من بگوش خود از دهانش دوشتا کـــــی در انتـــظار گــــــذاری به زاریــــــــــم
باز آی بعد از این همه چشـــم انتــــظاریـــــم
![]()
میدهم مستی به دلها،گر چه مستورم ز چشمتا کـــــی در انتـــظار گــــــذاری به زاریــــــــــم
باز آی بعد از این همه چشـــم انتــــظاریـــــم
![]()
من بی می ناب زیستن نتوانممن ملك بودم و فردوس برين جايم بود
آدم آورد در اين دير خراب آبادم
ما ملک عافیت نه بلشکر گرفته ایممیدهم مستی به دلها،گر چه مستورم ز چشم
بویِ آغوشِ بهارم ،در چمن پیچیده ام
ما ملک عافیت نه بلشکر گرفته ایم
ما تخت سلطنت نه ببازو نهاده ایم
تار و پودِ هستیم ،بر باد رفت، اما نرفتمن هيچ ندانم كه مرا انكه سرشت
از اهل بهشت كرد يا دوزخ زشت
در پیشِ بیدردان چرا،فریادِ بی حاصل کنممن نگویم که مرا زین قفس ازاد کنیدقفسم برده به باغی دلم شاد کنید
در پیشِ بیدردان چرا،فریادِ بی حاصل کنم
گر شکوه ای دارم ز دل، با یارِ صاحبدل کنم
ما دو یار یکزبان و یک دلیـــم از دیر باز
یکدلی و یکزبانی رسم یاران باد و هست![]()
لعل سیراب به خون تشنه لب یار من است
وز پی دیدن او دادن جان کار من است
شرم از آن چشم سیه بادش و مژگان دراز
هر که دل بردن او دید و در انکار من است
هر آن شمعی که ایزد برفروزدتنها نه منم جانا، از بهر تو دیوانه
دیوانه بسی دارد، زلف تو به هر خانه
نی نگویم زانکه تو خامی هنوزدر حلقه ی عاشقان سر مست
بگذار حدیث هوشمندان
زنان چون آتشند از تند خویی
زن و آتش ز یک جنسند گویی
![]()
یار دلدار من ار قلب بدینسان شکند
ببرد زود بجانداری خود پادشهش
آری ای عشق تو بودی که فریبم دادیدشمن جانم تو بودي،درد پنهانم ز توست
با همه اين شكوه ها ، گر راحت جاني بيا
آری ای عشق تو بودی که فریبم دادی
دلِ سودا زده هم را به حبیبم دادی
ای خوش آن یاری که اندر دامنِ دلدارِ خویشيك نفس با من نبودي مهربان اي سنگدل
زان همه نامهرباني ، گر پـشيماني ، بيا
عید رمضان آمد و ماه رمضان رفتای خوش آن یاری که اندر دامنِ دلدارِ خویش
شاد و خرم سوخت چون پروانه در آغوشِ شمع
تو سیه چشم چو آیی به تماشایِ چمنعید رمضان آمد و ماه رمضان رفت
صد شکر که این آمد و صد حیف که آن رفت
رفت در ظلمت شب آن شب و شبهای دگر همتو سیه چشم چو آیی به تماشایِ چمن
نگذاری به کسی چشمِ تماشایِ دگر
مرا دریاب من خوبم هنوزم آب میکوبم هنوزم شعر میریسممن و تو بی تو و من زیستن عجب دردیست
چرا به درد دل یکدگر دوا نشدیم؟
مشتاقی و مهجوری دور از تو چنانم کردمن و تو بی تو و من زیستن عجب دردیستچرا به درد دل یکدگر دوا نشدیم؟
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
![]() |
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | |
![]() |
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |