پیرجو یی قصد یادگیری زبان کران نمود و دانستن حکمت لالان..
شیخ ما لرد(وجود مدوراتنا له فدا) روزی به قهوه خانه شد..از قضای روزگار مردی دید به غایت سه تیغ ...چون پرسید.. پیرجو نامش گفتند.. علت را جویا شد کس ندانست... پیش رفت و گفت ای مرد آیا تو کوسه به دنیا آمده ای؟
دختري(pme) از پدر خود (شادمهر) پرسيد : پدر اين همه مدير كيستند كه به دور ادمين مي گردند و او را ستايش مي كنند؟
پدر (شادمهر) پاسخ داد: اينان مگسانند كه به دور شيريني مي گردند
اخراج شدم رفت! خداحافظ
)
دختري(pme) از پدر خود (شادمهر) پرسيد : پدر اين همه مدير كيستند كه به دور ادمين مي گردند و او را ستايش مي كنند؟
پدر (شادمهر) پاسخ داد: اينان مگسانند كه به دور شيريني مي گردند
اخراج شدم رفت! خداحافظ
لرد اندرون كيوسك تلفني بود ، بيرون شدستي او را پرسيدندندندي سالم بود ؟ بگفت: آري سالم بود فقط آفتابه نداشت !
لرد اندرون كيوسك تلفني بود ، بيرون شدستي او را پرسيدندندندي سالم بود ؟ بگفت: آري سالم بود فقط آفتابه نداشت !
شادی به سختی مریض بود
این جک بود، حکایت بذار
شادی به سختی مریض بود
افسون به او گفت که باید قی کنی
شادی گفت: من هیچوقت نمیتوانم قی کنم
لرد گفت: کاری ندارد، در آینه به صورت خود نگاه کن، خود به خود حالت به هم میخورد و قی میکنی
شادی به سختی مریض بود
افسون به او گفت که باید قی کنی
شادی گفت: من هیچوقت نمیتوانم قی کنم
لرد گفت: کاری ندارد، در آینه به صورت خود نگاه کن، خود به خود حالت به هم میخورد و قی میکنی
شادي در آينه نگاه كرد اما باز قي نكرد !
افسون را بگفت چاره اي بيانديش من در حال مرگم ! افسون بعد از كلي انديشيدن بگفت تنها يك راه باقي مانده است ولي خيلي دردناك...
شادي بگفت: ملالي نيست آخرين راه را هم بگو شايد فرجي حاصل شد
سپس افسون عكس لرد را بيرون آورد و به شادي نشان داد:
ناگاه ... شادي هم قي كرد هم چيزهاي ديگر !!!
ترسان از سرزنش راسل
به باشگاه آمد
...
)
