جدید
کاربر ممتاز
برای ایران....

برای ایران....

در این خاک زرخیز ایـــــــــــران زمین...نبودند جز مردمـــــــــــــــی پاک دین

همه دینــــــــــشان مردی و داد بود...وز آن کشـــــــــــــــور آزاد و آباد بود

پــــــــدر در پـــــــدر آریـــــــــایی نژاد...ز پشت فریدون نیکـــــــــــــــــــو نهاد

بزرگی به مردی و فرهنـــــــــــگ بود...گـــدایی در این بوم و بر ننــــــگ بود

کـــجا رفت آن دانـــــش و هـوش ما...که شد مهر میهن فرامـــــــــوش ما

نبود این چنین کشــــــــــــور و دین ما...کجــــــــا رفــــــت آییـــــن دیرین مـا؟

در این کشــــــــور آزادگی ارز داشت...کشــــــــاورز خود خانه و مرز داشت

از آنروز دشـمن بمــــــــا چــیره گشت...که ما را روان و خرد تیـــــره گشـــــت

از آنروز این خـــــــانه ویـــــــــرانه شد...که نان آورش مــــــــرد بیــــــگانه شد
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]چو ناکــــــس به ده کدخـــــــدایی کند..کشـــــــــــــــاورز بـــاید گــــــدایی کند

به یــــــــــــزدان که گر ما خرد داشتیم..کجـــــــا این سر انجــــــام بد داشتیم؟

[/FONT]
 

اقیانوس

عضو جدید
کاربر ممتاز
در این خاک زرخیز ایـــــــــــران زمین...نبودند جز مردمـــــــــــــــی پاک دین


همه دینــــــــــشان مردی و داد بود...وز آن کشـــــــــــــــور آزاد و آباد بود

پــــــــدر در پـــــــدر آریـــــــــایی نژاد...ز پشت فریدون نیکـــــــــــــــــــو نهاد

بزرگی به مردی و فرهنـــــــــــگ بود...گـــدایی در این بوم و بر ننــــــگ بود

کـــجا رفت آن دانـــــش و هـوش ما...که شد مهر میهن فرامـــــــــوش ما

نبود این چنین کشــــــــــــور و دین ما...کجــــــــا رفــــــت آییـــــن دیرین مـا؟

در این کشــــــــور آزادگی ارز داشت...کشــــــــاورز خود خانه و مرز داشت

از آنروز دشـمن بمــــــــا چــیره گشت...که ما را روان و خرد تیـــــره گشـــــت

از آنروز این خـــــــانه ویـــــــــرانه شد...که نان آورش مــــــــرد بیــــــگانه شد
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]چو ناکــــــس به ده کدخـــــــدایی کند..کشـــــــــــــــاورز بـــاید گــــــدایی کند

به یــــــــــــزدان که گر ما خرد داشتیم..کجـــــــا این سر انجــــــام بد داشتیم؟

[/FONT]


عزیزم این شعر ها رو به یکی از بچه های باشگاه پیشکش کن تا ارت نقل قول بگیره و بچه های دیگه هر دوتا تون رو امتیاز بارون کنن. در غیر این صورت تاپیک دیگه تو مشاهیر هست که می تونی اونجا فعالیتت رو ادامه بدی.:gol:

این شعر پیشکش به تو دلاور:
بد و نیک هم بگذرد بیگمان----- رهایی نباشد ز چنگ زمان
 

اقیانوس

عضو جدید
کاربر ممتاز
پیشکش به
Fateme_en

چنین گفت پس دخت پوران که من ----- نخواهم پراگندن انجمن
کسی راکه درویش باشد ز گنج ----- توانگر کنم تانماند به رنج
مبادا ز گیتی کسی مستمند ----- که از درد او بر من آید گزند
 

اقیانوس

عضو جدید
کاربر ممتاز
پیشکش به
Sabahat

زنیم آنگهی رای هشیارتر----- شود دل ز دیدار بیدارتر
 

اقیانوس

عضو جدید
کاربر ممتاز
پیشکش به
کربلایی حسام

همانا که باشد مرا دستگیر----- خداوند تاج و لوا و سریر
خداوند جوی می و انگبین----- همان چشمهی شیر و ماء معین
اگر چشم داری به دیگر سرای----- به نزد نبی و علی گیر جای
گرت زین بد آید گناه منست----- چنین است و این دین و راه منست
برین زادم و هم برین بگذرم----- چنان دان که خاک پی حیدرم
دلت گر به راه خطا مایلست----- ترا دشمن اندر جهان خود دلست
نباشد جز از بیپدر دشمنش----- که یزدان به آتش بسوزد تنش
هر آنکس که در جانش بغض علیست----- ازو زارتر در جهان زار کیست
 

اقیانوس

عضو جدید
کاربر ممتاز
پیشکش به

Mana
چنین گفت پس دخت پوران که من ----- نخواهم پراگندن انجمن
کسی راکه درویش باشد ز گنج ----- توانگر کنم تانماند به رنج
مبادا ز گیتی کسی مستمند ----- که از درد او بر من آید گزند
 

*setareh66*

عضو جدید
کاربر ممتاز
عزیزم این شعر ها رو به یکی از بچه های باشگاه پیشکش کن تا ارت نقل قول بگیره و بچه های دیگه هر دوتا تون رو امتیاز بارون کنن. در غیر این صورت تاپیک دیگه تو مشاهیر هست که می تونی اونجا فعالیتت رو ادامه بدی.:gol:

این شعر پیشکش به تو دلاور:
بد و نیک هم بگذرد بیگمان----- رهایی نباشد ز چنگ زمان
امتیاز ندارم حالا..:cry::cry:.اما بعدا میام از شرمندگی در میام...:heart:
 

*setareh66*

عضو جدید
کاربر ممتاز
تقدیم به همه وطن پرستان...
اگر مایه زندگی بندگی است
دو صد بار مردن به از زندگی است

بیا تا بکوشیم و جنگ آوریم
برون سر از این بار ننگ آوریم
 

اقیانوس

عضو جدید
کاربر ممتاز
پیشکش به

phalagh

چنین گفت پس دخت پوران که من ----- نخواهم پراگندن انجمن
کسی راکه درویش باشد ز گنج ----- توانگر کنم تانماند به رنج
مبادا ز گیتی کسی مستمند ----- که از درد او بر من آید گزند
 
بالا