عشق بعضی وقتها از درد دوری بهتر است
بیقرارم کرده و گفته "صبوری بهتر است "
توی قرآن خواندهام، یعقوب یادم داده است :
دلبرت وقتی کنارت نیست، کوری بهتر است
نامههایم، چشمهایت را اذیت میکند
درددل کردن برای تو حضوری بهتر است
چای دم کن، خستهام از تلخیِ نسکافهها
چای با عطر هل و گلهای قوری بهتر است
من، سرم بر شانهات ...؟ یا تو سرت بر شانهام ...؟
فکر کن خانم ... اگر باشم ... چه جوری بهتر است؟
نمیدانم چیستی !آنقدر میدانم کههرگاه واژگان به تو رسیدند مبهم شدندو هرگز نتوانستند تو را به من برسانند.چگونه میتوانم ترجمانی از تو داشته باشم ؟هنگامی که در وهم و خیال هم نمیگنجی.به هر کجا که میرسم، رد پایی از تو باقیستدر این مه غلیظ چقدر این رد پاها را دنبال کنم،چقدر ...
[h=3]ღ♥ღ راز ღ♥ღ[/h] پروانهوار عشق را باور کن ! آری مانند او ! که عمری پیله میتند و در آن به سر میبرد به امید لحظهای که رها از هر حدود و حصاری معنای حقیقی پرواز را درک کند. نمیدانم، شاید در پیله ماندن تاوان پرواز است ...
دلم گرفته است …دلم گرفته است …به ایوان می روم و انگشتانم رابر پوست کشیده ی شب می کشمچراغ های رابطه تاریکندچراغهای رابطه تاریکندکسی مرا به آفتاب معرفی نخواهد کردکسی مرا به میهمانی گنجشک ها نخواهد بردپرواز را به خاطر بسپارپرنده مردنی ست
بعضــــــی ها گـــــــ ـــــریه نمی کنند! اما از چشــ ــــــــ ـــــم هایشان معلوم است که اشکــــی به بزرگی یک سکــــــــــ ــــوت، گــــوشه ی چشمشان به کمیـــ ـــن نشسته ...
زیباترین حرفت را بگو شکنجه
پنهان سکوتت را آشکاره کن
و هراس مدار از اینکه بگویند ترانه بیهوده می خوانی
چرا که ترانه ما ترانه بیهودگی نیست
چرا که عشق حرفی بیهوده نیست
ارام در گوشه خیالم بنشین
شاید کسی نفهمد
ولی همه فکر میکنند چقدر تنهایم
اما خیالت
همراهم هست
تمام حرفهایم را به خیالت میزنم
هر چند انقدر نامهربان هستکه
حد ندارد