گپ و گفتگو در مورد جن ، احضار روح، هیپنوتیزم

shirin_yalda

عضو جدید
سلام به همه ی دوستان
باید بگم که واقعا" جالب بود من که الا ن خوندم کلی خندیدم ولی نمی دونم اگه شب می خوندم بازم همین قدر می خندیدم یا نه:cry:
خوب من خاطراتم و گذاشتم واسه شب;)
 

abc_ramak

عضو جدید
کاربر ممتاز
سلام به همه ی دوستان
باید بگم که واقعا" جالب بود من که الا ن خوندم کلی خندیدم ولی نمی دونم اگه شب می خوندم بازم همین قدر می خندیدم یا نه:cry:
خوب من خاطراتم و گذاشتم واسه شب;)
ساعت چند بیایم؟ :D
 

melika62

عضو جدید
اقا امير عجب شانسي داريا؟جنهايي كه روي شونه هات نشستن خوشگل و كوچولو بودن
مثل بابانوئل كلاه قرمز سرشون بوده
اگه بچه مسيحي بودي حتما كلي ذوق مي كردي
 

enteha

عضو جدید
کاربر ممتاز
اقا امير عجب شانسي داريا؟جنهايي كه روي شونه هات نشستن خوشگل و كوچولو بودن
مثل بابانوئل كلاه قرمز سرشون بوده
اگه بچه مسيحي بودي حتما كلي ذوق مي كردي



چي چي رو خوشگل بودن. من اون موقع اصلاً انتظار يه همچين صحنه اي رو نداشتم كه وقتي ديدم بشينم باهاشون بازي كنم. :w20:
فقط خدا ميدونه من چي ديدم و چي كشيدم.
 

gordafarin

عضو جدید
کاربر ممتاز
سلام

سلام

چي چي رو خوشگل بودن. من اون موقع اصلاً انتظار يه همچين صحنه اي رو نداشتم كه وقتي ديدم بشينم باهاشون بازي كنم. :w20:
فقط خدا ميدونه من چي ديدم و چي كشيدم.
جريان چيه امير تو تاحالا با جن ها بودي؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
 

nilofarane

کاربر بیش فعال
یه بار هنوز اوایل شب بود .همه هم بودن. یهو احساس کردم که یه نفس گرم به صورتم میخوره انگار که یکی صورتشو اورده باشه نزدیکت و بازدمشو به صورتت بدمه .کسی هم نزدیک من نبود .فکر کردم خیالاتی شدم .بقیه هم سرشون به کار خودشون گرم بود.جامو عوض کردم ببینم اتفاقی میفته یا نه.اینبار انگار از دفعه قبل خیلی نزدیکتر شده بود به طوری که گرمای بیشتری احساس کردم ودیگه نمیتونستم نفس بکشم حس عجیبی داشتم خیلی هم ترسیده بودم.اما هنوزم که هنوزه نفهمیدم چی بود روح بوده یا چیز دیگه .بچه ها از نظر شما که تجربه دارین چی بوده ؟کی میدونه؟
 

nilofarane

کاربر بیش فعال
نه .گفتم که همه بیدار بودن چون تو جمع بودم زیاد نترسیدم .ولی نمیدونم چرا حس کردم هر چی هست دوسم داره.اومده بود رو صورتم نفس میکشید.خیلی بهم نزدیک شده بود .:surprised::confused:
 

leanthinker

عضو جدید
کاربر ممتاز
این امین خودش از همه بیشتر میترسه ها
هاااااااای
امین بیا
تاپیک ترسناک میذاری خودت در میری؟
حالا یک دانه خاطره از خودم در می کنم!
یک روزبابام اومده بود تو شوفاژ خونه و از اونجا که پسر فقط به درد بابری-نظافت-تعمیرات خونه می خوره و هیشکی منو دوس نداره گفت بیا این کارایی که می گم بکن که واسه آیندت یاد بگیری!! منم داشتم با هزار زور و زحمت یه شیره شکسته رو باز می کردم که مرتب از اون پشتا یه صداهای عجیبی میومد..
گفتم بابا یه لحظه گوش کن.. گفت چیه مگه.. صدا اومد.. گفتم فکر کنم جن باشه
آقا چشمتون روز بد نبینه! به مدت 20 دقیقه ول کن نبود:
تو مثلا مهندسی! واقعا متاسف شدم برات.. واقعا به این چیزا اعتقاد داری؟؟ نه واقعا از این پک و ریشت خجالت نمیکشی؟ بعد از کلی خفت دادن گفتم اگه راست میگین صدای چیه؟
بابام با جدیت گفت این تنشهای باقی مانده در اجسامه که در شب چون صدایی نیست به گوشمون می خوره!!! البته بابام مخابرات خونده نمیدونم این تحلیل مکانیکی رو از کجا کرد!!
اما من مطمئنم این تنش باقی مونده در اجسام همون جنه!:w12:
 

melika62

عضو جدید
اين داستان و يكي برام تعريف كرده:
يه پسري عاشق دختري ميشه كه ادعا مي كرد هيچكس رو تو ايران نداره(بعدا معلوم شد تو خارج از ايرانم كسي رو نداره)خلاصه با وجود مخالفت اطرافيان با هم ازدواج مي كنن اتفاقا زندگي خوبي داشتن و بعد از چند سال هم بچه دار ميشن. يه نيمه شبي پسر با صداي گريه بچه از خواب بيدار ميشه كه مي بينه زنش چاقو به دست بالا سر بچه واستاده
بقيش و مي ترسم تعريف كنم:cry:
 

nilofarane

کاربر بیش فعال
یه بار توی یه روستا (میدونین که از حموم عمومی استفاده میشده)یکی از خانومای ده میره حموم .اون موقع از روز هیچ کس تو حموم نبوده غیر از یکی از همسایه هاشون شروع میکنه باهاش به حرف زدن که یه موقع متوجه پاهاش میشه که شبیه به شتر بوده.اونجاس که میفهمه بعله ایشون جن تشریف دارن.پا میذاره به فرار.تو راه یکی دیگه از زنای همسایشونو میبینه ودرحالی که رنگش مثل گچ سفید شده براش ماجرا رو تعریف میکنه تا میرسه به اونجا که میگه پاهاش مثل پای شتر بوده اونجا زن همسایه در حالی که به پاهاش اشاره میکرده گفته مثل پاهای من؟تا چشم زن بد بخت به پاهای شتر مانند زن همسایه (همون جن)
میفته سکته میزنه و جان به جان افرین تسلیم میکنه.:cry::confused:
 

morteza79

عضو جدید
یه بار توی یه روستا (میدونین که از حموم عمومی استفاده میشده)یکی از خانومای ده میره حموم .اون موقع از روز هیچ کس تو حموم نبوده غیر از یکی از همسایه هاشون شروع میکنه باهاش به حرف زدن که یه موقع متوجه پاهاش میشه که شبیه به شتر بوده.اونجاس که میفهمه بعله ایشون جن تشریف دارن.پا میذاره به فرار.تو راه یکی دیگه از زنای همسایشونو میبینه ودرحالی که رنگش مثل گچ سفید شده براش ماجرا رو تعریف میکنه تا میرسه به اونجا که میگه پاهاش مثل پای شتر بوده اونجا زن همسایه در حالی که به پاهاش اشاره میکرده گفته مثل پاهای من؟تا چشم زن بد بخت به پاهای شتر مانند زن همسایه (همون جن)
میفته سکته میزنه و جان به جان افرین تسلیم میکنه.:cry::confused:
سلام به همگی.
اگر در جا سکته مکنه و می میره پس ماجرا رو کی برای بقیه تعریف کرده؟
 

leanthinker

عضو جدید
کاربر ممتاز
یه بار توی یه روستا (میدونین که از حموم عمومی استفاده میشده)یکی از خانومای ده میره حموم .اون موقع از روز هیچ کس تو حموم نبوده غیر از یکی از همسایه هاشون شروع میکنه باهاش به حرف زدن که یه موقع متوجه پاهاش میشه که شبیه به شتر بوده.اونجاس که میفهمه بعله ایشون جن تشریف دارن.پا میذاره به فرار.تو راه یکی دیگه از زنای همسایشونو میبینه ودرحالی که رنگش مثل گچ سفید شده براش ماجرا رو تعریف میکنه تا میرسه به اونجا که میگه پاهاش مثل پای شتر بوده اونجا زن همسایه در حالی که به پاهاش اشاره میکرده گفته مثل پاهای من؟تا چشم زن بد بخت به پاهای شتر مانند زن همسایه (همون جن)
میفته سکته میزنه و جان به جان افرین تسلیم میکنه.:cry::confused:
ی
استادمون تعريف مي كرد رفته بود كرمان ماشينش كنار يك حمام قديمي كه مخروبه بوده خراب ميشه همين طور كه تو ماشين نشسته بوده يه پير مرد از حموم در مي ياد بيرون و بهش ميگه مي توني بياي پيش من تا كمك برسه نصف شب بوده اخه ميگه رفتم پيشش يه قسمتي از كف حمام اب جمع شده بوده پير مرد پاچه هاش و كشيد بالا تا از اونجا رد شه يه دفعه ديدم پاهاش مثل پاي حيوونا مو داره و مثل اسب نعل داره ميگه از ترس داشتم سكته مي كردم از حموم دوئيدم بيرون و همين طور يه نفس دويدم تا به اداره پليس رسيدم با ترسو لرز ماجرا رو مي خواستم واسه پليس توضيح بدم همش مي گفتم پاهاش يه طوري بود ولي زبونم نمي گشت درس توضيح بدم پليسه گفت فهميدم پاچه هاشو كشيد بالا گفت اينطوري بود؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
:w15::w15:
ببینم این استاد رامک اینا یا خالی بند بوده یا روح همون زنه بوده!!:w15:
 

melika62

عضو جدید
البته خودم كه نمي ترسم ميترسم شما بترسيد
بعد ميره طرف زنش و چاقو رو از دستش مي كشه ولي لبه تيز چاقو كشيده ميشه به انگشت سبابه و انگشت ميفته زمين و زنه غيب ميشه مرده هم از ترس بيهوش ميشه خلاصه بعد كلي دوا درمون زندگيشو از سر مي گيره
چند سال مي گزره يه شب كه بارون شديدو رعدو برق و... بود(خلاصه خيلي ترسناك بوده) يه نفر به شدت درشون و مي زنه مرد از ايفون مي پرسه كيه يه زن ميگه تو رو خدا اقا بچم مريضه ما تلفن نداريم ميشه يه زنگ به شوهرم بزنم
مرد اجازه ميده زن مي ياد داخل و شروع مي كنه به شماره گرفتن تلفنشون از اون گردونا بوده زن با انگشت كوچيكش سعي مي كرد شماره بگيره ولي زورش نمي رسشد مرد با تعجب ميگه خانم چرا اينطوري شماره مي گيري؟
زن يه دفعه قيافش عوض ميشه خفن وحشتناك و دستش رو با عصبانيت به سمت مرد مي گيره و ميگه تو كردي(انگشت اشاره نداشته)
 

melika62

عضو جدید
:w15::w15::w15:
چند سال پيش من و خواهرم و زن داداشم تو خونه تنها بوديم ساعت يك نيمه شب اين داستان و تعريف كردم وقتي گفتم تو كردي هر دوشون بلند جيغ كشيدن و زدن زير گريه من هم از خنده مرده بودم خواهرم جيغ مي زدو گريه مي كرد و با مشت هم من و مي زد
:w15:
 

morteza79

عضو جدید
راستش منم تو دوره دبیرستان یک دبیر داشتیم که می گفت چند مرتبه جن ها رو دیده.از یک نفر دیگه به نام جعفر جنی می گفت که با جن ها ارتباط داشته . کسی در مورد اون شخص چیزی می دونه؟
 

leanthinker

عضو جدید
کاربر ممتاز
راستش منم تو دوره دبیرستان یک دبیر داشتیم که می گفت چند مرتبه جن ها رو دیده.از یک نفر دیگه به نام جعفر جنی می گفت که با جن ها ارتباط داشته . کسی در مورد اون شخص چیزی می دونه؟
اوووه اسکیوز می !! فکر کردم رامک جان بود
مهم نفس خالیه!!
مرتضی جان یک خاطره برات در می کنم
البته دیگه باید یه تاپیک به نام خاطرات من و بابام بسازم!
بابام تعریف می کرد جونیاش تعزیه که می رفتن یه نفر دهه عاشورا تعزیه می گفته که بهش می گفتن پرده خون.. یعنی یه پرده بزرگ نقاشی شده میاورده که عکسای مختلف داشته
یکیش که بابام و بچه های اون زمون کلی دوست داشتن و می ترسیدن پرده جنیان بوده که میان کمک امام.. رئیسشون هم اسمش جعفر جنی بوده. همشون هم سم داشتن با نیزه و اسباشون هم پا نداشته!
بابام فقط این شعرش یادشه که امام میگن: جعفر تو برگرد.. جعفر تو برگرد
البته یه واقعه جالب این که چند سال پیش علمای نجف و قم با هم اعلام کردند جعفر جنی که رئیس جنیان بوده در گذشت و تسلیت گفتن
این علما نمیان تو این باشگاه یه کم خاطره بگن بترسیم؟؟!;)
 

a.atapour

عضو جدید
راستش منم تو دوره دبیرستان یک دبیر داشتیم که می گفت چند مرتبه جن ها رو دیده.از یک نفر دیگه به نام جعفر جنی می گفت که با جن ها ارتباط داشته . کسی در مورد اون شخص چیزی می دونه؟


پس امشبم شروع کردین!!!!

این جعفر جنی یه کسی تو مایه های مجتهدین بوده و چند ده سال پیش هم بعد از یکی دو هزار سال زندگی فوت کرد که توی قم براش مراسم گرفتند
 

Similar threads

بالا