یادم آید که دگر از تو جوابی نشنیدم
پای در دامن اندوه کشیدم
نگسستم ، نرمیدم!
مشتاقی و مهجوری دور از تو چنانم کرد
کز دست بخواهد شد پایاب شکیبایی
دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند
وندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند
تو کیستی که من اینگونه بی تو بیتابم؟
شب از هجوم خیالت نمی برد خوابم؟
تو چیستی که من از موج هر تبسم تو
مثال قایق سرگشته روی گردابم؟
یا ز رۀ وفا بیا ،یا ز دلِ رهی برومشتاقی و مهجوری دور از تو چنانم کرد
کز دست بخواهد شد پایاب شکیبایی
مسلمانان مرا وقتی دلی بود
که با وی گفتنی گر مشکلی بود
در پیشِ بی دردان چرا،فریادِ بی حاصل کنمدلی خواهم که از او درد خیزد
بسوزد، عشق ورزد ،اشک ریزد
دلبر که جان فرسود از او کار دلم نگشود از اونومید نتوان بود از او باشد که دلداری کند
در عشق و مستی داده ام،بود و نبود خویشتندلبر که جان فرسود از او کار دلم نگشود از اونومید نتوان بود از او باشد که دلداری کند
در عشق و مستی داده ام،بود و نبود خویشتن
ای ساقیِ مستان بگو،دیوانه ام یا عاقلم
تا بادۀ عشق، در قدح ریخته اندما میرویم و آیا در پی ما یادی از درها خواهد گذشت؟
تا بادۀ عشق، در قدح ریخته اند
و اندرِ پیِ عشق ،عاشق انگیخته اند
[FONT="]آبي تر از آنيم كه بي رنگ بميريم[/FONT]
[FONT="]از شيشه نبوديم كه با سنگ بميريم[/FONT]
[FONT="]تقصير كسي نيست كه اين گونه غريبيم[/FONT]
[FONT="]شايد كه خدا خواست كه دلتنگ بميريم[/FONT]
تا مرا دیدی زخلق از عشق رویت سوخته
سنگ و آهن بودتاز دل سنگ بر آهن زدی
قامتم چون لام و نون کردی چو موسی در امید
پس مرا درگلبن غیرت نوای "لن" زدی
سلام خوبین ؟
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
![]() |
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | |
![]() |
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |