ho3in oomadam ,bazam naboodi ke,
kojaiiiiiiiiiiiiii?
بابا هستم! اینجور که منو صدا میزنی هر کی ندونه فکر میکنه سه دنگ اینجا به ناممه و همش اینجا پلاسم! در خدمتم...حسین کجایی؟
ارههههههههه منم واقعا به همه شیرازیای برف ندیده تبریک میگمبالاخره شیراز بعد از قرن ها برف ریزان شد و لباس سفید پوشید!!!!!!!!!!!!
I Love this Weather
بالاخره شیراز بعد از قرن ها برف ریزان شد و لباس سفید پوشید!!!!!!!!!!!!
I Love this Weather
به به به به ....
منم عاشق شیرازم
خوش به حالتون. شهر ما که به شدت سرده ولی خبری از برف و بارون و ... نیست !
حالا که فکرشو میکنم، میبینم اصلا به برف پارو کردنش و دردسرای بعدش نمی ارزه!!!!!!!!!!!!! واقعا آدم از زندگی می افته...!!!!!!!!!!
سلام عزیر میتونی کمکم کنی من چندتا تعریف میخوام
بلد نیستم رشته مهندسی مواد هستم این تعریفا رو الان میخوام دمت گرم
حالت= صورت یا شکلی از ماده یا به اصطلاح فاز مثلا مایع جامد گاز
واکنش= عملی که باعث تولید ماده جدید یا تغییر حالت یا تجزیه ماده بشود مثل واکنش های شیمیایی واکنش های احیا و اکسیداسیون
تعادل= در ترمودینامیک یعنی اینکه تغییرات انرژی آزاد نداشته باشیم به عبارتی فشار و دما ثابت باشد... یا بطور کلی تعادل معیاری است برای اینکه بگیم رفت و برگشت واکنش باهم برابر است.
فاز= بخشی از سیستم که ترکیبات و خواص آن همگن باشد و از لحاظ فیزیکی از دیگر اجزای سیستم معلوم باشد.
مرز= خط مشخص بین دانه های درون مواد چندبلوری که دانه ها را از هم تمییز می دهد.
حالت ثبات= حالتی که مثلا دماثابت باشد ( فکر کنم منظورتون فرایندهای ایزو باشد)
تعادل درونی=یعنی انرژی درونی سیستم ثابت فرض شود.
تعادل بیرونی= یعنی برهم کنش های اعمالی روی مواد در حال تعادل باشند و یا انتروپی سیستم با محیط برابر باشد.(مطمئن نستم که درست باشد.)
تعادل همگن=متوجه نشدم یا منظور تعادلی باشد که تمام خواص فیزیکی ماده همگن یا یکنواخت فرض شود.
تعادل غیر همگن=متوجه نشدم
کاتالیزور= ماده ای که عامل واکنش نیست بلکه روی سرعت اثرگذار است. خواه افزاینده است خوا کاهنده. به دو نوع مثبت و منفی
من
نه در پی درمانم
که درد
معنای زندگی ست
معنای هر نفس
و حقیقتی نهان
در پس نگاه هر انسان
تجربه ی نخست آدم و حوا
از پس هبوط
که درد
معنای بودن است
معنای این حضور!!!!
پُک میزنم
محکم و غلیظ
لحظه ای بعد
انفجار دودی سفید
می پرد در چشمم
اشک میریزم
مات و خیس
خیره میشوم
مثل بهمن فرو می ریزد
خاکستر سیگار "بهمن"
سکوت
سکوت
سکوت ...
طنین گامهای خسته بر سردی پل ،
پلی به ارتفاع سقوط ،
موازی جاده های آسفالت شده ،
پرواز مرغان دریایی بر فراز،
و قایقی ، که میشکافد آبی آرام را .
بیداد سرمای زمستان ،
دستها در جیبها شده پنهان .
صورتکهای زیبا و یخ زده در باد
کابوس رنگهای بی جان !
چه سکوت پرهیاهویی ست
در گوش این عابران رنگ به رنگ
که میگذرند هرکدام با شکلی !
اما چه سود ...
مردمان همه کرند و کور !!!
مخیخوامت با این گفته های شیرینی که از خودت در میکنی!!!!
میگم به نظرم یه ارشد ادبیات بگیری بد نیست!!!!!!!
"بهمن" رو خیلی حال کردم!!!!!!!!!!!!
مدارک ادبی را نمیخواهم.... ادبیات باید در رگ هایت جریان داشته باشد... باید بتوانی صدای جاری بودن آن را بشنوی... آنوقت تو از هزاران مدرک گرفته بالاتری... میتوانی با احساست زندگی کنی... میتوانی از هر حادثه ای، زیباترین اثر را خلق کنی.... اینگونه هست که دنیا در دستان توانمند تو قرار می گیرد... بیانت روی دیگران اثر بخش می شود....
برای مثال از همین جمله کوتاه شروع می کنیم... " ببین چه بی گدار برای لمس تنت به ساحل می زند... دریا را می گویم" ... کافیست چشم هایت را ببندی و به ندای قلب و احساست گوش دهی... خود را در ساحل تجسم کنی... روی شن های ساحل در غروب غم انگیز بهاری خوابیده باشی... صدایش را میشنوی؟؟؟؟؟ آری... صدای خروشان امواجی است که برای لمس تو می آیند... عشق به همین سادگی می تواند معنی شود.... تلاش برای دستیابی به معشوق... و چه زیباست این تلاش... در این هنگام است که قلبت مالامال از احساس می شود... و تو میتوانی این احساست را به معشوقه ات منتقل کنی... میتوانی او را سرشار از عشقو احساس کنی...
ببخشید دوستان.... این ها پس لرزه های ادبی ناشی از به هم ریختن پروژم بود...
مدارک ادبی را نمیخواهم.... ادبیات باید در رگ هایت جریان داشته باشد... باید بتوانی صدای جاری بودن آن را بشنوی... آنوقت تو از هزاران مدرک گرفته بالاتری... میتوانی با احساست زندگی کنی... میتوانی از هر حادثه ای، زیباترین اثر را خلق کنی.... اینگونه هست که دنیا در دستان توانمند تو قرار می گیرد... بیانت روی دیگران اثر بخش می شود....
برای مثال از همین جمله کوتاه شروع می کنیم... " ببین چه بی گدار برای لمس تنت به ساحل می زند... دریا را می گویم" ... کافیست چشم هایت را ببندی و به ندای قلب و احساست گوش دهی... خود را در ساحل تجسم کنی... روی شن های ساحل در غروب غم انگیز بهاری خوابیده باشی... صدایش را میشنوی؟؟؟؟؟ آری... صدای خروشان امواجی است که برای لمس تو می آیند... عشق به همین سادگی می تواند معنی شود.... تلاش برای دستیابی به معشوق... و چه زیباست این تلاش... در این هنگام است که قلبت مالامال از احساس می شود... و تو میتوانی این احساست را به معشوقه ات منتقل کنی... میتوانی او را سرشار از عشقو احساس کنی...
حال بحث را وسیع تر میکنیم.... تفکرت را تا جایی ببر که باران هم ببارد... باز تجسم کن... چه میبینی؟؟؟ آری... قطرات باران هم به سمت تو می آیند... در اینجاست که بین انتخاب هایت به دام می افتی... تویی که تا چند لحظه قبل از لمس امواج دریا به وجد آمده بودی، خود را در برابر لمس قطرات باران می یابی.... و اینک چه می شود؟؟؟؟ تو در مقابل تعهد به امواج هستی یا تعهد به قطرات باران؟؟؟ انتخابت چیست؟؟؟ تو دل امواج را برده ای... اینک می خواهی به سراغ قطرات باران بروی؟؟؟؟؟ این کارت خیانت نیست؟؟
لحظه ای را تجسم کن که باران تمام شده است و خروش امواج دریا به پایان رسیده است... دیگر نه خبری از لمس تنت توسط امواج است و نه قطرات باران.... صدا را میشنوی؟؟؟؟؟؟ آری... نسیمی به سمتت می آید...اینک چه میکنی؟؟؟؟ او هم تو را با خود به عرش ببرد؟؟؟؟؟؟ او هم اجازه لرزاندن دلت را دارد؟؟؟؟؟؟؟
و این نمونه ای از زندگی روزمره ماست...
ببخشید دوستان.... این ها پس لرزه های ادبی ناشی از به هم ریختن پروژم بود...
آقا بیخیال!!!!
مثل اینکه بد تر شد جریان!!!!!!
من اشتباه کردم، من عذر میخوام!!!!
چرا میزنی؟؟؟؟؟؟!!!!!!
وقتی انسانی همت می کند در جزیی ترین اجزای جهان به بحث بپردازدخیلی باحال بود ! اولین باریه که میبینم یه موادی داره از خودش ادبیات در وکنه !
وقتی انسانی همت می کند در جزیی ترین اجزای جهان به بحث بپردازد
وقتی در تمام واژه های درسنامه مان تنها زیبایی در خلق جهان را نظاره می کنیم
دیگر چگونه می توان دیدگان را بست و از شیارهای مخیله قدرت تخیل و تفکر را گرفت ؟؟؟
اینجاست که قلم ها سرکش می شوند و از اسرار آنچه زبان قاصر از بیان است پرده میکشند
نتیجه اخلاقی :
یک مهندس مواد اگر وارد عرصه شیرین ادبیات نشود جای تعجب دارد
چه بسا بسیار شاعران و متکلمان ی خبره در گوشه کنار های این عرصه لحظات را با جولان قلم شیرین تر می کنند