مشاعرۀ سنّتی

secret_f

عضو جدید
کاربر ممتاز
از آن زمان که آرزو چو نقشی از سراب شد
تمام جستجوی دل ، سوال بی جواب شد
نه رفته کام تشنه ای به جستجوی چشمه ها
خطوط نقش زندگی، چو نقشه ای بر آب شد ...
 

hamid_61

عضو جدید
در ره عشق پی ناله دل باید رفت

زانکه رهرو به صدای جرسی می آید

نفسی با به از زندگی جاوید است

وین میسر نشود تا نفسی می آید
 

sh@di

عضو جدید
در ره عشق پی ناله دل باید رفت

زانکه رهرو به صدای جرسی می آید

نفسی با به از زندگی جاوید است

وین میسر نشود تا نفسی می آید


دوام عیش و تنعم نه شیوه ی عشق است ........ اگر معاشر مایی بنوش نیش غمی
 

iman.mpr

عضو جدید
یک چشم من اندر غم دلدار گریست / چشم دگرم حسود بود و نگریست
چون روز وصال آمد او را بستم / گفتم نگریستی نباید نگریست
 

barg

عضو جدید
کاربر ممتاز
تو بندگی چو گدايان به شرط مزد مکن
که دوست خود روش بنده پروری داند:cool:
 

snazari

عضو جدید
کاربر ممتاز
من ندانستم از اول که تو بی مهر و وفایی

عهد نابستن از آن به که ببندی و نپایی
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
یافت در بی بصری گمشدۀ خود یعقوب
دیده از هر که گرفتند بصیرت دادند
 

raha

مدیر بازنشسته
دل عاشق ز گلگشت چمن آزرده‌ تر گردد
که هر شاخ گلی دامی است مرغ رشته برپا را
 

snazari

عضو جدید
کاربر ممتاز
آنان که محيط فضل و آداب شدند

در جمع كمال شمع اصحاب شدند
 

*setareh66*

عضو جدید
کاربر ممتاز
یا رب مباد کز پا جانان من بیفتد - درد و بلای او کاش بر جان من بیفتد
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
هر دل که به عاشقی زبون نیست

دست خوش روزگار دون نیست

جز دیدهٔ شوخ عاشقان را

بر چهره دوان سرشک خون نیست
 

raha

مدیر بازنشسته
تو را من چشم در راهم شباهنگام
که می گيرند در شاخ تلاجن سايه ها رنگ سياهی
وزان دل خستگانت راست اندوهی فراهم
تو را من چشم در راهم.......................
 

محـسن ز

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
ما را همه شب نمی‌برد خواب
ای خفته روزگار دریاب
در بادیه تشنگان بمردند
وز حله به کوفه می‌رود آب
 
  • Like
واکنش ها: raha

raha

مدیر بازنشسته
بید مجنون زیر بال خود پناهم داده بود
در حریم خلوتی جان بخش راهم داده بود
تکیه بر بال نسیم و چنگ در گیسوی بید
مسندی والاتر از ایوان شاهم داده بود...
 

محـسن ز

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
دردا و حسرتا که عنانم زدست رفت
دستم نمیرسد که بگیرم عنان دوست
 
  • Like
واکنش ها: raha

raha

مدیر بازنشسته
تکیه گاهم اگر امشب لرزید
بایدم دست به دیوار گرفت
با نفس های شبم پیوندی ست
قصه ام دیگر زنگار گرفت......
 

محـسن ز

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
تن بی جان مرا، در پی خویش
سایه وار، آن قد و بالا انداخت
آهو از باد، چو بوی تو شنید
نافه مشک، به صحرا انداخت
 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
naghmeirani اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه مشاعره 109
Fo.Roo.GH مشاعرۀ شاعران مشاعره 11

Similar threads

بالا