مشاعرۀ سنّتی

[ARASH AZ]

ثنا خوانِ توام تا زنده ام ،امّا یقین دارم
که حّقِ چون تو استادی نخواهد شد ادا حافظ

ظاهرشان به اولیا ماند
در باطن بوی مسلمانی نیست

 

[floe]

تا ز میخانه و می نام و نشان خواهد بود

سر ما خاک ره پیر مغان خواهد بود

 

[naghmeirani]

ظاهرشان به اولیا ماند
در باطن بوی مسلمانی نیست

تو عشقِ پاکی و پیوندِ حسنِ جاودان داری
نه حسنت انتها دارد ،نه عشقت ابتدا ،حافظ

 

[ARASH AZ]

دین و دل بردند وقصد جان کنند
الغیاث از جور خوبان الغیاث

 

[naghmeirani]

دین و دل بردند وقصد جان کنند
الغیاث از جور خوبان الغیاث

ثمری گر ندهد آه ،فغان خواهم کرد
اثری گر نکند ناله، دعا خواهم کرد

 

[ARASH AZ]

تو عشقِ پاکی و پیوندِ حسنِ جاودان داری
نه حسنت انتها دارد ،نه عشقت ابتدا ،حافظ

ظالم خیره عاقبت است چو بخیل
خویشتن زان ذخیره داند محروم

 

[ARASH AZ]

ثمری گر ندهد آه ،فغان خواهم کرد
اثری گر نکند ناله، دعا خواهم کرد

در بهای بوسه ای جانی طلب
می کنند این دلستانان الغیاث

 

[naghmeirani]

ظالم خیره عاقبت است چو بخیل
خویشتن زان ذخیره داند محروم

من مست می عشقم هشیار نخواهم شد
وز خواب خوش مستی بیدار نخواهم شد
امروز چنان مستم از باده‌ی دوشینه​

تا روز قیامت هم هشیار نخواهم شد

 

[naghmeirani]

در بهای بوسه ای جانی طلب
می کنند این دلستانان الغیاث

ثباتِ مرتبۀ عشق ،در طریقِ وفاست
وگرنه عشق ،بدونِ وفا نمی ارزد

 

[ARASH AZ]

دریغ مدت عمرم که بر امید وصال
بسر رسید و نیامدبسر زمان فراق

 

[magsod]

قمار عاشقان بردی ندارد از نداران پرس
کسی از دور فلک دستی نبرداز بد بیاران پرس

 

[saeed99]

قمار عاشقان بردی ندارد از نداران پرس
کسی از دور فلک دستی نبرداز بد بیاران پرس

با درود

ساقیان مجلس عشق از برای قتل ما
در لب خود نوش و اندر باده افیون می‌نهند
اوحدی ​

 

[setayesh_sokoot]

در میان بود به هنگام وداع
گفتگویی به سکوت و به نگاه
دیده عاشق و لعل لب یار
دل معشوقه و غوغای گناه

 

[@ RESPINA @]

در میان بود به هنگام وداع
گفتگویی به سکوت و به نگاه
دیده عاشق و لعل لب یار
دل معشوقه و غوغای گناه

هاتف آن روز به من مژده این دولت داد
که بدان جور و جفا صبر و ثباتم دادند

 

[h.a.d.i]

هان ای دل عبرت بین از دیده نظر کن هان
ایوان مدائن را آئینه عبرت دان

 

[setayesh_sokoot]

ناتوان گذشته ام ز کوچه ها
نیمه جان رسیده ام به نیمه راه
چون کلاغ خسته ای-در این غروب-
می برم به آشیان خود پناه

 

[h.a.d.i]

دل می رود ز دستم صاحبدلان خدا را

دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا

 

[setayesh_sokoot]

امشب به تنگنای غم و اندوه
آتش به نامه های تو افکندم
اکنون منم که بر سر این اتش
از رنج می گدازم و خرسندم...

 

[*زهره*]

ما آزموده‌ایم در این شهر بخت خویش
بیرون کشید باید از این ورطه رخت خویش

 

[setayesh_sokoot]

شرابی از لبت در جام کردی
مرا با بوسه شیرین کام کردی
دلم آهوی وحشی بود و او را
ندانم با چه افسون رام کردی

 

[*زهره*]

یا رب اندر دل آن خسرو شیرین انداز
که به رحمت گذری بر سر فرهاد کند

 

[azadeh_arch _eng]

دلا تا كي در اين زندان فريب اينو ان بيني
يكي زين چاه ظلماني برونا تا جهان بيني

 

[ARASH AZ]

یار با ماست چه حاجت که زیادت طلبیم؟
دولت صحبت آن ناموس جان ما را بس

 

[naghmeirani]

سيل اشك ار بكند خانه مردم نه عجب
كز غمت گريه‌كنان چشم تري نيست كه نيست

 

[magsod]

تا مرا عشق تو تعليم سخن گفتن کرد
خلق را ورد زبان مدحت و تحسين من است
دولت فقر خدايا به من ارزانی دار
کاين کرامت سبب حشمت و تمکين من است

 

[oli]

تو به تقصیر خود افتادی از این در محروم

از که می نالی و فریاد چرا می داری

 

[naghmeirani]

یاری اندر کس نمی‌بینیم یاران را چه شد؟

دوستی کی آخر آمد دوستداران را چه شد؟

 

[magsod]

دلم بجو که قدت همچو سرو دلجوی است
سخن بگو که کلامت لطيف و موزون است

 

[naghmeirani]

تا ز میخانه و می نام و نشان خواهد بود
سر ما خاک ره پیر مغان خواهد بود

حلقه پیر مغان از ازلم در گوش است
بر همانیم که بودیم و همان خواهد بود

 

[magsod]

دل تنگم حریف درد و اندوه فراوان نیست
امان ای سنگدل از درد و اندوه فراوانت